بە نظر می رسد مهندسی شدید انتخابات این دورە ریاست جمهوری و یکدست کردن حاکمیت، رویای حاکمان را در آرام کردن ایران تا حدود زیادی برآوردە ساختە است و دیگر از درز مسائل از طریق مسئولین بالای کشور و کشمکشهای میان آنها بە مانند سابق خبر آنچنانی نیست، خبرها و مواضعی کە راە را برای تنفس جنبشهای اعتراضی و امکان ابراز آنها باز می کردند. اصولگرایان کە در این دورە استعداد خوبی در بە اختفاء بردن اختلافات میان خود دارند، خیلی زیرکانە با سکوت خود و از طرف دیگر با راندن اصلاح طلبان و میانەروها از حاکمیت، ثبات نسبی در سطح حاکمیت ایجاد کردەاند. ثباتی کە انعکاس خاص خود را در سطح جامعە دارد. حاکمیت، با ضد حملەای حساب شدە، اعتماد بە نفس جامعە را فعلا بیشتر از پیش گرفتەاست.
جامعە ایران کە از دوران شروع اصلاحات، یعنی خرداد ٧۶، یاد گرفتە بود کە حاکمیت را بە عرصەگاە انعکاس خواستەهای خود و بستری برای کشمکشهای سیاسی جهت طرح مطالبات خود تبدیل کند، حال با از دست دادن این امکان، بە سنگرهای خود عقب نشینی کردە و فعلا ناتوان از انعکاس وسیع خواستەهای خود در سطح گستردە ملی، توان و امکان خود را می سنجد. باید گفت کە یکدست شدن حاکمیت و عدم انعکاس مشکلات درون جامعە از طریق اختلافات میان حکومتی، بنوعی مردم ما را در شرایط عقب نشینی قرار دادەاست.
البتە از زمان بە قدرت رسیدن رئیسی اعتراضات کارگران، معلمان و غیرە ادامە داشتەاست، اما این اعتراضات بە علت یکدست شدن حاکمیت و تقویت توان سرکوب ارگانهای سرکوب، بە مانند سابق از انعکاس و گستردگی لازم برخوردار نیست. و حال این سئوال مطرح است کە توان اعتراضی ایران آیا بە شرایط قبل از خرداد ٧۶ بر می گردد، و یا باز با جستجوی راههای خود برای نفوذ در حاکمیت و تحت تاثیر قراردادن آن، می تواند بار دیگر بە احیای روش مبارزاتی خود کە تلفیقی از حضور در خیابان، جنبشهای مدنی و تسخیر تریبونهای خاصی در حاکمیت بود، بە احیای موقعیت سابق خود بپردازد؟
گمانی در این نیست کە حاکمیت تحت هیچ عنوانی نمی خواهد دوران پیش از رئیسی را، علیرغم فراز و نشیبهای آن تکرار کند. گام دوم انقلاب یعنی مسدود کردن شکافهای درون حاکمیتی از یک طرف و نزدیکی بە شرق. برآیند این دو سیاست در نهایت بە معنای اتوریتەای کردن بیشتر حاکمیت و در پیامد آن بستەترکردن فضای کشور خواهد بود. هستە سخت قدرت هیچگاە وضعیت سالهای پیش را تکرار نخواهدکرد.
واقعیت این است کە مردم ما در شرایط انتقالی از دورانی بە دورانی دیگر قرارگرفتەاند، و بی گمان زمان خود را می طلبد تا بتوانند از برنامەهای حاکمیت برای تبدیل کشور بە جزیرە سکوت جلوگیری کنند. عروج بە پارادایمی دیگر، کە در آن خصلتهای پیش از اصلاحات تکرار می شود و اما در همان حال همان پارادایم هم نیست، نیاز بە زمان و اندیشەورزی استراتژیک دارد. در کشوری کە همە چیز در خدمت سیاست خارجی قرار گرفتەاست و بە همین علت مسائل خیلی سریع می توانند خصلت امنیتی بخود بگیرند، تدوین روشهای استراتژیک مبارزاتی زیاد آسان بە نظر نمی رسد. اما آنچە جلب توجە می کند همانا محدود شدن شدید امکانات اصلاح طلبی و از طرف دیگر تزاید قدرت ارگانهای سرکوب است.
البتە نمی توان از شکست قطعی جامعە در توان نفوذ خود در سطح حاکمیت گفت، بنابراین همیشە امکان برگشت نوعی از اصلاح طلبی، البتە با خصایص جدید وجود دارد. از طرف دیگر حاکمیت هم نمی تواند یکدست شدن خود در سطح حاکمیت را فعلا در بە سطح جامعە تسری دهد. پلورالیسم نسبی کە در سطح رسانەای در کشور وجود دارد، بە این آسانی قابل حذف نیست، اگرچە هر روز بە عقب نشینی بیشتری واداشتەخواهد شد.
کشور نیاز بە یک برآمد گستردە و صریح مردمی در مسائل مربوط بە وضعیت معیشتی و سیاست خارجی دارد کە هرچە زودتر باید حضور خود را بە انحاء مختلف نشان دهد.