انکار کردن یک حقیقت در درازای زمان هیچگاه ممکن نمی شود. شاید بشود روزگار کوتاهی بر واقعیت سرپوش نهاد اما واقعیت سرآخر خود را از زیر پوشش بیرون می کشد. خورشید واقعیت روزی از پس حجاب بیرون می آید و دروغگویان را رسوا می کند و این ماجرا البته که سرنوشت تمامی پنهانکاران تاریخ است.
هدف از بیان این مقدمه ی کوتاه بررسی فساد مالی دولت احمدی نژاد بود. رئیس جمهوری که در درازای سالهای فعالیتش همواره با ظاهری ساده سعی بر فریب مردم داشته و کوشیده است تا واقعیت را در پس این ظاهر به دور از تکلفات اداری مرسوم پنهان کند.
در این سالها بارها و بارها شنیده ایم که احمدی نژاد در کنار تمام ایرادهایی که بر او وارد است، لااقل این حسن را دارد که از فساد مالی مبری است. اما گذر زمان دارد آرام آرام خلاف این گفته را ثابت می کند. در ماه های اخیر، گاه و بیگاه خبر ناپدید شدن دلارهای نفتی ما در میان حساب و کتاب دولت شنیده می شود. هنوز ابهامات کسری بودجه ی شهرداری (در زمان مسئولیت احمدی نژاد) مشخص نشده بود که خبر مفقود شدن یک میلیون دلار از بودجه مجلس نقل محافل خبری شد و بعد هم دلارهایی که هیچ گاه معلوم نشد چگونه از کشور خارج شدند و به ترکیه رسیدند. (…)
یک حساب سرانگشتی از این دلارهای نفتی مفقود شده در یک دست و داشتن آماری از تعداد محرومان اجتماعی و طبقه فقیر در دیگر دست، مشخص می کند سرمایه های خداداد مردم ایران به جای آن که به دست صاحبان واقعی اش برسد صرف اموری دیگر می شوند که کسی از آنها خبری ندارد. این پولهای مفقود شده لابد همان دلارهایی هستند که قرار بود طبق قول احمدی نژاد به سر سفره های ما بیایند.
سرمایه های نفتی ما به جیب خاندان قدرت می روند و مردم ایران، این صاحبات واقعی نعمات خدادادی کشور، هر روز بیشتر از دیروز از دنیای آزاد اقتصاد و فرهنگ فاصله می گیرند. اینها رسم کدام عدالت است؟ کجای دین ما حرف از این عدالت آمده؟ دولتمردان امروز ایران، هیچ به فردای جوانان ما اندیشیده اند؟ آقایان هیچ به فردای بی نفت ایران اندیشیده اند؟ این حقیقت از خورشید تابان روشنتر است که سرمایه های فسیلی، دیر یا زود تمامی می گیرند. حالا سوال این است که دولتمردان ما پول عظیم نفت را در کدام صنایع جایگزین هزینه کرده اند؟ چه جای گفتن که بر هر ذهن عقل مدار به دور از تعصبی آشکار و مبرهن است که ثروت ما صرف تجهیز قدرت آقایان و رویاهای خطرناکشان می شود.
از دیگر سو و از پس این همه کمبود اقتصادی که واژه ای بهتر از” غارت” را نمی توان برایش سراغ کرد، شاهد بازیهای خطرناک آقایان در عرصه ی بین المللی نیز هستیم. روزی می گویند ما در باره ی تمامی مسائل گفت و گو می کنیم، روز دیگر می گویند که ما در زمینه ی اتمی حرفی با کسی نداریم. بعد هم اظهارنظرهای ضد و نقیض و گفتمان خالی از تعقل و دانش سیاسی واقعی.
آیا اینها مشخصه ی یک رفتار سیاسی با ثبات در عرصه ی بین المللی اند؟ با این رویه سیاسی می خواهیم دوباره به عرصه بین المللی بازگردیم؟ این است راه معقول آبروداری سیاسی؟ آیا انزوای بیشینه ی سیاسی ایران از زمان حضور احمدی نژآد تنها یک حادثه است؟ آیا رهبر جمهوری اسلامی به واقع در جریان آنچه به ایران می رود قرار گرفته است؟ یا این که ماجرایی دیگر در پس پرده است و سناریو از این هم پیچیده تر و خطرناکتر است که خواست رهبر هم همراه و همسان خواست احمدی نژاد و افراطیون کنار دستش است. اگر چنین نیست و رهبری ایران جدا و مستقل عمل می کند؛ آیا زمان آن فرا نرسیده است تا رهبری کمی هم به خواست عمومی مردم گوش فرا دهد؟ آیا زمان آن نرسیده تا رهبری برای برونرفت از بحران موجود و این انزوای کشنده، دست به اقدامی شایان و درخور بزند و از خرابکاری بیشتر آقایان جلوگیری کند؟
آری! وقت است تا رهبری دیگر با تصمیمات قاطع و سودمند، ایران و ایرانیان را در مسیر پیشرفت قرار دهد و سلامت و شادابی را به جامعه ی بیمار ما بازگرداند.