دوگانهی اصلاحات و انقلاب، یک دوگانهی سیاسی با سابقهی تاریخی است. از ابتدای تشکیل دولت- ملتهای مدرن، این دوگانه درگیر بحثهای طولانی برای بهبود وضعیت موجود بودهاند. اصلاحطلبان همواره انقلابیون را به خشونتطلبی و بالا بردن هزینهی مبارزه متهم کردهاند و مدافعان مفهوم انقلاب بینتیجه بودن روندهای اصلاحطلبانه را مورد نظر داشتهاند. انقلابیون به گفتهی رزا لوگزامبورگ معتقدند که باور به اصلاح در دولتهای سرمایهداری مانند درست کردن لیموناد با آب یک دریاست.
مجادلات بین این دو گفتمان از دورهی انقلابات ۱۸۴۸ در اروپا به اشکال مختلف در سپهر سیاسی جهانی جریان داشته است که در اثنای انقلاب اکتبر روسیه در ۱۹۱۷ به اوج خود میرسد. دو گفتمان بلشویسم و منشویسم در واقع نمایندگان دو درک انقلابی و اصلاحی از تغییر وضعیت بودند. گفتمان بلشویسم به رهبری لنین معتقد بود تشکیل «حزب طبقهی کارگر» و نهایتاً قبض قدرت توسط این حزب و تشکیل دولت دیکتاتوری پرولتاریا تنها راه گذر از بحرانهای ایجاد شده توسط سلطنت تزاری است. اما منشویکها در مورد خشونتآمیز و غیر واقعی بودن این درک سیاسی صحبت میکردند. منشویکها ایجاد دولت دموکراتیک و مبارزهی پارلمانی برای تغییر وضعیت را در دستور کار داشتند. اینکه نهایتاً کدامیک از این دو گفتمان به حقیقت نزدیکتر بود در این مقاله نمیگنجند. اما به گواه تاریخ هر دوی این رویکردها بخشهایی از حقیقت سیاسی واقعاً موجود را در خود داشتند.
دوگانهی اصلاحطلب- انقلابی در تاریخ ایران هم قابل مشاهده است. از دورهی تشکیل اولین حزب مدرن در ایران در دوران مشروطیت، اجتماعیون عامیون بحث ضرورت انقلاب و یا تلاش برای اصلاح وضعیت را در دستور کار داشتهاند. حتی اسنادی از بحثهای درون این حزب وجود دارد که آنها در مورد مفهوم اصلاح یا انقلاب با بلشویکهای روسی مکاتباتی داشتهاند و نشان میدهد این امر بحث مرکزی حزب اجتماعیون عامیون در اثنای انقلاب مشروطیت بوده است. قیام جنگلیهای گیلان، دورهی پس از سی تیر و نهایتاً کودتای بیست و هشت مرداد و سالهای نزدیک به انقلاب پنجاه و هفت نیز از پیچهای تاریخی مهم شکل گرفتن و پررنگ شدن این بحث بوده است.
در سالهای روی کار آمدن جمهوری اسلامی نیز همیشه در این مورد بحث شده است. به راستی اصلاح جمهوری اسلامی باید در دستور کار قرار بگیرد و یا باید از حکومت فعلی گذر کرد و طرحی نو در انداخت؟ این بحثها به ویژه پس از اعتراضات سراسری دی ماه پر رنگتر شدهاند. دو سوی «براندازان» و «اصلاحطلبان» به دنبال چارهجویی برای تغییر وضعیت موجوداند. براندازان، اصلاحطلبان را به همراهی با حکومت و استمرار طلبی متهم میکنند و اصلاحطلبان، براندازان را به بیفکری و تندروی سیاسی و بستن امکانهای تغییر در وضعیت. اما حق با کدام یک از دو سوی این مجادله است؟
براندازان، یا سرنگونیطلبان «سرنگونی جمهوری اسلامی» را به عنوان مسالهی مرکزی سیاست خود مطرح میکنند. عموم جریانات سیاسی مدافع براندازی معتقد به سرنگونی جمهوری اسلامی به هر شکل و قیمت ممکن هستند و عملاً در معرفی بدیل و سطح تغییر در وضعیت به کلیگویی میپردازند. اگر انقلاب را به عنوان تغییر بنیادین در تمام ارکان وضعیت موجود قبول کنیم، در واقع جریان سرنگونیطلب، تنها کاریکاتوری از انقلاب را ارائه میدهد. در نتیجه سرنگونیطلبان به معنی کلاسیک «انقلابی» نیستند. بلکه در پی کنار زدن «آخوند»ها هستند. آنچه که اعتراضات دی ماه و امتداد آن را سبب شده است قطعاً بودن یا نبودن آخوند نیست. مردم تغییر بنیادین در وضعیت معیشت، ایجاد آزادی های عمومی و گذر از مناسبات دیکتاتورمآبانه را خواستاراند. یک جریان انقلابی باید برای چنین تغییر اولاً برنامه داشته باشد و دوماً حائز آمادگی مادی باشد. شاید پاسخ بدهند که کنار گذاشتن آخوندها تمام این مطالبات را به جا خواهد آورد. اما تجربهی انقلاب ۵۷ به خوبی نشان داد که کنار زدن «شاه» نه تنها دردی از مردم دوا نکرد، بلکه سالهای بعد به وضعیتی بسیار بغرنجتر از عصر سلطنت پهلوی رسید. منهاج عملی جریانهای برانداز نیز عموماً از مسیر خشونت میگذرد. ورود به مرحلهی خشونتآمیز، مبارزه در میدانی است که حکومت در آن به مراتب از مردم قدرتمندتر است. ارائهی تزهای مبتنی بر خشونت برای تغییر، فرستادن دست خالی مردم به میدان گلوله و باتوم و گاز اشکآور و زندان است. از سوی دیگر این سبک مبارزه هزینهی مبارزه را بالا می برد و از همراهی عموم مردم با روند تغییر میکاهد. وقتی حکومت میتواند با بهانهتراشی از خشونت خیابانی، فعالان سیاسی را با احکام طولانی مدت راهی زندان کند، از یک سو نیروهای مرکزی و سازماندهی کنندهی اعترضات کم میشوند و از سوی دیگر خود این احکام موجب ترس عمومی میشود و مردم را به دستان ارتجاع میسپارد. و این در وضعیتی است که به سبب خشونت عریان، مردم حق را به قضات جمهوری اسلامی ندهند!
در سوی دیگر اصلاحطلبان قرار دارند که اساساً ربطی به اصلاحطلبی در معنی سنتی آن ندارند. چنانچه پیشتر اشاره شد، اصلاحطلبی در بدو امر باید لزوم تغییر در وضعیت را درک کند و سپس برای آن تلاش کند. اما اصلاحطلبان حکومتی با توجه به در قدرت بودن رئیس جمهور و نمایندگان مورد نظرشان عملاً به تایید کنندگان تمام سیاستهای دولت مبدل شدهاند. از نقطه نظر سیاسی اصلاحطلبان به عنوان پیادهنظام رسانهای سرکوب عمل میکنند. حتی در استیضاح وزرای دولت روحانی، اصلاحطلبان به عنوان مخالفان استیضاح و رضایتمندان از وضعیت پیش آمده توسط دولت ظاهر شدند. رادیکالترین طیف در میان اصلاحطلبان آنهایی هستند که به اصلاح در زمینهی حقوق فردی و رفع حصر میپردازند و از این امر فراتر نمیروند.
در نتیجه دوگانه ی سیاسی اصلاح طلب و انقلابی در وضعیت موجود ایران به دوگانهی سرنگونیطلب و استمرارطلب تقلیل یافته است که هر یک دلیل وجودی دیگری است.
اما به فرض وجود دو سویهی اصلاح و انقلاب، فراروی از این دو گفتمان مدتهاست در جهان سیاست در طرح شده است. موج سوم گذار به دموکراسی راهبردهایی را پیش روی مردم میگذارد که در هیچ یک از تعاریف پیشین نمیگنجد. اصلاحات رادیکال یا ساختاری، انقلاب مسالمتآمیز و یا انقلاب مخملی مدافع آن شکلی از تغییر هستند که در عین اجتناب از خشونت، مسیر بیسرانجام اصلاحطلبی را نیز طی نمیکند. تحولطلبی، شامل اهداف و اصولیست که بخشهایی از اصلاحطلبی و بحشهایی از انقلاب را درون خود دارد. این مشخصهها با ارجاع به مقالهای از بهروز خلیق در نشریهی میهن به شرح زیر است:
۱. هدف اصلاح طلبان انجام اصلاحات در چارچوب حکومت کنونی است. در حالی که تحول طلبان و انقلابیون خواهان جدائی دین و دولت، دگرگونی ساختار سیاسی مبتنی بر ولایت فقیه، رفع تبعیض و استقرار حکومت دموکراتیک و سکولار هستند. آن ها هدف مشترکی دارند.
۲. اصلاح طلبان و تحول طلبان در پرهیز از خشونت هم نظرند. البته اصلاح طلبان خشونت گریزند و در مقابل خشونت حکومت، مردم را به سکوت و عقب نشینی فرا می خوانند. در حالی که تحول طلبان خشونت پرهیزند و از ترس خشونت، مردم را به خانه نشینی دعوت نمی کنند. تحول طلبان با سرنگون طلبان در کاربست خشونت تفاوت نظر دارند. سرنگون طلبان از کاربست خشونت واهمه ندارند. در حالی که تحول طلبان بر این نظرند که خشونت مستعد بازتولید چرخه استبداد است.
۳. تحول طلبان از اصلاحاتی که به سود روندهای دموکراتیک و در جهت تامین مطالبات مردم است، استقبال می کنند. در حالی که انقلابیون اصلاحات را برنمی تابند و آن را در خدمت تحکیم حکومت می دانند.
۴. برای اصلاح طلبان صندوق رای را تنها راه تغییر است و از دعوت مردم به اعتراض خیابانی اجتناب می کنند. انقلابیون به صندوق رای باور ندارند و همواره انتخابات را تحریم می کنند. در حالی که تحول طلبان هم بر اعتراضات خیابانی، اعتصاب و اعتصاب عمومی و نافرمانی مدنی به عنوان راه تغییر تاکید دارند و هم از صندوق رای در موقع مناسب برای تاثیرگذاری بر روندهای سیاسی بهره می گیرند.
۵. اصلاح طلبان نسبت به اصلاحات و سرنگونی طلبان نسبت به انقلاب برخورد تقدسی دارند. در حالی که اشکال تحول سیاسی امر مقدسی نیست. ممکن است تحول سیاسی در کشور به این و یا آن شکل صورت گیرد. تحول طلبان برخورد منعطف با اشکال تحول دارند و نسبت به آن ها اتخاذ سیاست می کنند.
۶. اصلاح طلبان بر بازی در “بالا” و انقلابیون بربازی در “پائین” تاکید دارند. اما تحول طلبان اساس مبارزه را در “پائین” می دانند. یعنی بر جامعه مدنی و نیروهای اجتماعی و سیاسی متکی هستند. ولی نسبت به تحولات در “بالا” بی تفاوت نیستند. انقلابیون چالش های درون حکومت را بازی می دانند. آن ها به اختلافات بین جریان های حکومتی بی تفاوتند و سیاست یکسانی را نسبت به آن ها اتخاذ می کنند. در حالی که تحول طلبان از شکاف های درون حکومت به سود روندهای دموکراتیک بهره می گیرند و سیاست های متفاوتی را نسبت به جریان های حکومتی تدوین می کنند.
۷. تحول طلبان خود را با برنامه محوری، سیاست ورزی و افشاگری می شناسانند، اصلاح طلبان با مطالبه محوری و سرنگون طلبان با افشاگری.
۸. اصلاح طلبان، سرنگون طلبان را بر نمی تابند و سرنگون طلبان اصلاح طلبان را. آن ها همدیگر را نفی و طرد می کنند و حاضر به گفتگو با هم نیستند. اما تحول طلبان برحیات سیاسی هر دو نیرو و گفتگوی نیروهای سیاسی تاکید دارند.
۹. اصلاح طلبان در زمینی که حکومت تعیین می کند، بازی می کنند و انقلابیون حکومت را به مبارزه بود و نبود فرا می خوانند. انقلابیون خواهان درهم شکستن دستگاه دولتی و طرد جریان های حکومتی از حیات سیاسی کشور هستند. آن ها برصف بندی انقلاب و ضدانقلاب باور دارند که انقلاب باید ضدانقلابیون را نابود کند. کاری که در انقلاب بهمن صورت گرفت. تحول طلبان که به دموکراسی باورمند، حضور جریان های سیاسی حکومت در صحنه سیاسی کشور را پذیرا هستند، حکومت را به تداوم حیات و یا نابودی فرا نمی خوانند و راه عقب نشینی حکومت بر اثر فشار مردم را باز می گذارند.
۱۰. اصلاح طلبان و انقلابیون برای آینده یک سناریو دارند. در حالی که تحول طلبان سناریوهای مختلف را برای آینده کشور متصورند. آن ها بر بهره گیری از تجارب سه دهه اخیر کشورهائی که براستبداد غلبه کرده و راه دموکراتیک را در پیش گرفتند، تاکید دارند. تجربه نشان می دهد که گذار به دموکراسی می تواند در اشکال مختلف صورت گیرد.