“همه حیوانات با هم برابرترند، اما بعضی برابرترند!”»
جورج ارول، قلعه حیوانات
اگر بخواهیم قوانین جمهوری اسلامی ایران را به سیاق قوانین هفتبندی مزرعه حیوانات خلاصه کنیم میتوان چنین گفت:
-
همه دگراندیشان دشمن هستند.
-
همه سربازان گمنام امام زمان دوست هستند.
-
بیحجابی زنان ممنوع است.
-
هیچکس به جز ولیفقیه حق نشستن بر تخت را ندارد.
-
هیچکس حق نوشیدن الکل را ندارد.
-
هیچکس حق اعتراض ندارد، جزای اعتراض و تجمعات مرگ و زندان است.
-
همه افراد با هم برابرند، اما بعضی برابرترند.
این قوانین را همه مقامات مملکتی ایران، اعم از اصلاحطلب، اعتدالگرا، اصولگرا، ایثارگرا… نه تنها سالهاست که به رسمیت شناختهاند بلکه آنها را با صدای بلند تبلیغ میکنند. اصلاحطلبان زمانی بعضی از این قوانین را به رسمیت نمیشناختند اما پس از چندی کمکم به این قوانین گردن گذاشتند. برخی پروسه گذار را با سرعت برق و باد طی کردند، عدهای قدری مقاومت نمودند. در جریان اعتراضات اخیر در بیش از پنجاه و پنج شهر کشور، برخی از انان گوی سقبت در تشویق سرکوب را از دیگران ربودند. عباس عبدی در سرمقاله خود در روزنامه اعتماد نوشت «اتفاقات روزهای گذشته یک واقعیت را برجستهتر کرد که از اصل اغتشاشاتی که در ادامه اعتراضات به وجود آمد، مهمتر بود. بیتفاوتی کسانی که به طور قطع از چنین رفتارهای غیرمدنی و خشونتامیز ناراحت بودند، از اصل این رفتارها بدتر بود….اکنون چه شده است که وضعیت منطقه و تجربیات زنده را میبینیم ولی اقدامی جدی در مقابله با آن نمیکنیم؟»
همه ما میدانیم که عباس عبدی از منتقدین برخورد برخی از اصلاحطلبان نسبت به مداخله ایران در سوریه بود و آنها را در کنار عربستان قرار میداد. نکته مهم برای او نه تزلزل این اصلاحطلبان نسبت به کشتار بیگناهان در سوریه، بلکه همسویی انان با برخی از سیاستهای عربستان بود. وی امروز نیز بر همین سیاق عمل میکند، به خاطر استقبال امریکا،و عربستان از هر اعتراضی در ایران بایستی صدای هر معترضی را در نطفه خفه کرد. البته بلافاصله همیشه گفته میشود «از حق اعتراض دفاع میکنیم نه اغتشاش و تخریب» (عبدی، روزنامه دنیای اقتصاد)لازم به گفتن نیست که در دنیای مدرن تاکنون هیچ کشتار سیاسی بدون «دفاع از ازادی»، «امنیت ملی»، و جلوگیری از «تخریب» صورت نگرفته و من با جود احتیاط ذاتیام، خواهم گفت که در آینده نیز نخواهد گرفت.
خانم معصومه ابتکار نیز میپرسد: “آیا اصلاحطلبان استانداردهای دوگانه در مقابل رویداردها دارند؟» و البته پاسخ ایشان نه است. مشی اصلاحطلبان همیشه طرفدار «زنده باد مخالف من بوده است». ابتکار در عمل فقط نگران وجهه بینالمللی دولت است، که وظیفه هر میهنپرستی است، اما به جای انتقاد از مقامات حکومتی نتیجه میگیرد، که اعتراضات «در مجموع به ضرر رشد کشور و حتی به ضرر خواستههای معترضینی است که خاستگاه اعتراضات آنها اقتصاد، بیکاری و بیعدالتی» میباشد. بنابراین در طول یک نوشته که قصدش «زنده باد مخالف من» بود، این معترضین هستند، که نه تنها قربانی بیعدالتیهای موجود نیستند بلکه خود در نهایت موجب رشد بیعدالتی نیز میباشند.
مکرراً گفته میشود که باید اعتراضات را از کانالهای قانونی انجام داد. تقاضای تظاهرات نمود. آیا خود اصلاحطلبان جرأت فراخوانی به یک تظاهرات، به جز در موقع انتخابات را دارند؟ تنها در دفاع از حکومت میتوان در تظاهرات شرکت نمود. زمانی به حجاریان انتقاد کرده بودند که چرا در مناظرات با اصولگرایان شرکت نمیکنید؟ او چند پیش شرط گذاشته بود از جمله «برابر حقوقی را به رسمیت بشناسید و رابطه بازجو و متهم برقرار نکنید» و ضمناً «تضمین دهید که گفتار من هر چه بود عواقبی در پی نخواهد داشت.” باید اضافه کرد، با وجود اعتراض احتمالی او، ایشان جز کسانی هستند که برابرترند! در جمهوری اسلامی بر خلاف قلعه حیوانات، سه رسته وجود دارند: کمتر برابر، برابر و برابرتر. اگر کسی عقاید «غیر اسلامی» داشته باشد اعم از بهایی، کمونیست، فدایی، مجاهد، سلطنتطلب، سنی، ارمنی، یهودی، زرتشتی… و زنان کمتر برابرند. مردم عادی که برابرند، و نخبگانی که برابرترند. حق مناظره، اعتراض و انتقاد مختص برابرترهاست !
نویسنده ارجمند و گرامی، آقای اکبر گنجی با اعلام اینکه «تظاهرات اعتراضی حق مردم است» ، به نکات بسیار گرانقدری اشاره میکنند از جمله تأکید بر» اعتراض سیاسی مسالمتامیز-بدون خشونت-مردم» دارند، چیزی که نویسنده این سطور نیز دارد. اما در پایان مقاله خود، خواهان آن است که باید هفت جد و آباد تظاهرکنندگان را شناخت تا از آن حمایت نمود: “چه علل و دلایلی به این حرکت منتهی شد؟ محرکان آن ، چه کسانی بودند؟ چه اقشاری از مردم در این حرکت شرکت دارند؟ وسعت آن چقدر است؟ رژیم با آن چه خواهد کرد؟ تا کجا پیش خواهد رفت؟ آینده آن چیست؟ پیامدهای آن چه خواهد بود؟ آیا بدون رهبری و سازمان قابل دوام است؟ مخالفان مقیم خارج از کشور تا چه اندازه در آن نقش و سهم دارند؟ دولتهای امریکا، اسرائیل، عربستان سعودی، امارات متحده، و …چه نقش و سهمی دارند و کدام اهداف را تعقیب میکنند؟ و غیره و غیره. تحلیلگران باید به همه این پرسشها پاسخ بگویند. بدون درک روشن از واقعیت، خطاهای بزرگ غیر قابل جبران مرتکب میشویم.” (اکبر گنجی، بگوئید «مرگ بر روحانی»، بخوانید «مرگ بر حسن روحانی»)
آیا بنا بر رسم جاری، نباید فرض را بر برائت فرد، احزاب و جنبشها گذاشت تا آنکه عکسش ثابت شود؟ آیا فرض اول ما برای حمایت از هر جنبشی نباید این باشد که حرفشان حق است، خواهان عدالت و آزادی هستند؟ آیا از ارزشهایی حمایت میکنند که ما نیز برای همان ارزشها مبارزه میکنیم و از همه مهمتر در هر شرایطی، بدون اما و اگر، از حقوق انسانی همه دفاع کنیم؟ آیا ما برای دفاع از حرف حق دیگران باید شناسنامه هفت جد و آباد آنها را بدانیم؟
آیا ممکن نیست که که نیروی خارجی سرجنبان این قضیه باشد؟ در پنجاه و پنج شهر ایران تظاهرات راه بیندازند؟ این اعتراضات که رهبری ندارد که ما خواهان شناسنامه آن باشیم. نوزادی است که هیچکس نمیخواهد وجودش را به رسمیت بشناسد. هیچ جنبشی تاکنون بدون حمایت روشنفکران کشورش در دنیای مدرن به پیروزی نرسیده و نخواهد رسید. این به معنی آن نیست که فقط با حمایت روشنفکران میتوان به پیروزی رسید، بلکه به جز آن بایستی، اعتراضات وسیع و همهگیر شود، شکاف در حاکمیت وجود داشته باشد، و نیز در جهان خارج از آن حمایت شود.وظیفه روشنفکر فقط دفاع از جنبشهای عدالتخواهانه پیروز نیست، این کاری است که همه، از دوست و دشمن انجام میدهند. وظیفه روشنفکر قبل از هر چیز حمایت از جنبشهایی است که صدایشان به جایی نمیرسد. او در این راه ممکن است خطا نیز کند، اما درست به خاطر صداقتش میتواند به خاطر خطایش از مردم و نه صاحبان قدرت، معذرت بخواهد. روشنفکر باید شجاعت داشته باشد و سنگ مردم را به سینه زند، حتی اگر احتمال سنگ روی یخ شدنش را بدهد!
آیا نباید خشونت را محکوم کرد؟
والتر بنیامین خشونت را به خشونت الهی و اسطورهای تقسیم میکند. خشونت اسطورهای، خشونتی است که توسط قانون اعمال میشود و خشونتی که برای انقلاب صورت میگیرد، خشونت الهی است: “اگر خشونت اسطورهای قانونی است، خشونت الهی قانون را نابود میکند، اگر اولی مرزها را تعیین مینماید، دومی آنها را به طرز بیحد و حصری از بین میبرد؛ اگر خشونت اسطورهای یک بار گناه و مجارات به ارمغان میاورد، قدرت الهی فقط کفاره گناهان است؛ اگر اولی تهدید میکند، دومی اعتصاب مینماید؛ اگر قبلی خونین است، بعدی کشنده اما بدون خونریزی است.” (والتر بنیامین، انتقاد از خشونت، ص ۲۴۹)
این به معنای تمجید وی از خشونت انقلابی نبود، بلکه تأکید بنجامین بر خشونتی بود که به طور روزمره اعمال میشود و ممکن است زمانی برسد که این خشونت تا حدی رشد کند که مردم ناچار شوند ترمز قطار را بکشند، از این رو قضاوت اخلاقی در مورد خشونت انقلاب بدون در نظر گرفتن خشونتی که هر به طور روزمره اعمال میشود نمیتواند عادلانه باشد. آیا سنگ انداختن جوانان فلسطینی همانقدر محکوم است که تیراندازی سربازان اسرائیلی به سوی انان؟ آیا حق دفاع از خود، حق ابتدایی و مورد قبول همه نیست؟
در شرایط کنونی، همه ما ضمن حمایت از اعتراضات کنونی، بایستی خواهان آزادی بیقید و شرط همه دستگیرشدگان اخیر، و محکومیت مسئولینی باشیم که به جای مصالحه و آرام نمودن مردم، آنها را به گلوله بسته و میبندند. اگر کسی از تظاهرکنندگان به عمد موجب قتل یا زخمیشدن کس دیگری شده است، با رعایت همه موازین قانونی باید با آن فرد رفتار شود. دولت و شرکتهای بیمه نیز خسارات مالی مردم عادی را تقبل کنند. این گام اول مصالحه است.
در غرب، در بسیاری از کشورها گرافیتی عملی مذموم شمرده میشود، اما برای جلوگیری از خسارت، مناطق و دیوارهای خاصی را به این کار اختصاص دادهاند. در جمهوری اسلامی عملاً هر تجمع سیاسی مذموم شناخته میشود به همین خاطر میتواند حداقل از این تجربه استفاده کند. در نبود قوانین تجمع مناسب، درب همه دانشگاهها و پارکها را برای تجمع آزاد و بحث نمودن بدون حضور «سربازان گمنام امام زمان» و نیروهای انتظامی باز کند.
متأسفانه اصلاحطلبان از مردمسالاری به دره دیکتاتورسالاری سقوط نمودهاند! اگر من در قضاوت خود دچار اشتباه شدهام، در آینده در کمال خوشحالی، آن را اعلام خواهم کرد! خشونت به معترضین امروز خیابانها به چند شکل صورت میگیرد. اول خشونتی که همه ما شاهدش هستیم، مرگ، زخمی شدن، کتک خوردن، گاز اشکاور… دوم خشونتی که به نام قانون صورت میگیرد، بازداشت، زندان و تنبیه. به آنها به بدترین شکل ممکن و در مخالفت با همین قانون فعلی جمهوری اسلامی، برخورد میشود. خشونت دیگر، خشونت زبانی و نمادین است که آنها را وابستگان به اجنبی ، مشکوک و یا یاغی میخوانند. بسیاری از ما ، متأسفانه در خشونت اخر شریک هستیم. بسیاری از ما به جد خواهان رعایت حقوق انسانی آنها نگشتهایم!