خبر احیای روابط دیپلماتیک بین ایران و عربستان، جهان و به ویژه کشورهای منطقه را تحت تأثیر قرارداد. این اقدام از یک طرف برای کشورهای حاشیهٔ جنوبی خلیج فارس خوشآیند بود، ولی از طرف دیگر خواب خوش اسرائیل برای تشکیل ائتلافی در قالب ناتوی عربی علیه ایران را بر هم زد. همچنین رؤیای سیطرهٔ کامل اسرائیل، متحد آمریکا بر خاورمیانه را به کابوسی وحشتناک تبدیل کرد. تلاش برای عادیسازی رابطه ایران و عربستان با وساطت چین، سونامی در منطقه بود که امواج سهمگین آن طرح آمریکایی خاورمیانه جدید را به زیر کشید، و پازلی ترسیم شد که در آن ایران در خاورمیانهٔ پساآمریکایی ایفا نقش میکند.
عادیسازی رابطهٔ عربستان و ایران، فصل جدیدی در مناسبات ایران نه تنها با عربستان، بلکه با کشورهای حاشیهٔ خلیج فارس با تمرکز بر تنشزدایی است که نتیجهٔ آن از یک طرف فروکش کردن هیاهوی ایرانهراسی آمریکا و اسرائیل، و از طرف دیگر تقویتکنندهٔ نقش ایران در برقراری ثبات در منطقه خواهد بود. هرچه مستحکمتر شدن رابطهٔ این دو کشور باعث کاهش هرچه بیشتر نقش هژمونیک آمریکا شده تا جایی که در بازهٔ زمانی حاضر آمریکا جایگاه خود در منطقه را از دسترفتنی میبیند. به هر حال، چین قدرت نوظهور جهان چندقطبی، توانست یک صورت فلکی پیچیدهٔ سیاسی که به طور سنتی تا پیش از این تحت نظارت آمریکا بود را از حیطهٔ این کشور خارج کرده تا کشورهای جهان به ویژه خاورمیانه را پیرامون هژمونی خود جمع کند. حضور فعال چین در خاورمیانه عامل پرسشی شد که آیا آمریکا همچون گذشته توانمندی کافی دارد تا از متحد خود اسرائیل در خاورمیانه حمایت کند؟ و یا آیا شکست طرح خاورمیانهٔ جدید با هدف امنیت اسرائیل، جغرافیای سیاسی خاورمیانه را تغییر نداده است؟ برای تداعی معانی و فعالتر کردن بخش حافظه به اختصار طرح خاورمیانهٔ جدید را مرور میکنیم.
سالهای نەچندان دور، قرار بود به موازات تلاش برای عملی کردن نقشهٔ خاومیانهٔ جدید، ناتوی عربی نیز تشکیل شود تا برای اولین بار ارتش عربی تحت مدیریت اسرائیل تشکیل گردد و با تغییر جغرافیای سیاسی منطقه، منافع آمریکا نیز تأمین و عرصهٔ یکهتازی برای اسرائیل وسیعتر شود. اما ناکامی آمریکا در رسیدن به اهداف مورد نظر در افغانستان و عراق و همچنین شکست اسرائیل در جنگ ٣٣ روزهٔ لبنان عوامل بازدارندهٔ طرح آمریکایی – اسرائیلی شد. در واقع آمریکا در اولین گام های خود در اجرای طرح خاورمیانهٔ جدید، با پدیدهای نوین روبهرو شد که قبلاً پیشبینی آن را نکرده بود. این پدیده برآمد جمهوری اسلامی در دستیابی به جایگاه قدرت برتر در منطقه بود که توانست با حمایتهای گوناگون از کشورهای خاورمیانه، کار را بدانجا بکشاند که همگی در برابر زیادهخواهیهای آمریکا و اسرائیل ایستادند تا مانع تجزیهٔ کشورهای خاورمیانه شوند.
شکستِ فاحش طرح ناتوی عربی و ناکارآمدی مداخلات آمریکا در خاورمیانه با حمایت آشکار از اسرائیل علیه ایران در جای خود قابل ارزیابی است. نتیجهٔ شکست ایدهٔ تشکیل ناتوی عربی، عروج ایران به یکی از قدرتهای منطقه بود که زمینهٔ برقراری رابطهٔ ایران و عربستان با وساطت چین را فراهم کرد و تمامی محاسبات آمریکا و متحدش اسرائیل را چنان به هم ریخت که انکارناپذیر است. واقعیت آن است که همه چیز آن طور که اسرائیل مایل بوده، پیش نرفته است. چرخش دولتهای عربی از اسرائیل به سمت ایران به منظور عادیسازی روابط، خلاف ارزیابی بسیاری از ناظران و تحلیلگران که از آغاز برآمدن عصری جدید در چهارچوب روابط اسرائیل با کشورهای عربی سخن میگفتند را ثابت کرد.
در نگاهی غیرجانبدارانه باید تأکید کرد تلاش برای عادیسازی رابطهٔ بین عربستان و ایران تغییرات عمدهای به وجود آورده و خواهد آورد، تا به گونهای که سبب خنثیسازی ایرانهراسی در سیاست میشود و به خودی خود تبلیغات و مانور مقابلهٔ اسرائیل علیه ایران را بیاثر میکند و مانع نفوذ گستردهٔ اسرائیل در منطقه میشود. در خواب خوش اسرائیل قرار بود در خاورمیانهٔ جدید به عنوان متغیری صاحب نقش بسیار اساسی شود، یعنی اسرائیل در پرتو حمایت آمریکا، با بازیگری در منطقه از هرگونه فشار و تهدیدات علیه ایران کوتاهی نکند. در راستای این تهدیدات، اسرائیل باید اقدام به اختراع ایرانهراسی دشمن فرضی میکرد، پس باید تحت لوای خطر تهدیدات امنیتی خود توسط جمهوری اسلامی، افکار عمومی را علیه ایران تحریک کند، تا با ایجاد فضای تنش دایمی، دسترسی به اهدافی، حتی جنگ با ایران را میسر سازد. لیکن چون غریزهٔ بقای جمهوری اسلامی فعال شده است و مایل است با جامعۀ جهانی تعامل کند؛ بنا بر این فعال شدن غریزهٔ بقای جمهوری اسلامی، باعث میشود، جهت ورود به جامعهٔ جهانی نخست هرچه گستردهتر کردن رابطهٔ خود با کشورهای عربی را اعلام کند، و همین امر سبب شد تا برای همیشه امیدهای اسرائیل جهت تشکیل یک محور متحد اسرائیلی – عربی علیه ایران را به کابوس پایان ناپذیر تبدیل کند.
شواهد دارای نشانههای آشکار از پایان یافتن دوران تسلط آمریکا بر خاورمیانه میباشند، و نویدبخش آناند که دوران جدیدی در تاریخ منطقه حساس و مهم خاورمیانه آغاز شده است. جابهجایی و تغییرات در خاورمیانه بدون اغراق به دلیل ظهور و فعالیت بازیگران جدید از جمله ایران است که خواستار تسلط همهجانبه جهت برقراری و حفظ امنیت بر منطقه شدهاند و متفقاً در حال رقابت با آمریکا هستند، در نتیجه آمریکا برای نه بازگشت به عصر تسلط در خاورمیانه، بلکه حضور حداقلی مجبور است از حمایت مبنی بر تأیید کاربست قوهٔ قهریه و تعرضات نظامی توسط اسرائیل صرف نظر کند.
چه خوشایند ما باشد یا نباشد، توافق ایران و عربستان ضربهٔ جبرانناپذیری برای اسرائیل است. برقراری رابطه و آشتی با جمهوری اسلامی کوتاهترین راه برای ثبات در منطقهٔ خلیج فارس است، و اینک جمهوری اسلامی بر این عهد است، راه تضمین تأمین منافع کشورهای منطقه، کوتاه کردن مداخلات آمریکاست. از سوی دیگر توافق ایران و عربستان به منزلهٔ فرو ریختن دیوار دفاعی منطقهای است که اسرائیل میخواست برای خود بسازد. به خبر آمده توجه کنید؛ «نفتالی بنت» و «یائیر لاپید»، نخستوزیران پیشین اسرائیل با انتقاد تند از «بنیامین نتانیاهو» نخستوزیر کنونی اسرائیل اعلام کردند، ازسرگیری روابط بین ایران و عربستان یک شکست بزرگ برای اسرائیل است».
باور کنیم احیای روابط دیپلماتیک عربستان و ایران گامی پرهزینه برای اسرائیل است که خود را بزرگترین طرف متضرر از این توافق میداند؛ زیرا این توافق ضربهٔ بزرگی به محاسبات اسرائیل وارد آورده است، احیای مناسبات جمهوری اسلامی و عربستان در شرایطی صورت میگیرد که اسرائیلیها در جبههٔ داخلی دچار شکافها و اختلافات سیاسی شدیدی هستند، فکت اثباتی این امر، تظاهرات جامعهٔ مدنی اسرائیل علیه افراطیگری «بنیامین نتانیاهو» میباشد که روزبهروز شدیدتر شد، و چنان گسترش مییافت که نتانیاهو را وادار میسازد تا از اقدامات افراطیگری عقبنشینی موقتی نماید. عقبنشینی اسرائیل اولین فایدهٔ تلاش ایران و عربستان برای احیای مناسبات خود محسوب میشود و یک گام سیاسی مثبت به شمار میرود که تا مدت زمانی نه چندان دور و نزدیک، راه را به روی توطئهها و تجاوزات اسرائیل میبندد.
و یا در خبر دیگری، «بنکاسپیت» خبرنگار مشهور اسرائیلی در کنایهٔ سنگین به «نتانیاهو» صراحتاً اعلام میکند: «تو با افراطیگری و ایرانهراسی واهی، عربستان را به آغوش ایران انداختی». از طرفی احیای روابط دو کشور قدرتمند، گرچه به معنای کند و یا متوقف شدن رابطهٔ عربستان با اسرائیل ارزیابی نمیشود، اما منجر به گسترش عادیسازی روابط با اسرائیل نیز نخواهد بود. چون به گفتهٔ «هنری کیسینجر»، «توافق ایران و عربستان تغییری اساسی در اوضاع استراتژیک خاورمیانه است».
باورپذیر است که اسرائیل اولین قربانی توافق ایران و عربستان است؛ به ویژه اینکه کابینهٔ راستافراطی «نتانیاهو» تلاشهای زیادی برای امضای قرارداد سازش با سعودیها انجام داده بود و حساب ویژهای روی عادیسازی رابطه با عربستان باز کرده بود. همچنین توافق جمهوری اسلامی و عربستان، جدای از متضرر کردن اسرائیل، محاسبات آمریکا را که به دنبال ایجاد ائتلافهای گوناگون ضد ایران بود را نیز به هم ریخت.
توافق پیشگفته با وساطت چین میتواند چندان به منافع اسرائیل و آمریکا خدمت نکند؛ چون مفسرین مسائل ژئوپلیتیک، این توافق تثلیثی یا سهطرفهٔ ایران – عربستان و چین را پسرفتی برای آمریکا در خاورمیانه و تضعیف متحدش اسرائیل به حساب میآورند. پس اسرائیل دیگر نمیتواند همچون گذشته، در فلسطین اشغالی به شمول نوار غزه دست به هر عمل تروریستی و ضدحقوق بشری بزند، زیرا آمریکا دیگر نمیتواند مشوق و عامل پشتگرمی اسرائیل باشد. فایدهٔ دیگر این توافق آن است، که تلاش اسرائیل در جلب نظر دول اروپایی را خنثی میکند، زیرا توازن قوا در سطح منطقه را به نفع ایران تغییر داده است، به گونهای که اسرائیل دیگر نمیتواند به مسیر قبلی ادامه دهد.