بعد از تقریبا ۴ دهه سلطه نظام ولایت فقیه و نبود یک اتحاد گسترده و انسجام یافته حول یک پلاتفرم متعهد به ضوابطِ اصولی در میان اپوزیسیونِ مردمی، حرکتهایِ نسنجیده ای (همچون نامه ۳۰ شخصیت اپوزیسیون ایران) در میان فعالان و جریانات دمکراسی خواهِ ایرانی انجام می گیرند که در صورتِ عدم ابرازِ واکنشِ انتقادی به آن، پیشبرد این مسیر انحرافی می تواند به اعتبار مبارزات حق طلبانه و دمکراتیک علیه جمهوری اسلامی ضربه بزند. رعایت اصولِ درست و مترقی لزوما نباید منشا ایدئولوژیکِ خاصی داشته باشد، زیرا اگر فرض بر این است که موازینِ اساسی مانند اعتقاد به آزادیهای مدنی، دمکراسی، عدالت اجتماعی و استقلال سیاسی از حکومتهای خارجی، شاخص های اصلیِ خصلتِ یک اپوزیسیونِ مردمی را تشکیل می دهند، نادیده گرفتن آنها زیان چند جانبه خواهد داشت. اپوزیسیون مردمی که عموماً دربرگیرندهِ منفردینِ مستقل، سوسیالیستها و دمکرات های ملیِ لاییک و مذهبی (گرچه سکولار) است، نیازمند رعایتِ اصول شناخته شدهِ مترقی مانندِ اعتقاد به سیاست خارجیِ مبتنی بر عدالت، همبستگی بین المللی و حقوق بشر است.
بر اساس این نگاه، دخالتِ همیشگی و تجاوز نظامیِ امریکا و کشور های عضوِ ناتو به منطقه خاورمیانه و حفاظت از رژیمهایِ مستبد و اشغالگر که زمینه سازِ عروج جریانات افراطی و ارتجاعی مذهبی شده است، محکوم است. بر پایهِ همین منطق، مهم است که دخالت و حمایتِ نظامی و لجستیکی قدرتهایِ منطقه، از جمله ایران و روسیه از رژیم سرکوبگر بشار اسد نیز محکوم گردد. در این بین، روشن است که تنها محکومیتِ این حکومتها از جانبِ مدافعانِ آزادی و عدالت کافی نیست و در کنار حمایتهای معنوی، سیاسی و حتی لجستیکی (در حد توان) از حقوق انسانی و دمکرتیکِ (بویژه حق حیات، صلح و آزادیهایِ مدنی) توده های مردم در این جوامع، مناسبت دارد که راه حل ها و راه کارهای ممکن (با توجه به پیچیدگیهای موجود)، حداقل برای حفظ صلح و جلوگیری از کشتار مردم ارائه گردند.
در این میان، در صورتِ وجودِ این شناخت درست که وضعیت کنونی در خاورمیانه راه حل نظامی ندارد، می توان به پیشنهادات طرح گردیده از جانب برخی فعالان در جنبش جهانی مردمی اشاره نمود که یکی از انها این است که، امریکا به بمباران های هوائی پایان داده، نیروهای ویژه خود را از منطقه بیرون آورده و به حمایت نظامی و لجستیکی از رژیمهای مرتجع و متحد خود در منطقه مانند اسرائیل، عربستان سعودی، قطر، اردن،عمارات متحده عربی، ترکیه، یمن و شورشیان مسلح سوریه (که مرز بین گروه های آزادیخواه و تروریستهای مذهبی مغشوش شده) پایان دهد. در طرف دیگر، فشار جهانی به روسیه و ایران وارد شود که از دخالت در امور داخلی کشورها در منطقه و منجمله حمایتهای نظامی و لجستیگی خود از رژیم مستبد سوریه دست بردارند. در همین راستا تحت هدایتِ سازمان ملل، آتش بس دائمی اعلام گردیده، تحریم نظامی از همه طرف به مرحله اجرا در آید. بنظر می رسد که با در نظر گرفتن واقعیتهای موجود، حمایت از پیشبرد یک همچین سیاستی منطقی باشد.
بنابراین، اگر نگاهِ اپوزیسیون مردمی در عرصه منطقه و جهان، در وحله اول بر مبنایِ اعتقاد بر اولویتِ صلح، آزادی و عدالت باشد، مهم است که در عرصه حمایت از تلاشهایِ حق طلبانهِ مردم ایران برای تغییر نظام نیز، به ارزشهای آزادیخوهانه، عدالتجویانه و استقلال طلبانه وفادار بوده، با توجه به نقشِ بسیار مخرب و ضد انسانیِ حاکی از تعرض سیاسی و نظامیِ قدرتهای جهانی و محلی در منطقه (از جمله ایجاد وضعیت وحشتناک و خانمان برانداز در افغانستان، عراق، لیبی، سوریه و یمن)، در تاکتیکهای مبارزاتیِ خود علیه ارتجاع جمهوری اسلامی، از همراهی با سیاستهای استراتژیکِ حکومتهای خارجی (که در گذشته همواره ضد منافع مردم ایران بوده است) برحذر باشند. نباید فراموش گردد که سیاستهای امپریالیستیِ امریکا بود که در رقابت با شوروی، در مقابله با دولتهایِ نسبتا دمکراتیک در منطقه (برای مثال دکتر مصدق در ایران، سوکارنو در اندونری و جمال عبدالناصر در مصر)، حمایت از رژیمهای خودکامه (ب.م. شاه ایران، عربستان سعودی و سپس حکومتهای ضد مردمی مانندِ انور سادات در مصر و صدام حسین در عراق) و تقویت جریانات افراطی اسلامی در کشور های همسایه ایران (پاکستان، افغانستان و..)، باعث رشد ضد انقلاب (خمینیسم و سپس طالبانیسم، القاعده و داعش) و انحراف در میان جنبشهای مردمی گردیده، متاسفانه بخش عظیمی از آنها را به بیراهه و سرانجام شکست رساند. شواهد نشان می دهند که بخش غالبِ جنبش دمکراتیکِ ایران، در واقع خواستار برچیدنِ جمهوری اسلامی، استقرارِ آزادی، عدالتِ اجتماعی، استقلال و دمکراسی واقعی یعنی مشارکتِ مستقیم و غیر مسستقیمِ مردم در اداره امور جامعه بوده، مخالفِ شدیدِ یک سرانجامِ فاجعه آمیز و آکنده از جنگ های خانمان براندازِ سکتاریستی و تحتِ نیابتِ قدرتهای خارجی در ایران است.