میلوان جیلاس در اثر خود بنام “طبقه جدید” (ترجمه عنایت اللە رضا، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۵۳) از شکل گیری گروه اجتماعی در شوروی سابق سخن به میان می آورد که با استفاده از امتیازات حزبی و دولتی بتدریج صاحب جایگاه و مقام می شدند و سلطه خود بر دستگاه دولتی، اقتصاد و جامعه تحمیل می کردند. از نظر او طبقه جدید در قالب “بوروکراسی سیاسی” (ص ۶۲)، با استفاده از امتیازات و برتری های اقتصادی، قادر بود انحصار خویش را در اداره امور مملکت و دولت محکم و استوار کند (ص ۵۵).
در اینجا طفیلی گری با اجرای وظایف ضروری اداره کشور درهم می آمیزد. نویسنده به تهی شدن فرهنگ این طبقه از حرف ها و شعارهای انقلابی و یا بی معنا شدن بسیاری از حرف های سیاسی کلیشه ای هم اشاره می کند و ساختار حزب کمونیست شوروی را بستر مساعد رشد این طبقه می داند.
در ایران نیز همه شواهد نشان می دهند که نسل جدیدی از مدیران و کارگزاران مکتبی که به دانشگاه ها و موسسات آموزشی خاص حکومتی (امام صادق، مالک اشتر، امام حسین، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، دانشگاه معارف اسلامی، دانشگاه های غیردولتی نزدیک به حکومت مانند رفاه) رفته اند و یا کسانی که از طریق سهمیه ها و رانت سیاسی به دانشگاه ها راه یافته اند و در بسیاری موارد هم بدون زحمت فراوان و بدون درس خواندن واقعی صاحب مدارک و عناوین دانشگاهی شده اند بتدریج دست بالا را در سلسله مراتب قدرت و مدیریتی از آن خود کرده اند.
یکدست شدن نهادهای اصلی قدرت از جمله مجلس، دولت و قوه قضائیه و مدیریت آشکار و پنهان آنها توسط نهاد رهبری پی آمد قدرت گرفتن این طبقه جدید است. دولت رئیسی از این نظر گوی سبقت را از دولت های قبلی ربوده و شمار بزرگی از اعضای اصلی دولت، مسئولین اجرایی در دستگاه های مرکزی و محلی و نهادهای وابسته به آنها از این شبکه می آیند.
“مدیران جوان بسیجی و انقلابی” که در اینجا و آنجا از آنها نام برده می شود نورسیدگان طبقه جدید هستند.
بازگشت به نوشته جیلاس به معنای همسانی ساده شده شرایط ایران کنونی با شوروی سابق نیست. اما آنچه نوشته او را از نگاه نظری قابل تامل می کند جایگاه ایدئولوژی و ساختار بسته حزبی، کنار رفتن اصل شایسته سالاری، فساد فراگیر، انحصار قدرت سیاسی توسط این گروه خاص در راس و بدنه حکومتی غیرشفاف است که در آن گروه ها و باندهای مافیایی قدرت نقش اساسی دارند.
طبقه اسلام گرایان حرفه ای
ایدئولوژی طبقه جدید حکومتی جمهوری اسلامی روایتی از اسلام شیعه است که می توان به آن اسلام گرایی حرفه ای نام داد. منظور از اسلام گرایی حرفه ای استفاده ابزاری از دین و تظاهر به نوعی دینداری مناسکی است که همانند نشانه هویتی و متمایز کننده پدیدار می شود.
در اسلام گرای حرفه ای خوانشی از دین و تظاهر بیرونی آن به ابزار اصلی بالا رفتن از پله های قدرت و دستیابی به منابع و امکانات دولتی و خصوصی تبدیل می شود. ویژگی مهم دیگر طبقه جدید اسلام گرایان حرفه ای رابطه تنگاتنگ آنها با اقتصاد و تجارت است.
شاید بتوان گفت که همین رابطه با پول، اقتصاد و اشکال گوناگون فساد هم سبب شده تا مدیران ریز و درشت حکومتی از نظر اخلاقی و ایدئولوژیک که تا این اندازه سقوط کنند. دین اسلام گرایان حرفه ای بیشتر این دنیایی است و در خدمت “زر و زور” و منافع مستقیم حکومت دینی و وابستگان طبقه جدید.
اسلام گرایی حرفه ای پی آمد اجتناب ناپذیر دخالت دین در حکومت و سیاست، حکومتی شدن دین و پیوند تنگاتنگ آن با قدرت سیاسی و اقتصادی است. بدین گونه دینی که قرار بود معنویت را به سپهر سیاست و حکومت بیاورد خود از اخلاق و معنویت تهی و به ابزار قدرت و بازی های سیاسی حکومتی تبدیل شد.
تجربه ایران پس از ۱۳۵۷ نشان می دهد که کارکرد معنوی دین دولتی و ابزاری شده در زندگی جمعی افراد جامعه ضعیف و بی معنا می شود و مناسک و آئین های دینی بیش از در خدمت انسجام معنوی و ایمان اخلاقی جامعه باشد هدف های سیاسی و کاسبکارانه فردی و جمعی دنبال می کند. آنچه که در ادبیات گذشته ایران ریاکاری اهل دین و زهد ریاکارانه نام گرفته بود به الگوی رفتاری غالب در جمهوری اسلامی تبدیل شده است.
طبقه جدید حاکم در جمهوری اسلامی دیگر باور چندانی هم به ایدئولوژی انقلابی سال های ۱۳۵۰، انقلاب پابرهنه ها و مستضعفان ندارند و این گفتمان و این واژه ها هم در عمل از معنا تهی شده اند.
عدالت اجتماعی که در آن زمان از آن سخن می رفت جایش را به چپاول نهادهای بزرگ اقتصادی دولتی و شبه دولتی و بانک ها اقتصادی داده است. این گروه قدرتمند با وجود ظاهر اسلامی گفتمان خود به قول عباس عبدی اصول گرایان بدون اصول هستند.