دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۴:۵۳

دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۴:۵۳

ولودیمیر ایشچنکو: بار جنگ در اوکراین بر دوش فقرا است!
بسیج جمعیت روستایی و کارگران فقیرتر به خدمت نظامی آسان‌تر است، زیرا پنهان‌شدن آنها دشوارتر و بیشتر در دسترس مقامات هستند. آنها حتی فرصت های کمتری برای اجتناب از استخدام...
۶ اسفند, ۱۴۰۳
نویسنده: جرکو باکوتین
نویسنده: جرکو باکوتین
سلطنت‌طلبان در گذر تاریخ "تاریخ در حال نگارش است؛ امروز و همین حالا!"
تاریخی که با خون دل نوشتیم، اکنون در معرض تهدید جدی قرار دارد. آیا باز هم شاهد تکرار فجایع گذشته خواهیم بود؟ یا اینکه این بار، با آگاهی و مسئولیت‌پذیری...
۶ اسفند, ۱۴۰۳
نویسنده: بهروز ورزنده
نویسنده: بهروز ورزنده
فرخنده باد روز زبان مادری؛ روز زبان‌های مردم ایران!
به‌جاست بر این نکته انگشت تاکید بگذاریم که علی‌العموم هیچ زبانی در تضاد و تعارض با زبان عمومی و رسمی یا همان زبان میانجی و مشترک ِ زبان‌های گوناگون در...
۶ اسفند, ۱۴۰۳
نویسنده: کانون نویسندگان ایران
نویسنده: کانون نویسندگان ایران
زمستان
بیدارم مکن, با قلبِ سردم, در کنار ستاره ها, خاموش بخواب می روم, ستاره سرخی از میان کهکشانها, خطی بر آسمان انداخت, پایان زمستان نزدیک است,
۵ اسفند, ۱۴۰۳
نویسنده: رحمان-ا
نویسنده: رحمان-ا
روایتگری بس است ، باید راهی جست
فرض کنیم تمامی مطالب مطرح‌شده در نوشته‌ی آقای بهزاد کریمی با عنوان «در مونیخ چه گذشت»، که در سایت به پیش متعلق به حزب چپ ایران منتشر شده، با تمام...
۵ اسفند, ۱۴۰۳
نویسنده: کامران
نویسنده: کامران
زنان خانه‌دار و کارگران؛ در صدر آمار خودکشی در ایران
ایران با بحران عمیق روانی، اجتماعی و اقتصادی روبه‌رو است که یکی از پیامدهای نگران‌کننده آن، افزایش نرخ خودکشی است. زنان خانه‌دار، کارگران، دانش‌آموزان و دانشجویان بیشترین آسیب‌پذیری را در...
۵ اسفند, ۱۴۰۳
نویسنده: شهناز قراگزلو
نویسنده: شهناز قراگزلو
افراد ایلان ماسک نمی دانستند واقعا به چه کسانی شلیک می کنند
با این حال، تلاش‌های فشرده برای بازگرداندن کارکنان NNSA نشان می‌دهد که دولت ترامپ واقعاً افرادعالیرتبه دارای تخصص های مهم را اخراج کرده است. اولریش کون، کارشناس کنترل تسلیحات در مؤسسه تحقیقات صلح...
۴ اسفند, ۱۴۰۳
نویسنده:  الیور ایمهوف -  برگردان رضا کاویانی
نویسنده:  الیور ایمهوف -  برگردان رضا کاویانی

ماکاخانم منتظز زایمان است!

خیلی به ندرت به اسقبالم می آید، یا اصلا بگم که کمتر تحویلم می گیرد. اما چه می شود کرد وقتی با آن دو چشم سبز درشت و جنگجو نگاهم می کند. آماده ام که تمام دستوراتش را اجرا کنم. ماکاخانم را می گویم. دختر مارسل خانم که چند ماه قبل از دنیا رفت. راستش نمی دانم پدرش کیست! بیشتر حدس می زنم دختر رئیس مافیای محله است. چون هم چشم های سبز او را دارد و هم خصلت جنگجوئی اش را.

خیلی به ندرت به اسقبالم می آید، یا اصلا بگم که کمتر تحویلم می گیرد. اما چه می شود کرد وقتی با آن دو چشم سبز درشت و جنگجو نگاهم می کند. آماده ام که تمام دستوراتش را اجرا کنم. ماکاخانم را می گویم. دختر مارسل خانم که چند ماه قبل از دنیا رفت. راستش نمی دانم پدرش کیست! بیشتر حدس می زنم دختر رئیس مافیای محله است. چون هم چشم های سبز او را دارد و هم خصلت جنگجوئی اش را. زخم های صورت پدرش حکایت از جنگ های زیادی می کنند که هنوز ادامه دارند.

وقتی شب ها در محدوده قرق شده خودش می چرخد همه غلاف می کنند. چرخی می زند حال و هولی می کند و برمی گردد. راستش این پدرش هم به زور خود را به ما و به مارسل تحمیل کرد.

یک روز صبح که بلند شدم دیدم پشت در بالکن خوابیده است! هر کار که کردم بلند نشد. خرخری کرد و سر خود را به تهدید بالا آورد. چنان بزرگ و سنگین بود که نمی شد تکانش داد. تا صلات ظهر آن جا دراز کشید و مهر حضور خود را بر بالکن خانه ام کوبید. بعد از ظهر دیدم که زیر سایه درخت که روی شیروانی داغ افتاده بود با مارسل که خدا رحمتش کند خلوت کرده اند. دم تکان دادن مارسل نشانه رضایت او بود.

هرگز گمان نمی کردم مارسل که فیلسوف بود و تمام مدت پشت پنجره می نشست و به دوردست خیره می شد و فکر می کرد، تن به ازدواج با چنین لات بی سروپائی بدهد. اما عشق کار خود کرد و بر فیلسوف ما غالب شد و نهایت بعد از مدتی مارسل آبستن.

رئیس مافیا که راستش از او هم خوشم می آید و شجره اش به گربه های وحشی می رسد از جمله مواجب بگیران این خانه. بعد از مدتی همین مارسل چند پسر و دختر زائید که ماکاخانم زیباترین آن ها بود. صورت و زیبائی اندام مارسل و چشم درشت و سبز همراه با شهامت رئیس مافیا اصطلاحاً (مافیوز) را داشت! زیبائی و نترسی او دست به دست هم دادند، طوری که نتوانستم برعکس خواهران و برادران دیگرش از سر بازش کنم؛ شد سوگلی خانه. مغرور، پرمدعا، زیبا و بسیار باهوش و باجرئت.

همان دوماهگی از دو سگ صاحب نام خانه (لاکی خانم و آقاشنگول) که زوج های چندساله این خانه اند، نسق گرفت. از بالکن پرید روی سر آقاشنگول، طوری که لاکی خانم (بی باک) که دور تر ایستاده بود، در رفت! بعد از آن دیگر رفت و آمد در حیاط و پریدن سر هر کدامشان که دلش بخواهد عادی شد. از غذایشان می خورد، کنارشان دراز می کشد و گاه دمش را علم کرده و به سر و صورت آن ها می کوبد. کیست که جرئت اعتراض داشته باشد؟ برای خود می چرخد و آخر شب می آید پشت پنجره اطاق من. با دست به شیشه می زند، دقیقا شیشه آن پنجره ای که باز می شود. روی دو دست کنار چهارچوب پنجره را می گیرد، گردنش را بالا می کشد و با آن دو چشم وحشی و طلبکار افسونم می کند!

با احترام بلند می شوم و پنجره را باز می کنم. با تبختر وارد می شود. اگر سیر باشد و حوصله نداشته باشد راهش را می گیرد می رود از پله ها سرازیر می گردد و سر پیچ آخرین پله دراز به دراز ولو می گردد. اما اگر گرسنه باشد خودش را به پروپایم می مالد. به آرامی انگشت پایم را گاز می گیرد و حالیم می کند که غذا می خواهد. او از جلو و بنده از پشت سر ایشان تا غذایشان را بدهم.

تا حالا سه باری زایمان کرده. زیبائی کار دستش داد و خیلی زود عفاف از کف نهاد. حالا دیگر تمام شگرد های او را می شناسم. وقتی با سگ ها مهربان می شود وقتی خرخرکنان سراغم می آید می دانم که مقدمه کاری را فراهم می کند.

شکمش باز بزرگ شده. فکر کنم نزدیک های زایمان است. با سگ ها اتمام حجت کرده جرئت نزدیک شدن به بچه های او را ندارند. دیروز که از کوچه پیچیدم دیدم که سر پله های خانه منتظر من است. با طمأنینه خاصی به اسقبالم آمد. خودش را به پروپایم مالید وهمراه من داخل شد. هر طرف که رفتم تعقیبم کرد. سر سفره نشست و با بی تابی منتظر شد تا غذایم تمام شود. فرصت استراحت نداد. انگشت کوچکه ام را گاز گرفت و جلو افتاد. شروع به گردش داخل خانه کرد. اول کشاندم به زیرزمین. به دقت پشت وسایل اضافی که آنجاست را بر آورد کرد. تامل کرد، ایستاد، مجددا بو کرد. مورد قبول واقع نشد! طرف گلخانه رفت و اطاق های خالی را از نظر گذراند. کنار اطاقکی که جای لباس هاست رفت و باز با همان دقت برانداز کرد. پشت گلدان بزرگ؟ نه نه! باز پایم را به آرامی گاز گرفت. سرش را مانند قوچی به پایم کوبید. کلافه است، نمی داند چکار کند.

می دانم وقت زایمان رسیده دنبال یک جای مطمئن و آرام است. نهایت رفت زیرنیمکت کوچکی که کنار اطاق من است. روی آن با یک پارچه ضخیم پوشیده شده است. رفت زیر آن دراز کشید. زمانی گذشت پارچه را بالا زدم. خوشش نیامد! با غرغر بلند شد و بیرون آمد. رفت زیر تختم.

حالا چند ساعتی است که آن جاست. نباید روتختی را بالا بزنم! نباید مزاحمش شوم و احساس امنیتش را بگیرم! سروصدای اضافی ممنوع! باید حواسم باشد! امشب یا فردا شب بچه های ماکاخانم دنیا می آیند. فکر کنم اندکی فکرش راحت شده. چون دیگر دنبال جا نمی گردد.

چه حس غریبی است این حس مادری! این غریزه عجیب! این عشق و حس صیانت فرزند.

به میلیون ها مادری می اندیشم که زیر بمباران ها، در سرمای سخت زمستان آواره در چادر های پناهندگان، بی سرپناهی کودکان خود را به دنیا می آورند. کودکانی که همراه جنگ، درد، گرسنگی و مرگ زاده می شوند. مادرانی که حتی قادر به گرفتن دست همسرانشان نیستند. تنها وغریب.

صدای خرخر آرام ماکا خانم را می شنوم. او در آرامش است. در بیرون از اطاق درخت زردآلو شکوفه زده و آقاشنگول دارد روی چمن های سبز که قبای سفید از تن به در کرده و قبای زمرد پوشیده اند، غلت می زند و لاکی خانم به کارهای احمقانه این شوهر احمق نگاه می کند. سرش را می چرخاند. از زیر چشم به من می نگرد. می خندم. دمش را تکان می دهد. شنگول حسود مانند برق گرفته ها می جهد خود را به زیر پنجره می کشاند. او نیز در حال تکان دادن دم خویش است.

چند زنبور عسل گیج و قبل از موعود روی شکوفه ها نشسته اند. حیات در این گوشه جهان با وجود تنهائی و اندوه دوری من از یار و دیار به زیبائی در جریان است. من منتظر آمدن بهار و بچه های ماکاخانم ام. قدم هر دو مبارک.

تاریخ انتشار : ۳۰ اسفند, ۱۳۹۵ ۹:۱۹ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

انقلاب بهمن؛ آرمان‌های ماندگار و راه‌های ناتمام!

ما بر این باوریم که طیف گستردهٔ نیروهای چپ موجود در میهن ما موظف است با حضور  و تمرکز کنش‌گری خود در این تلاش هم‌گرایانه، در تقویت جایگاه ٔ عدالت‌‌ اجتماعی و حقوق بنیادین بشری در جمهوری آیندۀ ایران کوشا باشد. ما، همراه سایر نیروهای میهن‌دوست و ترقی‌خواه ایران در راه گذار به جمهوری‌ای مبتنی بر صلح، آزادی، دمکراسی برابری، حقوق بشر و عدالت اجتماعی مبارزه می‌کنیم.

ادامه »
سرمقاله

ریاست جمهوری ترامپ یک نتیجهٔ تسلط سرمایه داری دیجیتال

همانگونه که نائومی کلاین در دکترین شُک سالها قبل نوشته بود سیاست ترامپ-ماسک و پیشوای ایشان خاویر مایلی بر شُک درمانی اجتماعی استوار است. این سیاست نیازمند انست که همه چیز بسرعت و در حالیکه هنوز مردم در شُک اولیه دست به‌گریبان‌اند کار را تمام کند. در طی یکسال از حکومت، خاویرمایلی ۲۰٪ از تمام کارمندان دولت را از کار برکنار کرد. بسیاری از ادارات دولتی از جمله آژانس مالیاتی و وزارت دارایی را تعطیل و بسیاری از خدمات دولتی از قبیل برق و آب و تلفن و خدمات شهری را به بخش خصوصی واگذار نمود.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

اروپا قربانی کیست؟

به‌عنوان یک اروپایی، من فقط می‌توانم از بی‌کفایتی و ساده‌دلی رهبرانمان گله کنم که این اتفاق را ندیدند و با وجود همه فرصت‌ها و انگیزه‌هایی که برای انجام این کار وجود داشت، ابتدا خود را با آن سازگار نکردند. آنها احمقانه ترجیح دادند به نقش خود به عنوان شریک کوچک آمریکا بچسبند، حتی در شرایطی که این مشارکت به طور فزاینده ای علیه منافع آنها بود!

مطالعه »
یادداشت

قتل خالقی؛ بازتابی از فقر، ناامنی و شکاف طبقاتی

کلان شهرهای ایران ده ها سال از شهرهای مشابه مانند سائو پولو امن تر بود اما با فقیر شدن مردم کلان شهرهای ایران هم ناامن شده است. آن هم در شهرهایی که پر از ماموران امنیتی که وظیفه آنها فقط آزار زنان و دختران است.

مطالعه »
بیانیه ها

انقلاب بهمن؛ آرمان‌های ماندگار و راه‌های ناتمام!

ما بر این باوریم که طیف گستردهٔ نیروهای چپ موجود در میهن ما موظف است با حضور  و تمرکز کنش‌گری خود در این تلاش هم‌گرایانه، در تقویت جایگاه ٔ عدالت‌‌ اجتماعی و حقوق بنیادین بشری در جمهوری آیندۀ ایران کوشا باشد. ما، همراه سایر نیروهای میهن‌دوست و ترقی‌خواه ایران در راه گذار به جمهوری‌ای مبتنی بر صلح، آزادی، دمکراسی برابری، حقوق بشر و عدالت اجتماعی مبارزه می‌کنیم.

مطالعه »
پيام ها

مراسم بزرگ‌داشت پنجاه‌وچهارمین سالگرد جنبش فدایی!

روز جمعه ۱۹ بهمن ۱۴۰۳، به مناسبت پنجاه‌وچهارمین سالگرد بنیان‌گذاری جنبش فدایی، در نشستی در سامانۀ کلاب‌هاوس این روز تاریخی و نمادین جنبش فدایی را پاس می‌داریم و روند شکل‌گیری و تکامل این جنبش را به بحث و بررسی می‌نشینیم

مطالعه »
برنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

ولودیمیر ایشچنکو: بار جنگ در اوکراین بر دوش فقرا است!

سلطنت‌طلبان در گذر تاریخ “تاریخ در حال نگارش است؛ امروز و همین حالا!”

فرخنده باد روز زبان مادری؛ روز زبان‌های مردم ایران!

روایتگری بس است ، باید راهی جست

زنان خانه‌دار و کارگران؛ در صدر آمار خودکشی در ایران