در سال هاى اخیر دموکراسى به عنوان یک ارزش محورى جاى خود را در گفتمان هاى سیاسى وروشنفکرى ایران باز کرده است. استقبال قابل توجهىکه چند ماه پیش از کنفرانسى که حول این مسأله در دانشگاه تهران برگزار گردید یک نمونه از تحول در فرهنگ سیاسى ایران است. اگر هفت سال پیش اصلاح طلبان حکومتى با شعار -توسعه سیاسى- پاى به میدان گذاشتند امروز در میان طیف پیگیر آنها، دموکراسى خواهى جایگاهى والا یافته و به درستى به ارزش مرجع بدل شده است.
دموکراسى بیان یک رابطه اجتماعى است؛ رابطه اى که در درجه اول ناظر بر مناسبات ضابطه مند میان حکومت و مردم است. واژه -حاکمیت ملت- بیان چنان رابطه اى میان این دو بخش از جامعه است که مردم از طریق مداخله و اعمال نفوذ سازمان یافته و دموکراتیک خود سیاست هاى حکومت را در جهت منافع جمعى شان هدایت کنند. خصوصیات الگوى رایج دموکراسى در جهان کم و بیش به شرح زیرند:
۱. برابرى شهروندان در برابر قانون و برخوردارى آنان از حقوق سیاسى و اجتماعى.
۲. تصمیم گیرى بر مبناى آراى اکثریت با حفظ حقوق اقلیت (ها).
۳.برگزارى انتخابات آزاد ادوارى (با تضمین رقابت عادلانه).
۴. تأمین آزادى هاى فردى و گروهى (همچون احزاب، جمعیت ها، مطبوعات، بیان، نوشتار و نظایر آن).
۵. گسترش یک فرهنگ دموکراتیک متکى بر تساهل، تکثرگرایى و حقوق بشر که زمینه ساز و حافظ نهادهاى دموکراتیک باشد.
باید توجه داشت که براى تعریف ریشه اى تر و عمیق تر از دموکراسى نباید خود را صرفاً به رابطه میان مردم و حکومت محدود کرد و مى باید مناسبات درونى اقشار و گروه هاى اجتماعى را نیز منظور داشت. براى مثال، اگر روابط درونى میان گروه هاى متفاوت اکثریت و اقلیت جامعه (با تعریف جامعه شناختى) نظیر مردان و زنان، اقوام و گروه هاى نژادى، گروه هاى دینى و مذهبى، گروه هاى سنى و نسلى نسبت به یکدیگر ستمگرانه و متکى بر تبعیض باشد، به دموکراسى آسیب جدى وارد مى کند. در جوامعى که ساختارهاى سیاسى، اجتماعى و فرهنگى آن ها هنوز پذیراى الگوى بالا نیست و حکومت هاى اقتدارگرا (Authoritarian) بر مسند کارند، براى حصول به دموکراسى مى باید مراحلى طى شود که مجموعه آن را دموکراتیک سازى (Democratization) مى خوانند:
۶. فروپاشى حکومت استبدادى، فرایندى طولانى را در بر مى گیرد که طى آن ترکیبى از گروه هاى مختلف نخبگان سیاسى (Political elites) و نیروهاى جامعه مدنى (بدنه جامعه) در برابر اقتدارگرایى صف آرایى کرده و سرانجام، کنار رفتن آن را سبب مى شوند.
۷. فرایند گذار (Transition) به نظام دموکراتیک، که مرحله پى ریزى نهادها، مناسبات و فرهنگ دموکراتیک است.
۸. تحکیم مناسبات دموکراتیک، مرحله اى که دموکراسى نهادینه شده و به یک معنى درونى مى شود.
باید به مراحل چندگانه دموکراتیک سازى توجه داشته باشیم.
آیا به کارگیرى هر شکل و شیوه اى براى کنار گذاردن حکومت استبدادى الزاماً به مرحله بعد یعنى -گذار به دموکراسى- رهنمون مى سازد؟ بررسى تجارب جنبش هاى ضد دیکتاتورى در کشورهاى پیرامونى بیانگر پاسخى منفى به این پرسش است.
در دوران جنگ سرد اکثریت قریب به اتفاق مبارزات رهایى بخش ملى نه استقلال را نهادینه کردند و نه دموکراسى را. در واقع آن ها آنتى تز استبدادى حکومت هاى خودکامه بودند. هندوستان در این مورد یک استثنا بوده است. اتفاقا ً انقلاب اسلامى هم مؤید همین تجربه بود. الگوى سیاسى ـ فکرى مسلط بر اپوزیسیون نظام سلطنتى (دربرگیرنده طیف وسیع و نامتجانس چپ مارکسیست، مجاهد، اسلامگراى فقاهتى، -ملى-، نهضت آزادى و…) همگى ـ به درجات گوناگون ـ یا رسماً با دموکراسى لیبرال عناد مى ورزیدند و یا دست کم اولویتى براى آن قایل نبودند.
بررسى فرهنگ سیاسى این جریان ها ـ از جمله ساختار تشکیلاتى آن ها، کیش شخصیت گرایى، آیین/ ایدئولوژى محورى در تفکراتشان، خشونت گرایى و بسیارى ارزش ها و هنجارهاى غیر دموکراتیک دیگر ـ تأییدى بر این نظر است.
آن ها که دموکراسى را در برابر تز -مبارزات ضد امپریالیستى- قربانى کردند چندى بعد خود قربانى جریان -ضد امپریالیست- مى شوند.
۲۵ سال پس از انقلاب ۱۳۷۵ شرایط تا اندازه اى متفاوت شده. امروز گروه ها و گرایش هاى اپوزیسیون در سطح رسمى (نظام ارزشى خود) به دموکراسى التفات نشان داده و به درجات گوناگون هدف غایى خود را دموکراسى خواهى اعلام مى دارند. نسل جوان سیاسى در ایران، بویژه، در این مسیر پیگیرتر و مصمم تر مى نماید و شکل گیرى یک فرهنگ سیاسى مدرن، پویا و دموکراتیک را در آینده نوید مى دهد.
در فضاى خارج از ایران، اما، اوضاع به گونه اى مجازى رقم مى خورد. در برنامه و زبان رسمى، اکثر شخصیت ها و نیروهاى سیاسى سرانجام معیارهاى دموکراتیک را پذیرا شده اند. کردارسیاسى، اما، با یک تأخیر فاز جدى، در مسیرى متفاوت سیر مى کند. فرهنگ تهمت، تهدید، تفرقه، تخریب، تمامیت طلبى و تخطئه -دیگرى- همچنان شیوه عمل رایج بخش وسیعى از نیروهاى سیاسى در خارج از کشور را تشکیل مى دهد. ظاهراً کارشکنى در کار رقبا اهمیت بیشترى از پیشبرد کار -خود- دارد.
انقلاب پساصنعتى (Post-industrial) و توسعه وسایل ارتباط جمعى و اینترنتى نیز، به نوبه خود، کارآیى بیشتر براى انجام همه رویکردهاى بالا را میسر ساخته اند. شعار دیروزى -به امید روزى که هر ایرانى صاحب یک پیکان شود- به شعار امروزى -به امید روزى که هر ایرانى صاحب یک حزب سیاسى و یا برنامه تلویزیونى شود- دگردیسى یافته است! این تنوع افراطى نه برآمد پلورالیستى، فردگرایانه و رقابت جویانه یک جامعه دموکراتیک/ مدنى، که دقیقاً بیانگر عدم بلوغ، عدم تحمل، به رسمیت نشناختن دیگرى و روحیه تکروى ایرانى است که امروز در پوشش دموکراسى چهره نابهنجار خود را بزک کرده است.
دقیقاً به خاطر غلبه نیافتن فرهنگ دموکراسى در میان نیروهاى سیاسى -فرهنگ چندپاره- همچنان سر پا است. در چنین فرهنگى هر ایرانى درگیر سیاست ابتدا فرا مى گیرد که چگونه با دیگرى، به هر قیمت، مخالفت کند و به قبیله سیاسى خود وفادار بماند. از این جهت است که تفکر اکثر گروه هاى سیاسى همچنان ایدئولوژیک و فرقه گرایانه است. عجب آن که به موازات این همه، بازار بحث هاى -دیالوگ- و -نزدیکى- و -اتحاد- هم داغ است!