اخیرا آقای نوری زاده در برنامه تلویزیونی ایران فردا از منصور یاقوتی یاد کرد و بصورت فشرده از زندگیش گفت و برخی آثارش را معرفی کرد، در همین رابطه چند موضوع یا سوال مطرح میشود، نخست آنکه چرا چپ، در طیف گسترده اش، از نویسنده ای که با آثار و زندگیش از سالهای قبل از انقلاب آشناست و به لحاظ فکری و اندیشه ای متاثر از او بوده، سکوت اختیار کرده…؟ آنهم نویسنده ای که زندگی بسیار سخت و دشواری را پشت سر گذاشته و اکنون با بیماری دست و پنجه نرم میکند و در شرایط دشوارتری قرار دارد!؟ من در هیچ کدام از سایتهای مرتبط با چپ، نوشته و یا مطلبی درباره شرایط دشوارِزندگی منصور ندیدم. آقای نوری زاده در چنین سکوت جانفرسایی، به حمایت از منصور برخواستند.
آقای نوری زاده از شبکه تلویزیونی که در اختیارش گذاشتند گفتند، برخی از کتابهای منصور را مطالعه کردند، از ایشان می توان پرسید از مضمونِ آثار و نیز سیر و سرگذشت زندگی منصور چه برداشتی داشته است..؟ آیا با اصول فکری منصور یاقوتی که درلابلای سطور نوشته ها و کتابهایش موج می زند موافق است..؟ آقای نوری زاده به لحاظ فکری و سیاسی در ماورای راست قرار دارد و اکنون در خدمت رسانه های راست جهانی مشغول به کار است و مروج نظرات و سیاستهای آنهاست، در صورتی که منصور در کنار طبقاتِ فرودست مردمش قرار دارد و در تمام طول زندگیش از درد و آلام آنها گفته و نوشته است. به نظر حقیر هیچ سنخیتی مابین اندیشه این دو وجود ندارد، بلکه فاصله نجومی هم در بین آنها هست. واقعیت آن است آقای نوری زاده باور به اندیشه انسانی و عدالت محور منصور ندارد اما به لحاظ احساسی متأثر از او شده است، بدون تردید حمایت نوری زاده از آقایِ یاقوتی آنهم از شبکه تلویزیونی ایران فردا که مانند بسیاری از شبکه ها با بودجه دولت امریکا اداره می شود، کاملا جنبه سیاسی دارد و او به دلیل مخالفت با جمهوری اسلامی از موضع سرمایه داری جهانی به ستایش از منصور برخواسته است تا در پوشش فعالیتهای ادبی و مبارزه طولانی مدت منصور یاقوتی را مصادره و سیاست های خود را توجیح کند.
منصور یاقوتی معلم و داستاننویس معاصر و منتقد ادبی کشور ما در شهرستان سُنقر در استان کرمانشاه به دنیاآمد.او در زمینه داستان های کوتاه و بلند، متون و کتابهای متعددی به نگارش درآورده و چهرهای شاخص در ادبیات واقعگرا در سالهای گذشته به شمار می رود. برخی از آثار منصور عبارتند از : زخم، گلِ خاص، کودکی من، چراغی بر فراز مادیان کوه، داستانهای آهودره، توشای پرنده غریب زاگرس، افسانه سیرنگ، مجموعه شعر ماه و پرچین است، یاقوتی چند پژوهش ادبی:
فردوسی، اسطوره، رئالیسم پژوهش، مسعود کیمیایی و جهان رمان، آثاری در زمینه فولکور و نقد ادبی، خاطره نویسی در کارنامه ادبی خود دارد، که مورد استقبال مردم، بخصوص جوانان قرار گرفته است.
منصور یاقوتی در کنار فعالیتهای ادبی، آموزگار روستاهای کرمانشاه بود که خود از اعماق جامعه برخاسته و درد و آلام مردمش را با گوشت و پوست خود درک می کرد. انتخاب شغل معلمی از سوی منصور انتخابی تصادفی نبود بلکه کاملا آگاهانه بود. منصور بخوبی دریافته بود، از این طریق می تواند دانش و آگاهی خود را در اختیار دانش آموزانی قرار دهد که علاوه بر انتقال اموزش علمی و ادبی و…آگاهی از زیست اجتماعی و موقعیت زندگی شان بپردازد، او بخوبی دریافته بود نسلی می تواند شرایط زندگی را برای همه مردم انسانی سازد، نسلی ست که ریشه های درد و مشگلات جامعه ومردمش را به درستی بشناسد، و بی گمان این نسل کودکانی هستند که در مدارس با شیوه های درست آموزش، راه برون رفت از مشگلات اقتصادی و
اجتماعی را به آنها نشان داد، صمد بهرنگی در کتاب کندوکاو در مسائل تربیتی در ایران، آموزش و پرورش را مورد نقد جدی و واقع بینانه قرار می دهد و راه حلی مطرح میکند که در پرتو آن خواستار تغییر جامعه در جهت حذف فقر و گرسنگی و امکان آموزش کودکان در شرایط متعادل اجتماعی را مطرح می کند تا همه استعدادها بصورت بالفعل در خدمت مردم قرار گیرند. راهی که صمد در روستاهای آذربایجان در پیش گرفت الگوی مناسبی بود که هر معلم آگاهی که دغدغه مردم را دارد، باید در پیش گیرد، و منصور از این سِنخ معلمان بود که به شهادت کار و تلاش بی وقفه، به شهادت دوستانش، زندگی خود را در خدمت کودکانی قرار داد که از اعماق جامعه برخاسته و باید سنگ بنای جامعه آزاد و مبتنی بر عدالت اجتماعی ایجاد کنند.
از این رو مانیفست منصور یاقوتی و تمامی معلمانی که درد مردم را می فهمند، فقط در کلاس درس و آموزش خلاصه نمی شود، منصور رسالت یک معلم را فراتر از تعلیم و تربیت در کلاسهای درس می دانست هر چند تعلیم و آموزش دانش آموزان برایش اهمیت والایی داشت، اما معلمی که با مردمش رابطه نزدیک و تنگاتنگی دارد، در حالی که از مردم می آموزد، در عین حال آموخته هایش را در اختیار آنها قرار میدهد. ماکسیم گورکی در کتاب دانشکده های من به نکته مهمی اشاره میکند: او می گوید جامعه بهترین دانشگاه من است و من بسیار از دانشگاه و مردم آموخته ام. این گفته گورکی چندان نیازی به توضیح ندارد، مقصود او افراد پیشرو و آگاه ابتدا باید درک دقیقی ازروحیات و شرایط زندگی مردم داشته باشند که از خود مردم آموخته اند و سپس راه درست که متناسب با آگاهی بخشی به همان مردم است را برای ارتقا جامعه به مرحله عالیتر در پش گیرند. منصور به درستی بدین مسئله واقف بود، در واقع می توان گفت او تنها معلمی نبود که در مدارس مشغول به تدریس بود او معلم توده ها هم بود. از فرهنگ فولکور و سنن و اسطوره های آنها می آموخت و نیز آگاهی ودانش اجتماعی خود را بی دریغ در اختیار آنان نیز قرار می داد.
منصور یاقوتی در کلاسهای درس خود دانش آموزان مستعدی را یافته بود که قادر بودند قلم به دست گیرند و بنویسند.او آنان راتشویق به نوشتن می کرد و سبک نگارش رئالیسم ادبی که خود سخت به آن پایبند بود مورد تاکید قرار می داد. یاقوتی به دلیل فعالیتهای ادبی و به دلیل آگاهی بخشی در محافل ادبی و…توسط ساواک چند بار دستگیر و بعد از روی کار آمدن دولت بختیار آزاد شد. یاقوتی و همسرش در اوائل انقلاب از آموزش و پروش اخراج شدند و بعد از مدتی این معلم آزاده و پرشور دستگیر و سالها زندانی حکومتی شد که برخاسته از انقلاب بود اما فرزندان انقلاب را بتدریج به زندان و به کام مرگ می فرستاد. منصور پنج سال از زندگی خود را در زندان حکومت جمهوری اسلامی سپری کرد.
منصور یاقوتی بعد از آزادی از زندان، مشغول کارگری شد و مدتی هم در کارخانه آرد سنقر شغل نگهبانی را عهده دار بود. او با تمام مشکلاتی که در طول زندگی پر مشقت خود با آنها دست و پنجه نرم کرده بود و نیز بدلیل مشکلات حاد معیشتی، هیچگاه سرخورده نشد، از تلاش و کوشش بازنماند، قلم بر زمین نگذاشت و بی وقفه کارهای تحقیقی خود را ادامه داد و در زمینه رمانهای تلفیقی و تاریخی آثار مهمی را خلق کرد که برای جوانان کرمانشاه بسیار جذاب و الگوی مناسبی بود.
یاقوتی دریافته بود که در فقدان احزاب و سازمان مردمی چگونه با تلاش مستمر خود این خلأ را پرکند او اکنون با بیماری دست و پنجه نرم می کند اما همچنان چشم بر آرمانهای والا و انسانی خود دوخته است که عمر پرثمر خود را در خدمت آن به کار گرفته است.او با آثارش و کوشش بی وقفه پرچم مبارزه را همچنان برافراشته نگه داشت، منصور به تمام معنا شریف بود و با شرافت زیست و به عهد و پیمانی که با مردمش بسته بود وفادار ماند. بی گمان یاد و نام او در کنار بزرگان ادبی و فرهنگی کشورمان همچون صمد بهرنگی، علی اشرف درویشیان و دیگر فرهیختگان ادبی … خواهد ماند.