یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۴ - ۰۶:۴۸

یکشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۴ - ۰۶:۴۸

جنگ همه را به نوعی می‌کشد
جنگ همه را می‌کشد و آن اربابانِ مرگ که فرمان می‌رانند و خود نمی‌میرند، از پیش مرده‌اند و مرگ را از قلب‌های مرده‌شان به سمت شهرها، خانه‌ها و قلب‌های هنوز...
۲۴ خرداد, ۱۴۰۴
نویسنده: احمد خلفانی
نویسنده: احمد خلفانی
بیانیه حزب اتحاد ملت در محکومیت تجاوز تروریستی و غیرقانونی رژیم جنایت‌پیشه اسرائیل
حزب اتحاد ملت ایران، این اقدام وحشیانه، تروریستی و غیرقانونی که امنیت ملی ایران را هدف قرار داده است، قویا محکوم می‌کند ... این حمله، نقض فاحش حقوق بین‌الملل و...
۲۴ خرداد, ۱۴۰۴
نویسنده: حزب اتحاد ملت ایران اسلامی
نویسنده: حزب اتحاد ملت ایران اسلامی
حزب تودۀ ایران حملۀ جنایتکارانه و تروریستی دولت اسرائیل به ایران را شدیداً محکوم می کند!
حزب توده ایران تجاوز نظامی و اقدام تروریستی اسرائیل را که نقض حا کمیت ملی کشور است به شدت محکوم کرده و با تاکید بر پایبندی بر حفظ منافع ملی...
۲۴ خرداد, ۱۴۰۴
نویسنده: حزب توده ایران
نویسنده: حزب توده ایران
حمله اسرائیل به میهنمان ایران را محکوم می کنیم
اتحاد جمهوری‌خواهان ایران: حملات نظامی اسرائیل بر ضد قوانین بین المللی است . از شورای امنیت سازمان ملل، اتحادیه اروپا، و بویژه آمریکا و کشورهای منطقه و مجامع بین المللی...
۲۴ خرداد, ۱۴۰۴
نویسنده: اتحاد جمهوریخواهان ایران
نویسنده: اتحاد جمهوریخواهان ایران
حمله‌ی نظامی دولت اسرائیل به ایران را محکوم می‌کنیم!
دولت دست راستی اسرائیل به رهبری بنیامین نتانیاهو، سال‌‌هاست که سیاست گسترش تنش و نظامی‌گری را دنبال می‌کند... این جنایتکار که در داخل اسرائیل درگیر پرونده‌‌های فساد مالی و سیاسی...
۲۴ خرداد, ۱۴۰۴
نویسنده: هیئت سیاسی - اجرائی حزب چپ ایران
نویسنده: هیئت سیاسی - اجرائی حزب چپ ایران
روزنامۀ اومانیته: علل واقعی جنگی که اسرائیل علیه ایران آغاز کرده است
حمله اخیر اسرائیل به تاسیسات هسته‌ای ایران هدفی فراتر از نابودی گام‌های متقابل هسته‌ای دارد؛ حمله‌ای با نقشه‌هایی ژئوپولیتیک و پیامدهایی جهانی، از تعویق کنفرانس فلسطین تا روش‌های جدید فشار...
۲۴ خرداد, ۱۴۰۴
نویسنده: میز خبر
نویسنده: میز خبر
تجاوز نظامی به ایران و کشتار  مردم بیگناه محکوم است
ملت فهیم و صبور و صلح‌دوست و دردآشنای ایران شایستۀ زندگی توام با ثبات و صلح و آرامش است. در عین حال همواره در دفاع از کیان و شرف ملی...
۲۴ خرداد, ۱۴۰۴
نویسنده: مادران صلح ایران
نویسنده: مادران صلح ایران

من ماندم و تارم!

بعد ازآن قضیه، جنجال بزرگی علیه من راه انداختند. ساواک به هر بهانه ای، شروع کرد به اذیت کردن من. و نتیجه این اذیت کردن ها هم این شد که من از تبریز به تهران گریختم. با وساطت برادرم، استاد شهریار توصیه نامه ای برای وزیر نوشت و من با کمک همین توصیه نامه، بار دیگر در تهران معلم شدم.

به لطف و مهربانی دوست نازنینی، یک نسخه از شماره اول مجله “ایشیق” چاپی که بخشی از نوشته های مندرج در سایت اینترنتی “ایشیق” است و تاریخ اردیبهشت وفروردین ۱۳۹۷ را بر پیشانی خود دارد بدستم رسید. 

در این شماره مجله ایشیق، مطالب متنوع، جالب و خواندنی بسیاری درج شده است، از مطالب مندرج در این شماره مطلبی است با عنوان “من ماندم و تارم!” که خاطراتی است از دوران آموزگاری استاد بهروز دولت آبادی (چای اوغلی)، شاعر و موسیقی دان خوشنام میهنمان و نیز دوستان و همکاران نزدیکش صمد بهرنگی، بهروز دهقانی و کاظم سعادتی، در دهه چهل شمسی. 
ترجمه این نوشته زیبا و ماندگار را تقدیم می کنم به انسانی شریف، مقاوم و خستگی ناپذیر، به دوست، رفیق و یار دیرینم “مظفر علی عباسی” که در مواجهه با سختی ها و ناملایمات زندگی از او بسیار آموخته ام:

بهروز مطلب زاده

«من ماندم و تارم!»

خاطراتی از دوران آموزگاری

■  در نهم مهر ماه ۱۳۱۷ درمحله “چای قیراقی” تبریز بدنیا آمدم. در خانواده ای پرجمعیت با سیزده فرزند. من فرزند نهم بودم.اکنون، از این خانواده پرجمعیت تنها من مانده ام و خواهر کوچکم. 
آن وقت ها دوران فقر عمومی بود. کم یا زیاد سالی یک بار کفشی نو به پا می کردیم و آن هم در روزهای عید نوروز. البته شب عید، پلو هم می خوردیم. آن روزها را هیچگاه فراموش نمی کنم. می گویند، وقتی آدم سنش بالا رفت خاطرات اش هم جوان تر می شود. من از همان دوران کودکی حافظه خوبی داشتم. الان هم که هشتاد سالم است، آن روزها را با همه جزئیات اش بیاد می آورم. حتی پرواز آن طیاره هائی را که در زمان جنگ دوم جهانی بر فراز سرمان در آسمان پرواز می کردند، انگار همین الان در مقابل چشمانم قرار دارند.

 ■ کلاس اول را در دوره حکومت ملی آذربایجان خواندم. درس ها را به زبان مادری می خواندیم. نام مدرسه من “منیژه” بود. هنوز هم کارنامه کلاس اولم را دارم. اگر پیدایش کردم حتما نشانتان می دهم.
دعای صبحگاهی ما در مدرسه چنین بود : 
” ای خدائی که ما را از هیچ خلق کردی، لطف و کرم ات را برما عنایت کن  “
در شروع کلاس دوم هم شعر صابر را می خواندیم :
” پائیز آمد

بادهای سرد وزید

 در کوه و دشت

 پژمردند گل ها و غنچه ها

 پرنده ها

 دسته دسته به پرواز در آمده

 کوچیدند به جاهای گرمسیر”.
بعدا به مدرسه “همام” رفتم. دوره دبیرستان را هم در مدرسه “منصور” خواندم. مرحوم غلامحسین ساعدی هم در همین مدرسه درس می خواند. من پس از به پایان رساندن کلاس نهم، به دلیل فقر و نداری دیگر نتوانستم به تحصیل ادامه بدهم. رفتم و آموزگار پیمانی شدم. دیپلمم را هم بعدها، از طریق امتحانات متفرقه دانشسرا گرفتم. سال های ۱۳۳۴ -۱۳۳۵ در روستای “قره بولاغ” از توابع “کاغذ کنان” معلمی کردم. کار معلمی من دراصل از همین روستا شروع شد.

 ■ در واقع می شود گفت که در روستای قره بولاغ، هیچ چیز وجود نداشت. حقوق معلم ها را هم، هر شش ماه یک بار می پرداختند.
جاده تبریز – تهران، خاکی و پر سنگلاخ بود. گاه گداری اتوبوسی می آمد اما بیشتر از همه تانکرهای نفت و ماشین های بزرگ باری بود که در آن تردد می کردند. روستا برق نداشت. در قره بولاق، نام مدرسه ای که من در آن درس می دادم “اخگر” بود. کلاس های اول و دوم مختلط بود. شب ها هم “اکابر” درس می دادم. در اصل، من هم معلم بودم، هم مدیر، و هم ناظم. مدت سه ماهی هم “بابا” ی مدرسه بودم. هنگام درس دادن، بسیار وقت ها گرگ ها، حیاط مدرسه را قرق می کردند واز دورچشم هایشان برق  می زد، اما، علیرغم همه این ها، من بااشتیاق تمام درس می دادم و رابطه ام با بچه بسیار خوب بود.
گاهی پیش می آمد که می دیدی ناگهان سر وکله بازرس پیدا شد. با اسب و قاطر، هرجورشده خودش را به ده می رساند و اولین بخشنامه ای هم که می گذاشت روی میز چنین بود  
” هرکس ترکی حرف زد جریمه اش کن “.
می گفتم: 
 ـ “انگار شما متوجه نیستید، آخه این بچه ها که زبان مادری خودشان را هم درست و حسابی نمی دانند، من به اونا چی بگم؟”
من برای اینکه هرچه بهتر بتوانم درس را به بچه ها حالی کنم، گاهی مجبورمی شدم قبلن آنها را خوب در ذهن خودم حلاجی کنم و بعد به آنها بفهمانم. طفلک بچه که گناهی نداشت. یک دفعه چیزهایی به گوشش می خورد که هیچ وقت نشنیده بود. بالاخره یک راهی پیدا کردم، آن هم این بود که مفهوم کلمه را دریک جمله معنی می کردم وآن را با زبان خودشان به آنها می ‌فهماندم.

 ■ زمانی که در قره بولاغ بودم، با ۱۲ تومان از حقوقم یک تار خریدم . اما کی بود که به من (تارزدن) یاد بدهد؟ پیش خودم شروع کردم به یاد گرفتن. اما آرزو می کردم که ای کاش یک آدم واردی بود تا من بتوانم پیش او بنوازم و او ایرادهای کارم را به من بگوید.
این هنر، تا همین امروز هم یار جدایی ناپذیر من مانده و من در همین سن هشتاد سالگی هم در آغوش گرفتن تار را از یاد نمی برم. یک سال و نیم در قره باغ ماندم. بعدها، به کمک برادر بزرگم به آذرشهر منتقل شدم. از سال ۱۳۳۵ به آذرشهر آمدم و از همان جا مرا یک راست فرستادند به “ممقان”. به ممقان رفتم. مدرسه “عنصری” ممقان شش کلاسه بود. من در کلاس دوم درس می دادم. صمد بهرنگی در کلاس سوم، کاظم سعادتی کلاس چهارم و بهروز دهقانی در کلاس پنجم درس می دادند. در آن زمان، من نمایشنامه ای نوشتم به نام “قمار باز” که اجرا شد. تعدادی میز در کریدور مدرسه چیدند و عده ای را هم از آذرشهر دعوت کردند. بازیگر ها هم صمد بود و بهروز بود و …

■  بچه های ممقان، بعد از به پایان رساندن کلاس ششم، بیشترشان یا پاسبان می شدند و یا ژاندارم.
آنهایی هم که کس و کاری درآذرشهر داشتند پس از تحمل سختی های زیاد می توانستند دیپلم بگیرند. این مسئله همیشه ما را به فکر وامی داشت. صمد مسئول “اولیای اطفال” بود. یک روز به او گفتم بیا با بقبه مطرح کنیم که در اینجا یک دبیرستان درست کنند. خودمان هم کمکشان می کنیم. می توانیم با حاجی شیخ صحبت کنیم تا او این مسئله را با جماعت درمیان بگذارد. شاید از این طریق بچه ها بتوانند تا کلاس نهم را درهمین جا بخوانند. پسر شیخ از شاگردهای من بود. نزد شیخ رفتم و مسئله را با او در میان گذاشتم. به او گفتم که شما ممقانی هستید اما ما رفتنی هستیم. درست شدن این مدرسه به سود بچه های شما است. بالاخره پذیرفتند. یک آدم خیرخواه هم تکه زمینی داد.
یادم هست یک روز جمعه بود، اولین کلنگ مدرسه را هم کاظم سعادتی بر زمین زد و کار را شروع کردیم. بچه ها، سنگ های مورد نیاز پایه های ساختمان را از دور واطراف جمع آوری می کردند و ما مشغول کندن پی ساختمان بودیم. بعد از مدتی ما را به جای دیگری انتقال دادند. با این وجود اهالی محل کار را به پایان رساندند و نام آن را هم گذاشتند مدرسه “سعدی”.

■ ما را از ممقان پراکنده ساختند. اتهام های بی پایه ای به صمد می بستند. او را به “قاضی جهان” فرستادند. حتی در آنجا هم نتوانستند تحملش کنند و به “شیرامین” تبعیدش کردند. من در آذرشهر به “دبستان بیژن” رفتم و بهروز را هم به دبیرستان رضاشاه فرستادند. رئیس فرهنگ و دار و دسته اش، برای پراکنده ساختن ما به هر کاری دست زدند. نام رئیس فرهنگ “دانش دوست” بود، ما اسمش را گداشته بودیم “پاپوش دوز”. سال ۴۲ آمدم مدرسه ” شاه حسین ولی” و از آنجا هم، مرا فرستادند مدرسه “خیابانی”. در این مدرسه بود که من کتاب های صمد را به بچه های کلاس دادم. در آن زمان کتاب های صمد به صورت کتاب داستان از چاپ درآمده بود و بچه ها با شور و شوق آنها را می خواندند. بعدها، در سال ۱۳۴۶ مرا فرستادند به مدرسه ” شیخ عطار”، این جابجایی ها و فرستادن من به مدرسه های مختلف، تا آخرین سال های دوران آموزگاری من دوام داشت. آنها اجازه نمی دادند، که مدت زیادی درس یک مدرسه بمانم.

 ■ در آن سال ها، اکثر معلم ها، درکنار درس دادن به بچه ها، به موسیقی و ادبیات شفاهی آذربایجان هم علاقه زیادی نشان می دادند و از طریق صحبت و گفتگو باریش سفیدها و سالمندان روستاها، به جمع آوری ضرب المثل ها، حکایت ها و قصه های رایج در میان آنها پرداخته و آنها را بر روی کاغذ می آوردند. 
در این کار، صمد و بهروز از همه منظم تر و پیگیرتر بودند. البته کاظم هم به آنها زیاد کمک می کرد. این مثل ها و حکایت های جمع آوری شده، درسال ۴۵ به صورت کتاب به چاپ رسید. انتشارات شمس آن را چاپ کرد. صمد و بهروز به موسیقی آذربایجانی بسیار علاقه داشتند. بیشتر وقت ها، زمانی که با هم بودیم، من این دستگاه ها و مقام ها را با تار می نواختم و درمورد شان به آنها توضیحاتی می دادم.
 ■ در سال ۱۳۴۷ مرا به عنوان نوازنده موسیقی به دانشگاه تبریز دعوت کردند. رفتم و با نواختن تار، کارهای بدیع و ابتکاری جالبی هم اجرا کردم. پس از اجرای آن برنامه، آقای انصافی، مدیر مدرسه شیخ عطار، مرا خواست و گفت :
 “- مدیر کل چند بار زنگ زده و تو را خواسته”.
رفتم. ابتدا با من بسیار با احترام برخورد کرد. اما بعد، مرا سپردند دست بازرسی بنام “میرزا آقاسی”.
گفت: 
 ” -تو تار زدی یا شهر رو بهم ریختی؟ عزیز خبر داره؟”
عزیز برادر بزرگ من بود. گفتم :
” -من تار زدم، از دیوار مردم که بالا نرفتم. “
آنها مرا سوار یک پیکان کرده به ساواک بردند. در آن زمان تیمسار سلیمی، رئیس ساواک بود. مرا به بازجویی بردند. کتکم زدند و پرسیدند : 
” -تورا چه کسی به دانشگاه دعوت کرده بود؟”
گفتم :
” -من که تار زن نیستم. من معلمم”.
باردیگر کتکم زدند. بعد، تعهد گرفتند که دیگر جایی تار نزنم.
بعد ازآن قضیه، جنجال بزرگی علیه من راه انداختند.  ساواک به هر بهانه ای، شروع کرد به اذیت کردن من. ونتیجه این اذیت کردن ها هم این شد که من از تبریز به تهران گریختم. با وساطت برادرم، استاد شهریار توصیه نامه ای برای وزیر نوشت و من با کمک همین توصیه نامه، بار دیگر در تهران معلم شدم.
 ■ در تهران ابتدا مرا به مدرسه ای به نام “دبستان مرتضوی” در محله پاچنار و پس ازآن هم درسال ۴۹ به مدرسه دیگری بنام “دبستان مفید” فرستاده شدم. بعدها هم به یک مدرسه ارمنی درخیابان سنایی منتقل شدم. خلاصه، نمی گذاشتند که مدت زیادی در یک مدرسه بمانم.  درهمین سال ها، در کنارکار معلمی، در کارگاه “تریکو سنترال” و” کانون پرورش فکری کودکان” هم کار کردم. در تریکو بافی سنترال، به همراه “احمد برادران” و ” گنجعلی صباحی” کار می کردم.
در کانون پرورش فکری کودکان، با بسیاری از روشنفکران و آدم هایی که علیه رزیم شاه مبارزه می کردند دوستی و مراوده داشتم. و سرانجام، در ماه های پایانی سال ۴۹ به دلیل مبارزه علیه رژیم شاه دستگیر و زندانی شدم. پس از آزادی از زندان. فشارهای بیشتری از طرف اداره بر من شروع شد. من شدم توپ فوتبال، و اداره حفاظت شد فوتبالیست. از این مدرسه به آن مدرسه وازاین منطقه به آن منطقه. آنها برای اینکه مرا بیشتر اذیت کنند، پنج – شش ابلاغیه به دستم می دادند. برای مدیران مدرسه نامه می نوشتند و تاکید می کردند که:
” مواطب باشید تا این معلم با شاگردان ارتباط نگیرد!”
و دست آخر هم، از دادن کار معلمی به من صرف نطر کردند و مرا به عنوان کارمند اداری، به بخش آمار و بودجه ناحیه چهاردهم فرستادند.در آنجا نیز اذیت و آزار ادامه داشت. آنقدر اذیت ام کردند تا اینکه بالاخره یک روز با آنها درگیر شدم. گفتم :
” -به چه حقی حکم آموزشی مرا، به حکم اداری تبدیل کرده اید؟. کار من چه ربطی به بودجه و آمار دارد؟”
چند روز پس از آن بود که یکی از همکارانم در آنجا به من خبر داد که ” حکم بازنشستگی پیش از موعدت آمده!”
و من، انگار از مادر زاده شدم… به اطاق یکی از کارمندها رفتم. گفت :
 ” -خدمت جانانه ای بهت کردم. بر اساس تبصره ۷۴، سی روزه بازنشسته می شوی.”
سرانجام، پس از ۲۰ سال آزگار آموزگاری، پیش از موعد بازنشسته شدم.
من ماندم و تارم!

 

 

تاریخ انتشار : ۸ مرداد, ۱۳۹۷ ۱۱:۲۵ ق٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

تجاوز اسراییل به خاک ایران را محکوم می‌کنیم!

ما ضمن ابراز انزجار عمیق، این اقدام نظامی اسراییل بدون تحریک قبلی طرف مقابل را بشدت محکوم می‌کنیم. این حملات نقض آشکار حقوق بین‌الملل و منشور سازمان ملل متحد به شمار می‌روند. ما شورای امنیت و تمامی کشورهای جهان را فرا میخوانیم تا هرچه زودتر از تمامی امکانات موجود برای خنثی کردن این توطئه علیه تمامیت ارضی ایران استفاده نمایند. عدم واکنش قاطع به این رخداد می‌تواند پیامدهای جبران‌ناپذیری برای صلح و ثبات منطقه‌ای و جهانی در پی داشته باشد.

ادامه »
سرمقاله

راهپیمایی به سوی غزه، عبور از مرزهای بی‌تفاوتی و بی‌عملی جهانی!

راهپیمایی جهانی به سوی غزه تلاشی است مسالمت‌آمیز برای بازگرداندن کرامت به مرکز گفت‌وگوی جهانی و واکنشی است بجا و مؤثر به سکوت، بی‌عملی و ناتوانی نهادهای رسمی و حقوقی بین‌المللی در برابر نقض‌ فاحش حقوق بشر در غزه، ارتکاب جنایات جنگی مکرر از سوی اسراییل و اقدام به نسل‌کشی آشکار.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

اجرای عدالت یا توحش ادواری حکومتی؟

صدور و اجرای چنین احکامی به غایت غیرانسانی‌اند و نه تنها نشانی از اجرای عدالت در خود ندارند که نوعی توحش سیستماتیک حکومتی و رواج‌دهندۀ خشونت بیشتر در جامعه‌اند. اجرای احکام منجر به قطع عضو بر مبنای قوانین بین‌المللی نیز مصداق شکنجه محسوب می‌شوند..

مطالعه »
یادداشت

خشونت، قانون، و زنانی که در کنار نظام ایستاده‌اند

وقتی مردان در برابر حقوق زنان می‌ایستند، ردپای حفظ قدرت و امتیاز را می‌توان در مواضعشان دید. اما هنگامی‌که زنی خواستار حذف قانونی می‌شود که برای نجات جان زنان طراحی شده، دیگر با مخالفتی ساده مواجه نیستیم؛ بلکه با بازتولید آگاهانه نظامی مواجهیم که حق انتخاب و امنیت را از زنان دریغ می‌کند.

مطالعه »
بیانیه ها

تجاوز اسراییل به خاک ایران را محکوم می‌کنیم!

ما ضمن ابراز انزجار عمیق، این اقدام نظامی اسراییل بدون تحریک قبلی طرف مقابل را بشدت محکوم می‌کنیم. این حملات نقض آشکار حقوق بین‌الملل و منشور سازمان ملل متحد به شمار می‌روند. ما شورای امنیت و تمامی کشورهای جهان را فرا میخوانیم تا هرچه زودتر از تمامی امکانات موجود برای خنثی کردن این توطئه علیه تمامیت ارضی ایران استفاده نمایند. عدم واکنش قاطع به این رخداد می‌تواند پیامدهای جبران‌ناپذیری برای صلح و ثبات منطقه‌ای و جهانی در پی داشته باشد.

مطالعه »
پيام ها

پاسخ نهضت آزادی ایران به پیام تبریک سازمان فدائیان خلق (اکثریت)

از پیام تبریک صمیمانه شما به مناسبت شصت و چهارمین سالگرد تاسیس نهضت آزادی ایران سپاسگزاریم. نهضت آزادی همواره در راه آرمان‌های آزادی، عدالت و مردم سالاری، مبارزه مسالمت آمیز و تلاش صبورانه کرده است و اینک از اشتراک نظر در این موارد با آن سازمان که سال‌های طولانی به مبارزه و فداکاری ادامه داده، خرسند است.

مطالعه »
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

جنگ همه را به نوعی می‌کشد

بیانیه حزب اتحاد ملت در محکومیت تجاوز تروریستی و غیرقانونی رژیم جنایت‌پیشه اسرائیل

حزب تودۀ ایران حملۀ جنایتکارانه و تروریستی دولت اسرائیل به ایران را شدیداً محکوم می کند!

حمله اسرائیل به میهنمان ایران را محکوم می کنیم

حمله‌ی نظامی دولت اسرائیل به ایران را محکوم می‌کنیم!

روزنامۀ اومانیته: علل واقعی جنگی که اسرائیل علیه ایران آغاز کرده است