طی دهه های اخیر عوامل زیادی موجب مهاجرت مردم از دنیای شرق به غرب شده اند. عواملی که گاهی آنها را با مسئله مرگ و زندگی روبرو می کرده است.
اما همان طور که مهاجران می دانند زمانی که در کشور میزبان پذیرفته می شوند، چالش های زیادی وجود دارند که بنا به تفاوت فرهنگی و روش زندگی باید با آنها دست و پنجه نرم کنند تا بتوانند در جامعه جدید رشد کرده و زندگی جدیدی برای خود بسازند. در واقع یک مهاجر همانند کودک نوپایی است که باید خودش راه و رسم بزرگ شدن را بیاموزد، با این تفاوت که او با خود یک کوله پشتی به همراه دارد که در درون این کوله پشتی چند بسته هویت فردی، اجتماعی وجود دارند که ساختار روان و فکر او را تشکیل می دهند .
در این کوله پشتی البته یکسری شباهت ها هم وجود دارند که فصل مشترک همه انسانهایند، اما نوعاً تمایزات بیشتر از تشابهات اند
حال ما بعنوان یک مهاجر چه باید بکنیم؟ آیا برای تسلط بر زندگی جدید می توانیم از تمایزات خود نسبت به فرهنگ جدید صرفه نظر کنیم؟ آیا می توان این کوله پشتی را در سطل زباله انداخت؟ یا این که در برخورد با تجربیات جدی جایی هم برای فرهنگ پیشین وجود دارد؟
اینجاست که ما بعنوان یک مهاجر باید به موضوع فرهنگ پذیری و حفظ و بازتولید هویت خود دقت نظر بیشتری کنیم تا بلکه بتوانیم از این رهگذر به موفقیت خود، فرزندان خود، و همچنین در رشد و توسعه جامعه میزبان نقش موثر ایفا کنیم.
شاید عده ای از خوانندگان تصور کنند که هویت امری است ذاتی و ثابت و نمی توان آن را تغییر داد، اما امروزه برخی از صاحبنظران علم جامعه شناسی و روانشناسی بر این ادعایند که هویت هرگز ثابت نیست و در رابطه با تجربه های روزمره و فرایند معناسازی قابل تغییر و رشد است. این که ما چه کسی هستیم و چه جایگاهی داریم، شناخت آن مستلزم قرار گرفتن در شرایط زمانی و مکانی است و زمان و مکان هم بالطبع هر دو قابل تغییر اند .
این هست که ابزارهای فرهنگی هویت ساز مثل زبان، مذهب، تفریحات، غذا، پوشاک، ورزش ووو که باعث فرم دادن به هویت ما می شوند از جامعه ای به جامعه دیگر تفاوت دارند و فرهنگ پذیری همیشه موجب پذیرش تغییرات در نحوه استفاده از این ابزارها می شود، و موجب می شود ما با استفاده از ابزارهای فرهنگی جدید به درک جدیدی از زندگی برسیم، در غیر این صورت حساسیت به فرهنگ پذیری موجب استرس های فراوان خواهد شد .
دنیای آمار می گوید که در سال های اخیر تعداد مهاجران از ۱۵۰میلیون نفر به میزان ۲۱۴ میلیون نفر رسیده و این خود گویای پروسه عظیمی در رابطه با مقوله فرهنگ و فرهنگ پذیری و بحران فرهنگی در کشورهای مهاجرپذیر است.
بعنوان مثال ٨/٨ درصد ساکنان آلمان را مهاجران تشکیل می دهند، یعنی نزدیک به ۴ میلیون از ٨۲ میلیون نفر را مهاجران تشکیل می دهند. هم برای مهاجران و هم برای کشور آلمان شناخت هویت نژادهای دیگر قطعاً امری مهم و اجنتاب ناپذیر است، وگرنه مدیریت مهاجران امر پیچیده و پردردسری خواهد شد که منجر به تنش های اجتماعی گسترده می شود.
البته کشوری مثل آلمان بعنوان کشوری فرهنگ محور تلقی می شود که به مهاجران بعنوان مردمانی موقت و بیگانه نگاه می کند و برخی از احزاب هم ضد مهاجرت اند، اما هر چه که مرزهای فرهنگی، زبانی و ناسازگاری های گفتمان ببیشتر برداشته می شوند و واقعیات زندگی از حضور ادغام فرهنگ ها خبر می دهند، آنها بیشتر متقاعد می شوند که به مهاجرت بعنوان یک واقعیت مسلم نگاه کنند.
از دیگر کشورهایی که اخیرا به موضوع مهاجرت بعنوان یک تهدید نگاه کرده آمریکاست که همگی شاهد مواضع اخیر پرزیدنت دونالد ترامپ بوده ایم و واکنش هایی که مهاجران و مردم در پاسخ به این عملکرد از خود نشان داده اند.
این حرکت ها و دیدگاه ها همگی نشان دهنده اهمیت موضوع هویت و فرهنگ پذیری اند که عدم توجه به آنها جوامع مهاجرپذیر و مهاجران را با موانع و چالش های جدی روبرو می کند .
مهاجران در برخورد با زندگی جدید ممکن است همچنان درگیر سنت ها و نرمهای زندگی پیشین خود باشند و بطور جدی در حفظ فرهنگ و آداب و رسوم خود بکوشند. این راه را بر روی تجربیات جدید می بندد، در حالی که هیچ یک از آنها از خود نمی پرسد که تا چند نسل باقی مانده از آنها قادرند فرهنگ پیشین پدران خود را حفظ کنند؟
از طرف دیگر جامعه مهاجرپذیر را می بینیم که بدلایل فرهنگ محوری ممکن است بدلیل همین تفاوت ها حقوق کمتری برای مهاجران قایل باشد !
در حالی که هدف اصلی دنیای مدرنیته آنها، فی الواقع تحقق آرمان برابری و یکپارچگی از طریق غلبه بر همین تفاوت های ظاهری انسان هاست و جامه عمل پوشاندن به حقوق افراد بشر فارغ از نژاد، فرهنگ، مذهب ووو .
ما می بینیم امروزه تا چه حد مهاجران بخصوص مسلمانان در بازسازی اقتصادی اروپا و آمریکا نقش ایفا کرده اند، به گونه ای که در حال حاضر اسلام در ۱۶ کشور از ۳۷ کشور اروپایی دومین دین قدرتمند بعد از مسیحیت است، با این وجود مسلمانان هنوز فاقد حقوق سیاسی و فرهنگی برابر اند .
نگارنده بسیار امیدوار است که همه کشورهای مهاجرپذیر اما فرهنگ محور به پدیده مهاجرت بهتر و علمی تر نگاه کرده و در جهت حفظ نظم اجتماعی و مدیریت و بهبود مناسبات بین نژادی و بین قومی، تنوع جامعه را کاملا مجاز دانسته تا جایی که مهاجران بتوانند بدون دغدغه های “ضد چندفرهنگی” به خودشان و جامعه ای که در آن زندگی می کنند خدمت کنند .
اما مهاجران نیز باید بدانند که آن دسته از اشخاصی که در برخورد با پروسه فرهنگ پذیری حد اعتدال را نگه داشته و انعطاف مناسبی نشان می دهند و در واقع دو فرهنگی اند، همواره موفق تر بوده اند. اما آن دسته از اشخاصی که به ارزش ها و باورهای خود بشکل سنتی برخورد می کنند معمولا یا خود را ایزوله می کنند و در حاشیه قرار می گیرند یا این که برای رفع احساس غربت بدنبال پیدا کردن گروه هایی اند که آنها را از احساس گم گشتگی و بی هویتی نجات دهند. معمولا هم هر کدام از این گروه ها بدلیل خلاء های هویتی ادغام نشده با فرهنگ جدید رنگ هایی متناسب با شرایط سنی و عقیدتی اعضا خود نوعاً هم مفید اند و هم مضر، بسته به این که چه کالای فکری را عرضه کنند.
این طبیعی است که انسان بدون هویت فردی و اجتماعی زندگی اش معنا ندارد و هویت هم چیزی نیست که یک شبه بدست آید و یک شبه از بین برود، بلکه پروسه ای آهسته و پیوسته است. علم روانشناسی می گوید که هویت تا دوران نوجوانی بطور کامل شکل می گیرد، اما از آنجا که هویت یک مفهوم دینامیک است و در اثر ارتباط فرد با محیط شکل می گیرد، بنابراین می تواند هم تابع تغییرات محیطی زندگی ما باشد و هم تغییرات فکری و روانی ما. لذا ما بعنوان یک مهاجر باید همواره مد نظر داشته باشیم که ادغام فرهنگی یعنی برگزیدن بهترینهای هر دو فرهنگ، بهترین عملکرد. این یک امر ضرور و حیاتی است که مستلزم درک فرهنگ، تاریخ و قوانین کشوری است که ما به آن مهاجرت کرده ایم و در واقع بالا بردن آگاهی در این زمینه موجب جا افتادن و پذیرش موثرتر ما در جامعه جدید می شود .اگر چه همان طور که اشاره شد، سن در موضوع فرهنگی نقش خیلی مهمی دارد، ولی با کوشش بیشتر حتماً عملی خواهد بود .
خبر خوب در دنیای امروز این است که، در کل انسان ها در حال گذار به فراسوی هویت های تعریف شده سنتی اند و اگر نخواهند این واقعیت را بپذیرند در زندگی غربت گونه خود اظطراب فراوان و یا افسردگی را تجربه خواهند کرد.
فرجام سخن آن که، بسیاری از کشورهای اروپایی برغم فاصله ای که با هویت سیاسی، اجتماعی و فردی ما که اغلب سنتی هم است دارند و عدم تطبیق ما با فرهنگ آنان، ما را تهدیدی علیه شیوه زیست و هویت فرهنگی خود تلقی می کنند، اما بالا بردن سطح مهارت های اجتماعی و علمی و مشارکت در عرصه های اقتصادی، همگی می توانند موجب شوند که آنها مهاجران را فرصتی میمون و مبارک و جزیی از خود ببینند و این احساس وحدت قطعاً موقعیت های عالی و صلح آمیز را برای همه ما به ارمغان خواهد آورد.