@apahlavan
«مییونچُنِر^» یا سیاهکوه بیش از ۳۰۰۰متر ارتفاع دارد. تابستان کلاس نهم ,شبی که برای اولین بار در آن قله به سربردم دوهمراه داشتم؛ یکی از آن دوتن پسرِخواهرم بود و دیگری دوستِ همهی دوران کودکی و جوانیام. آن شب، شکوهِ کوه و آسمان تماشایی بود.دیدن سوسوی چراغهای روستا که به تازگی از نعمت برق برخوردار شده بود و عبور گاه به گاه ابرها از آن بالا. درخشندگیِ غیرقابل وصف ستارههای آسمان که به نظر در دسترس میآمدند! و انبوه ستارگان، راه شیری، دُب اکبر…و رقص مهتاب بر پهنه دشت،همه و همه برایمان شگفتانگیز و رازآلود بود.
سالها بعد کتاب «منشاء حیات» اوپارین^^ که با دوستی خواندم تداعیگر خاطرات آن صعود شدهبود.
در قلهای بی پناهگاه ، با اندک وسایلی که با لوازم امروزیِ کوهنوردی هیچ سنخیتی نداشت و صعود و فرود را دشوار میکرد… بی تجربه بودیم، کولههایمان کیسههای کوچکی بود که خودمان با طناب سرهم کردهبودیم. نه کیسه خوابی داشتیم ونه حتی پاپوش مناسبی!
حال پس از گذشت بیش از ۵۰ سال از آن دوران، در گورستان چشمم به آن کوه بلند دوخته شده که روستا را دربرگرفتهاست و من خیره به چکادش، غروبی را به یاد میآورم که پس از بازگشت، خواهرم با دیدن صورتِ آفتاب سوختهام آهی کشیده و حولهای خنک با ضماد دست ساز از آرشه^^^ و برگ درخت گردو برایم پیشآوردهبود؛ هرچند آدمِ این حرفها نبودم. چند روز بعد هیچ اثری از آن ضایعه نمانده بود.
چشم در آرامگاه گرداندم، آمده بودم هم برای دیدار اهل قبور و هم آنهایی که دور ونزدیک بر مزارعزیزانشان بودند، شاید هم دیدن دوستان و آشنایان که اساسا مزارستان میعادگاهِ دیدارِ زندگان هم هست!
آن روز مراسم به خاک سپردن مردی ازآشنایان برپابود، پدرِ دوستی صمیمی، برادرِ عزیزانی و رفیق قدیمیِ نسلی که شاد بودند و شادی را برای همه میخواستند…از ابتدای مصلی تا مزار، با خیلیها همکلام شدهبودم، از همدورهایهای خودم، از نسلِ دههی۲۰ و جوانان این سالها. از فریدونخان پرسیدم آیا از نسل دههی اولِ ۱۳۰۰ کسی را سراغ دارد؟ و او گفت اگر هم باشد زمینگیر است. از آن نسل پُرکار و پُر جَنَم دیگرکسی نمانده…
تمرینِ زندگی همچون تمرین کوهنوردی است. قله را میبینی که باشکوه است و سرافراز تو را به خود فرامیخواند، کفش و کلاه میکنی و به قصد رسیدن به آن آماده میشوی، برنامهریزی کوتاهی میکنی تا سرانجام زمان کار فرا میرسد، روز و یا روزهایی را صرف صعود میکنی، به قله میرسی و باهمهی همنوردان به شادی و شکوهِ آن عروج، سرودی سرمیدهی وسپس گاه فرود است و سرازیری…خستگی هست اما نشاطِ از سر گذراندن سختیها بیشتر…و سرآخر در غروبی که خورشید در پشت تپهها پنهان شده و سراسر دشت را سایه گرفتهاست، قله را پشت سر میگذاری، با حیواناتِ کوچکی که در دامنهی کوه سر خمیده بر زمین سرگرم چرایند و پرندگانی که دیگر روی زمین نمیمانندو همهی سنگینیهایشان را به روی درختی دادهاند وداع میکنی، بازمیگردی و این پایان خط است… مثل آن روز که دفترِ سهرابخان هم در آرامگاه بسته شد. عمری به کوشش و شادی همانند دیگر برادرانش و همه دوستانی که از او خاطراتی خوش داشتند.
اما در جهان امروز از دادهها، الگوریتم*و شبکه میسازند و دنیا در دوراهی میان اخلاق، انسانیت و یا ستیز، خشونت و جنگ سرگردان است. دوگانهای که نه خیالپردازیست و نه شاعرانه. و برای صعود و فرود، انتخاب هنوز با ماست، الگوریتمی که بایست توام با آگاهی باشد…
پانوشت:
^.«مییُونچُنِر»=نام بومی سیاهکوه(۳۲۵۰)یکی از چندین قله بالای سههزارمتری اطراف شهمیرزاد.
قله نیزوا(۳۸۱۰)، قدمگاه(۳۶۵۱)، مرغک(۳۰۸۵)، آسمانلو(۳۰۵۰) از دیگر قلههای مرتفع و کوههای چینگال، چیرود، کندره، شیخ رضا، شیرقلعه، بشم، باقو، نسا، سفیدکوه، نیزه و فیلکوه از دیگر کوههای این منطقهاند.
^^.الکساندر ایوانوویچ اُپارین (۱۸۹۴-۱۹۸۰) زیستشیمیدان. از صاحبنظران دربارهٔ منشأ حیات.کتاب اُپارین در کتابش مفاهیم مکانیکی و دیالکتیکی حیات را تشریح کرده و به این واقعیت اشاره کرده که «آنچه را امروز نمیدانیم، فردا خواهیم دانست.»
^^^.آرشه: فرآوردهای لبنی که در ییلاقات سنگسر تولید میشود،بسیار مقویست و مصرف دارویی هم دارد.
*. الگوریتم= تبدیل نام الخوارزمی محمد بن موسی خوارزمی(۷۸۰- ۸۵۰ میلادی/ ۱۵۹- ۲۲۹ خورشیدی) ریاضیدان، ستارهشناس، فیلسوف… برخی منابع کلمه لگاریتم را هم در تبدیل الگوریسم و الگوریتم بدون تأثیر ندانستهاند.
واپسین روزهای تابستان ۱۴۰۴. پهلوان
@apahlavan