از آغاز ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸ تا پایان “انتخابات” دورۀ دهم “ریاست جمهوری”
در اعتراض به دستگیری های خودسرانه و شکنجه مستمر زندانیان،
احکام سنگسار، اعدام کودکان و اعدام های پرشمار بزرگسالان،
در حمایت از همه زندانیان سیاسی
و دیگر مقاومت کنندگان در برابر “انتخابات” مدیریت شده “ریاست جمهوری”
بهروز و حسین عزیز، سایه ای کمرنگ از شما، پایان اعتصاب غذایتان را انتظار می کشد!
« … به چهارم خرداد ۱۳۶۵ رسیدیم. دیروز سالروز فتح خرمشهر بود ولی جنگ هنوز ادامه دارد. مطابق آماری که اخیرا داده اند، تاکنون به ۵۱ شهر و ۳۰۹۱ روستا خسارات سنگینی در حدود ۲۰۰ میلیارد دلار وارد شده و کارخانه ها نیمه تعطیل شده اند. با این حال خمینی و اطرافیانش کماکان بر طبل جنگ می کوبند و او در نطق چهارم فروردینش گفت که «تا این حزب عفلقی (بعث) هست، جنگ خواهیم کرد.» تظاهرات متعدد بر ضد این جنگ فرسایشی در داخل به صورت خودبخودی و در خارج کشور با برنامه ریزی روی می دهند ولی کوچکترین علامتی از احتمال آتش بس و برقراری صلح دیده نمی شود و به تازگی عملیات خونبار والفجر ۸ را با کشتگان فراوان انجام داده اند. ما هم در تمام سال گذشته، عمده وقت آزادمان به همراه با دوستان عراقی به تدارک و اجرای آکسیون های ضد جنگ و کسب حمایت بین المللی برای دوستان و رفقایمان که در زندان هستند و خطر مرگ زیر شکنجه یا اعدام تهدیدشان می کند، گذشت.
کمیسیونی که قرار بود در مورد برابری مدرک تحصیلی من تصمیم بگیرد، نهایتا کار خود را انجام داد و مقرر کرد که یازده امتحان را که تقریبا یک سوم تحصیل پزشکی در اینجا است، بدهم. دستم به جایی بند نیست. شاید نخستین موردی باشم که از ایران در این کشور برای برابر کردن مدرک دکترای پزشکی اش تقاضا کرده است و شاید این موضوع که هنوز معیاری برای مقایسه سطح تحصیل پزشکی در ایران و اتریش ندارند، موجب شده است که تعداد امتحان های تعیین شده، زیاد باشند. شاید هم چون ترتیب نمرات در اینجا برعکس است، نمرات خوبم در دانشگاه را به حساب نمرات بد گذاشته اند. در هر حال امکان اعتراض داشتم. ولی دوستان پیشنهاد کردند چنین نکنم چرا که در این صورت کارم دوباره چند ماهی عقب می افتد و معلوم نیست که این بار اعضای کمیسیون چه نظری بدهند و بهتر است در عوض سعی کنم که در این مدت تعدادی از امتحانات مقرر شده را بدهم. برای همین در هفته های اخیر درس خواندن دوباره را آغاز کرده ام تا ببینیم که این یکی تکرار چه مدت طول می کشد.
خبرهایی که از دوستان و از داخل زندان می رسند، بسیار دهشتناک هستند. شکنجه و اعدام به شدیدترین وجهی کماکان ادامه دارد. به گزارش سازمان عفو بین الملل، در سال گذشته میلادی، یعنی ۱۹۸۴ جورج اورول، ۶۶۱ نفر اعدام شده اند و رقم اعدامی ها از سال ۱۳۵۷ تا آن زمان ۶۱۰۸ نفر بوده است و همه می دانیم که این تازه نوک کوه یخ اعدام ها در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی است. اعدام ها امسال هم با شتاب پیشین ادامه یافت و از جمله در فاصله کوتاهی از آخر شهریور تا آخر مهرماه، در تهران ۱۲۰ تن از زندانیان سیاسی را تیرباران کرده و در قطعه ۱۰۶ بهشت زهرا مدفون کرده اند. یارانی از من چون رضی الدین تابان، محمدرضا غبرائی، جهانگیر بهتاجی، بیژن نوبری، محمد شیرودی، محمدامین شیرخانی و ابراهیم لطف الله زاده، از جمله زنده یادانی بودند که یا به جوخه اعدام سپرده شدند و یا در زیر شکنجه، از میان رفتند. ابراهیم لطف الله زاده (سعید)، جوان خودساخته ای که در دوران تحصیل دبیرستانی خود با کارهایی چون مکانیکی، آهنگری و نجاری، به پدر زحمتکش معلمش در تأمین معاش زندگی کمک کرده بود، سپس به دانشگاه رفته بود و آخرین روزهای قبل از دستگیری اش در سال ۱۳۶۰ را با پیشمرگان کردستان گذرانده بود. کسی که او را در زندان های تبریز، عشرت آباد، اوین، گوهردشت و مجددا اوین، تحت شکنجه های شدید قرار داده بودند و آنگاه که برایشان مسجل شده بود که شکستنی نیست، فرمان اعدامش را داده بودند. او در آخرین دیدار با پدر و مادرش، در آخرین روز تابستان، با روحیه ای استوار، حلقه ازدواج، ساعت و عکس همسرش را به پدر تحویل داده بود و در برابر سوال او که: «پسرم، این آخرین دیدار ماست؟» تنها لبخند زده بود و در برابر فریاد مادرش به زندانبانان که: «رها کنید پسرم را! او را از من نگیرید!» گفته بود: «مادر! از این مزدوران چیزی مخواه! این حیوانات فقط برای آدم کشتن اینجا ایستاده اند.»
پارسال، “انتخابات” هم داشتیم. تدارک دیده بودند که خامنه ای برای بار دوم هم رئیس جمهور شود و همینطور هم شد. طبق معمول هر “انتخاباتی” گزارش های متعدد از انجام تقلب در آن رسید. ولی بر مبنای همین اطلاعات داده شده هم، با اینکه سه و نیم میلیون به جمعیت صاحب حق رای کشور افزوده شده است، دو و نیم میلیون کمتر از دفعه پیش در “انتخابات” شرکت کرده اند و خامنه ای با وجود حذف ۴۷ کاندیدای دیگر از جمله شخصیت مطرحی چون مهدی بازرگان توسط شورای نگهبان، نزدیک چهار میلیون رای کمتر از گذشته کسب کرد. اینها همه به رغم به میدان آمدن خمینی با تمام نیرو بود که از جمله گفته بود: « مسئله، مسئله ریاست جمهوری نیست. مسئله، مسئله اسلام است» هم او بارها، شرکت در “انتخابات” را تکلیف شرعی اعلام کرده بود و به این ترتیب خواسته بود از تمام امکاناتش برای تأمین مشارکت مردم استفاده کند.
وضع میرحسین موسوی، نخست وزیر هم در این فاصله چندان تعریفی نداشت. او که اطرافیانش، میرحسین مظلوم، می خوانندش، به همه همقطارانش تحمیل شده است. دو کاندیدای شکست خورده از خامنه ای، در دوران انتخاباتی تا توانستند ناتوانی های او را افشاء کردند. خامنه ای هم با ادامه کار اوٍ، پس از “انتخاب” دوباره مخالفت کرده است. تنها اظهار نظر خمینی مبنی بر تأیید او، میرحسین را سر کار نگه داشته است، چرا که خمینی کسی را لایق تر از او که در عین حال حرف شنوی او را داشته باشد، پیدا نمی کند. به این ترتیب خمینی، او را به خامنه ای و خامنه ای به مجلس تحمیل کرد. گر نیک بنگریم، وی به خمینی و رفسنجانی هم که علنا از او حمایت کرده است، به شکلی تحمیل شده است. شاید تنها در چنین دورانی که جنگ فرسایشی، قیمت نفت ارزان و آفتاب لب بام خمینی، از هم پاشیدگی شیرازه حکومت را محتمل می نمایاند، است که شخص ناتوانی چون موسوی می تواند، مورد توافق اراده های متناقض یکدیگر باشد.
حسینعلی منتظری هم پارسال بالاخره با وجود اختلاف نظرهای فراوان، در مجلس خبرگان به عنوان قائم مقام خمینی انتخاب شد تا حکومتیان پس از مرگ احتمالی ناگهانی ولی فقیه پیر، دچار تشتت نشوند………..»
از خاطره ای تلخ به واقعیتی همچنان تلخ باز گردم. امروز ۴ خرداد ۱۳۸۸ است. خرمشهر آزاد شده در ۲۷ سال پیش هنوز آباد نشده است. جنگ سال هاست به پایان رسیده است. اما امنیت هنوز تأمین نشده است. نه نزد مردم که جان و مال و شغل و آینده و …برایشان مصون نیست و نه برای حاکمیت که کوچکترین حرکت زنان، کارگران، جوانان، دانشجویان، روزنامه نگاران، روشنفکران، دگراندیشان و دگرباشان در جهت طرح ابتدائی ترین خواسته هایشان را، تهدید “امنیت ملی” به حساب می آورد.
امروز روز بیست و یکم اعتصاب غذای بهروز جاوید طهرانی، آخرین بازمانده قیام دانشجوئی ۱۸ تیر در زندان گوهردشت کرج و حسین کاظمینی بروجردی، روحانی خواهان جدائی دین از دولت، در زندان یزد است. خطر مرگ، جان هر دو زندانی را تهدید می کند. من نیز در روز بیست و پنجم اعتصاب غذایم هستم. ولی شرایط من با این دو عزیز، قابل مقایسه نیست. ایشان هر دو، در تمام سال های زندانی شان در معرض ضرب و شتم و شکنجه های مداوم جسمی و روانی بوده اند و اکنون اعتصاب غذا نیز به آن اضافه شده است و به خاطر تمام اینها از نظر وضعیت سلامتی در شرایطی بحرانی به سر می برند. شبکیه چشم آقای بروجردی آسیب جدی دیده است و وی از نارسائی شدید قلبی و عفونت زخم های ناشی از ضرب و شتم در عذاب مدام است.
وضعیت بهروز جاوید طهرانی نیز به شدت وخیم است. بنا بر گزارش های رسیده، او با دستبند و پابند در یکی از سلول های انفرادی بند یک زندان گوهردشت که به بند آخر خطی ها موسوم است، به زنجیر کشیده شده و در چنین وضعی به اعتصاب غذای خود ادامه می دهد. تداوم این اعتصاب، به خاطر وضع بد جسمی او و عوارض ناشی از ضرب و شتم مکرر به او که از دست دادن پنجاه درصد بینایی چشم چپ تنها یکی از آن هاست، می تواند به شدت خطرآفرین باشد. علاوه بر آن پخش شایعاتی در مورد اقدام به خودکشی او در این زندان، با توجه به تجارب قبلی در مورد ولی الله فیض مهدوی و امیرحسین حشمت ساران به شدت نگران کننده است و بیم آن می رود که او نیز سرنوشتی چون زهرا کاظمی، زهرا بنی یعقوب، اکبر محمدی، علیرضا رجبی، امیدرضا میرصیافی و ابراهیم لطف اللهی که همگی به طرز مشکوکی در زندان فوت کردند، دچار شود. آسیاب مرگ جمهوری اسلامی که از خون جوانان میهنمان می گردد، زمانی ابراهیم لطف الله زاده را به کام خود فرو کشید و در زمانی دیگر، همنام او، ابراهیم لطف اللهی را و انگار که هرگز سیراب خون نخواهد شد.
خانواده و نزدیکان بهروز جاوید تهرانی با پیگیری مداومشان از او می خواهند که به اعتصاب غذایش پایان دهد و به این ترتیب خود یاری دهنده آنانی که قصد جانش را کرده اند، نباشد. ما نیز تلاش کنیم و با امکاناتی که داریم به کمک بستگان او بشتابیم! باشد که هر چه زودتر خبر پایان اعتصاب غذا و برآورده شدن بدیهی ترین خواست های ابتدائی وی را بشنویم.
۱۸ روز مانده به “انتخابات” مدیریت شده دوره دهم “ریاست جمهوری”، روند رد صلاحیت ها تکمیل گشته و چهار نماینده مزاج های چهارگانه نظام سنتی جمهوری اسلامی در میدان باقی مانده اند. تاکنون هم موسوی و رضایی و کروبی نیم ساعتی فرصت کرده اند تا از طریق سیمای جمهوری اسلامی با مردم صحبت کنند و هر سه سیاست های احمدی نژاد در چهار سال گذشته را زیر سوال بردند. اما آنچه که در این هیاهوی انتخاباتی کمتر از آن سخنی در میان است، شرایط برگزاری این “انتخابات” است. کمیته دفاع از انتخابات آزاد، سالم و عادلانه که یک عضو حقوقدان آن، مهدی معتمدی مهر، از ۳۷ روز پیش در زندان است و محمد سیف زاده، دبیر آن به دادگاه فراخوانده شده است، پس از اعتراض نامه ۲۷ اسفندماه خود نسبت به فقدان پیش نیازهای لازم در “انتخابات” پیش رو، هفته گذشته ارزیابی خود را از محدودیت ها و موانع غیردموکراتیک در برگزاری سالم “انتخابات” اعلام کرد و ضمن تاکید بر اینکه «نظارت استصوابی» تمام معیارها و ضوابط انتخابات آزاد و عادلانه را نقض می کند، به اظهارات کامران دانشجو، رئیس ستاد انتخابات کشور به عنوان عالی ترین مقام مجری “انتخابات” و احمد جنتی دبیر شورای نگهبان به عنوان مقام ارشد ناظر بر “انتخابات” اشاره کرده است که هر دو، تلاش های انجام گرفته نهادهای مدنی برای صیانت از آرای شهروندان را مورد بی اعتنائی و حتا تهدید غیر مستقیم قرار داده اند.
حمایت تقریبا به طور کامل صریح خامنه ای از احمدی نژاد در کردستان که بر همگان روشن شده است، اکنون می رود که آن دو را تا حد زیادی هم سرنوشت کند. هر چند وی از زمانی که ریاست واقعی و دائمی جمهوری اسلامی را در دست گرفته است، در تمام “انتخابات” های پیشین، با شهود فراوان نشان می داد که روی به کدام کاندیدا دارد، ولی شاید تاکنون سابقه نداشته است که با تمام وزن خود بخواهد کفه کاندیدای محبوبش را در برابر رقیبانش سنگین کند. حالتی که حمایت خمینی از موسوی را در برابر مخالفت هایی که در داخل و خارج حکومت با او می شد، تداعی می کند. البته این بار بیشتر به صورتی کمدی.
در زمان میان نوشتن نامه پیشین تا این نامه، حد اقل در حدی که من از تماس های گوناگون و تعقیب رویدادها برداشت کرده ام، تمایل به تخریب کاندیداهای رقیب همسو، از جانب هوادارانشان و همچنین برخوردهای عصبی کسانی که خواهان شرکت در “انتخابات” هستند، نسبت به کسانی که از آن دوری می گزینند، کاهش یافته است و این می تواند نویدبخش پیروزی سیاست تشکیل «رنگین کمان» چالشگر «سیاهی» ها و تباهی ها باشد. رنگین کمانی که سه رنگ سرخ و سپید و سبز پرچممان در طیف آن روشنائی بیشتری دارد. طیف سرخ آن، چپ ها که بنا به خصلت لائیکشان بیشتر منتقد و با فاصله از “انتخابات” خواهند بود، سپیدها، در برگیرنده نیروهای ملی و دموکرات غیر چپ که خود را ممکن است لیبرال بدانند یا ندانند و باز به خاطر ویژگی سکولارشان عمدتاً تمایلی به شرکت در “انتخابات” ندارند و طیف سبز، از اصلاح طلبانی که گمان می برند با اصلاحات، تداوم عمر جمهوری اسلامی را که به آن اعتقاد دارند، تضمین می کنند تا کسانی که به جمهوری اسلامی اعتقادی ندارند ولی شرکت در “انتخابات” را رهگشای تحولات بعدی می دانند تا مذهبیون تحول یافته ای که امیدی به تغییرات در اثر این “انتخابات” ندارند.
مبارزات انتخاباتی حسب انتظار با آغاز سه هفته نهایی اش، شتاب بیشتری یافته است، ولی هنوز نشانه ای از فراگیری احتمالی آن دیده نمی شود. «رنگین کمان»، با طرح مطالبات خود، این بار به مراتب بیش از گذشته در میدان حاضر شده و با گذشتن از منشور، برآیند این مطالبات به خواسته ملی برقراری دموکراسی و رعایت حقوق بشر در جامعه، تبدیل می شود. از این رو همراه با تقابل با این “انتخابات” مدیریت شده، پیمان بندی متقابل شهروندان با یکدیگر برای رسیدن به این خواسته عمومی ضروری است. بر این مبنا امیدوارم که تعداد هرچه بیشتری از هم میهنان، طرح انتخاباتی «به موازات “انتخابات” مدیریت شده ریاست جمهوری، خواهان دموکراسی و رعایت حقوق بشر در جامعه شویم!» را مطالعه کنند و در صورت موافقت با محتوای آن، امضای اعتبارفزای خود را بر آن بیفزایند.
http://kandidatori.blogfa.com/
http://irankhanemanast.blogspot.com/
حسن نایب هاشم (فرود سیاوش پور)
دوشنبه ۴ خرداد ۱۳۸۸