و بر تمام چهارراه های جهان
حک شده ای
و عکسهای کوچک ِ سه در چهار
از عصر
تا انفجار فریاد پشت بامها
در دست مادران می گردد:
– ورودی بزرگ زندان اوین –
” ببخشید
شما تازه آزاد شدید؟
این عکس بچه ی منه
ندیدینش؟”
نه
این عکسها
سه در چهار
نبودند
تمام قد
دیده شده اند
آخرین بار
در خیابان
تمام قد
و چشمها نشانه به روبرو
عبور کرده بودند
از امام حسین
و فردوسی
حرفی برای گفتن نداشت
گذر کرده بودند
درست از قلب دانشگاه
اهدای خون ،
و رسیدند
به انقلاب
که سیاه شده ،
نفس میکشد زیر دوده
با تنگی نفس
عبورکرده بودند
تمام قد
و به رگهای خیابان
سرازیر
و کارگر شمالی
دستهایش قفل
در دستهای کارگر جنوبی
و انقلاب
بر سر دست
بلند
بلند …
بلند می شود
آخ ندااا!
قلب تو اکنون
چند عکس تمام قد را
هل می دهد به سمت آزادی؟
و بر چهارراه های
تمام خیابانهای جهان
حک شده
تصویر بزرگی از چشمانت
و خون می پاشد
از گلوی تصویر
و در
رگهای خیابان
تزریق
و رعشه گرفته اند
تمام تابلوها
بر تمام چهارراه های جهان
ندا! آااخ!
ندا!
ندا!
قلب تو اکنون
چندین تصویر تمام قد را
هل می دهد؟
و خون پاشیده در رگهای خیابانها
کارگر شمالی
کارگر جنوبی
و دوده
از حجم انقلاب
پاک می شود
و این همه
تصویر تمام قد
به و سعت ِ میدان آزادی
خواهند رسید
ندا! ندا!
آی! آی!
آی! ندا!
ما شبیه توایم
یا تو شبیه
به این همه تمام قد؟
چگونه است که یک قلب
می تپد
در این همه
که دویده اند
در رگهای خیابان
و انقلاب را
وصل
به میدان وسیع آزادی
ندا! آااخ
نداااا …
چهار تیرماه هشتاد و هشت
دوازده روز پس از “انتخابات ریاست جمهوری” ایران