مقولاتی چون کلمه، شعار، سخنوری، مقاله همه به گونه ای از جنس « بیان» محسوب می شوند که گفتمان غالب یک حرکت و یا جنبش را تشکیل می دهند. در روز حماسه انگیز «قدس سبز»، شعارهایی بگوش می رسید که برخی از آنان با روحیه و اهداف معنوی- مدنی «سبز» همخوانی و همراهی ندارند. بد نیست که به بعضی از شعارهای مذکور توجه کرده و آنها را با معیار معنوی این جنبش محک بزنیم.
“مرگ بر روسیه، مرگ بر چین”
بر این باور بودیم که در جنبش دموکراتیک و مدنی ایران این امید بوجود آمده بود که بعد از سی سال، از خواست “مرگ” بر این و آن فاصله گرفته ایم و فکر و آرزوی نابودی کنار رفته باشد – حد اقل در حد ادبیات « سبز». چرا که جنبش سبز باید در وهله اول با زندگی و حیات فعال سر و کار داشته باشد و بر این اساس خواهان اصلاحات، تکامل و آمرزش باشد، نه “مرگ” و نکبت و نیستی.
تلاش و مبارزه برای آزادی و برکناری ظلم، طبیعی و اجتناب ناپذیر است. ولی در مقابله با سیستم قدرت، گفتمان اقتدار ستیز ما نیز می بایست که منعکس کننده همان ارزش ها بوده و از دشنام و نفرین و سیاهی بر حذر باشد. به عبارتی، شعار “مرگ بر روسیه” در حقیقت تیره گی وسیاهی را در اذهان تداعی می کند؛ “سیاهی” که در عین حال خود را از تبار « سبز» می انگارد.
جنبش سبز می بایستی خلاقانه تعیین کننده شعارهای خود باشد. اگر ترکیب شعارهای سبز در واکنش به شعارهای حکومتی “مرگ بر آمریکا” و …. باشد، در نهایت حرکت « سبز»، حکومت را بعنوان تعیین کننده شعار و گفتمان پذیرفته است؛ و به گونه ای، ابتکار عمل و تعیین گفتمان را به حکومت می سپارد. بعنوان مثال اگر یک روزنامه در روسیه کاریکاتور مذمومی در مورد اسلام یا جنبش سبز چاپ نماید، بالا رفتن از دیوار سفارت روسیه چه چیزی را در افکار عمومی زنده می کند؟ این در حالیست که می توان بجای حرکتی تند و واکنشی، با «گفتار» ی خلاق آن عمل زشت را محکوم نمود. اندیشمندان ما مسلما قادر خواهند بود که در گفتار و نوشتار خود با برخوردی عقلایی، عمل مذموم کاریکاتوریست روس را که تلاش داشته با توهین به باورهای میلیونها انسان، عملی تفرقه افکنانه انجام دهد را جوابگو باشند.
“شعارهای مرگ” ما را به کجا خواهد برد؟ آیا برای مثال، ادامه روند این شعارها، شعاری مانند “مرگ بر چاوز، مرگ بر ونزوئلا” نخواهد بود؟ مجمع عمومی سازمان ملل، به احمدی نژاد اجازه داده است که وی در آن نشست بین المللی سخنرانی نماید، آیا شعاری که تعیین خواهد شد، “مرگ بر مجمع عمومی” خواهد بود؟ یا ، در ماه آینده که قرار است احمدی نژاد به برزیل سفر رسمی داشته باشد، آیا شعار “مرگ بر برزیل” شعار روز خواهد بود؟ یاد آور می شویم که جنبش سبز در عرصه بین المللی مخاطب هایی در میان ملل جهان دارد که این شعارها ارزیابی دقیقی از ماهیت جنبش سبز را بدست خواهد داد. دفاع از دموکراسی و عدالت می تواند در قالب شعارهایی مطرح شود که حمایت جهانی را برانگیزد.
بدون شک حرکت سبز، آینده ای را برای کشورمان و جامعه جهانی می طلبد که آزادی، عدالتخواهی و بشردوستی را برای همگان میسر سازد. ” شعار ناسبزِ” نه غزه، نه لبنان، فقط فلات ایران”، این مفهوم را در ذهن می نشاند که “نه غزه حساب است و نه لبنان، فقط و فقط ایران باید به حساب آید”، و در عین حال تاکید به شکاف و تفرقه میان انسانها داشته و نافی خواست حقوق بشر جهانشمول ماست. مگر جنبش سبز در بعد معنوی و فلسفی خود، رهایی همه محرومان را نمی طلبد؟ پس چرا باید با طرح شعارهایی از این دست نوعی بی تفاوتی را در مخاطب ترغیب نمائیم؛ بی تفاوتی که نسبت به سرکوب در نقطه دیگری از جهان صورت می گیرد. آیا شعار آرمانگرائی سبز می بایستی بر اساس بی تفاوتی و تفرقه باشد؟
حرکت سبز نمی بایست که مبارزه و رهایی خلقهای جهان را نفی نماید، چه رسد به آنکه آنرا بطور علنی در شعار بزبان آورده و تابلو نماید؟ چرا در شعارمان یک مظلوم را در مقابل یک مظلوم دیگر قرار دهیم؟ آیا مجبوریم که در شعار و گفتمان، آزادی دیگران را در برابر آزادی خود هزینه کنیم؟ مگر رهایی ایران در گرو نفی حقوق مظلومان جهان است؟ بنابراین، بیشتر بنظر می رسد که شعار “نه غزه، نه لبنان، فقط فلات ایران” از تیره خاکستری بوده و با هویت معنوی سبز مطابقت نداشته باشد.
اگر یک جنبش اجتماعی در همان آغاز و در بعد معنوی از مفاهیم ترقیخواهانه « ستم ستیزی» عقب نشینی نماید، به تجربه دریافته ایم که بعد از قرار گرفتن در جایگاه قدرت، به حمایت از “منافع اقلیت” متمایل می شود، و در عرصه عمل به پارامترهایی مانند “خودی” و “غیر خودی” متوسل خواهد شد.
آیا این شعار ها در خور جنبش ترقی خواهانه صد ساله مردم ایران اند؟ اگر به مفهوم و تبعات شعار ها، “بیان” و گفتمان مان دقت نکنیم، ممکن است که از چاله به چاه شوونیسم بیافتیم. برخی معتقدند، موتور حرکت سبز بر اساس آزادی های مدنی فردی و آرمان های کوچک است. اگر هم اینطور باشد، باز هم نمی بایستی نسبت به آرمانهای جهان شمول “عدالت طلبی” و “رهایی” بی تفاوت ماند.
چند سال پیش در سفرم به سانتیاگو پایتخت شیلی به یک شاعر فلسطینی تبار برخوردم، لحظه ای که به ایرانی بودنم پی برد قطعه شعری خواند که مضمون آن بسیار شبیه شعر حمید مصدق بود؛ “چه کسی می خواهد من و تو ما نشویم، خانه اش ویران باد.”
می گویند که بانگ جرسی می آید، نوای این جرس سبز بماند، گفتمان سبز را پاس داریم.