کیانید، کیانید شمایان؟
که شکوفانیتان رویش گل های شکوفان بهاری است
ودرتابشتان تابش خورشید دگرازپس یلداست؟
بمانید، بمانید!
که خسته دل ما راهروان شب تاریک
به شوق سحرروشن فردا،
که به راه است
زنوررختان نقش پذیرد
وازآن پرتوآمّید بگیرد
و روزی که نه دیروز که فرداست
هم ازتابش آن،
از پس این تیره شبان بازبرآید
نمیرید، بمانید!
زدست همه مستان شبا نگه
که به راه سحر روشن آینده روان اند،
دگرباره می ناب نگیرید!
کیانید، کیانید شمایان؟
که زنوردلتان روشنی ماست
منیرید، منیرید!
زما نورمگیرید!
شمایید، شمایید
که خورشید شررخیزهم ازپرتو تان وام ستاند؟
و سوار شب تاریک
ازآن یکسره تا صبح براند؟
خموشید، خموشید
دراین راه شبانگاهیِ دشوار
رخ از راهروان شب تاریک مپوشید!
کجایید، کجایید؟
براین دلشدگان باردگررخ بنمایید!
به جستارگران ره شب چهره گشایید!
نمیرید، بمانید!
نمیرید، بمانید!
علی رضا جباری ( آذرنگ )