سالگرد پیشرو امکانیست در یادآوری دادخواهی ناتمام این جنایتهای سیاسی و پافشاری بر پیشبرد آن، و فرصتیست برای گرامیداشت یاد جانباختگان این جنایتها: پروانه فروهر، داریوش فروهر، محمد مختاری، محمدجعفر پوینده، مجید شریف، پیروز دوانی، حمید حاجیزاده و فرزند خردسالش کارون.
بیشک دادخواهی جنایتهای سیاسی نیازمند کوششی جمعی و پیگیر است که نمیتواند در برپایی سالگردها خلاصه شود، اما میتوان از بار عاطفی و نمادین چنین مناسبتهایی مدد جست تا با صیقل حافظه و وجدان جمعی و یادآوری مسئولیت مدنی و اخلاقی در برابر سرکوب دگراندیشان به همبستگیِ اجتماعی لازم برای پیشبرد دادخواهی نزدیکتر شد.
در شرایط کنونی که همچنان بستر جمعی لازم برای پیشبرد دادخواهی موجود نیست، تلاش ما که به حقانیت دادخواهی باور داریم، به یادآوری فاجعه و تکرار خواستههای رویدستمانده و پافشاری بر حقهای بهدستنیامده محدود میماند. این دور تکرار اگرچه گاه فرساینده و نفسگیر میشود اما بازگویی را به ابزاری ممکن بر علیه فراموشی و بیتفاوتی بدل میکند، روایت رسمی قدرت را از تاریخ به چالش میکشد و استقامت را تداوم میبخشد.
سالها پیش متنی نوشتم با عنوان «گزارش به ملت» که روایت تلاش ما بازماندگان قربانیان قتلهای سیاسی آذر ۷۷ در جریان دادرسی قضایی این جنایتهاست. این متن را برای یادآوری پیوست میکنم به این امید که بیشتر خوانده شود، نمایانگر حقانیت ما در این راه دشوار باشد، و انگیزهها را برای همراهی با این دادخواهی ناتمام بیش از پیش تقویت کند.
به زودی عازم تهران هستم تا یکم آذرماه در سالگرد قتل پدر و مادرم، یاد آن دو را در خانه و قتلگاهشان گرامی بدارم و بر حق بزرگداشت و دادخواهی قربانیان سرکوب سیاسی پافشاری کنم. مانند هر سال نیز به همراهیها و همدلیهای کسانی که به حقانیت این راه باور دارند امید بسیار میبندم.
در رابطه با ممنوعیتی که سالهاست بر این بزرگداشت تحمیل میشود چند ماه پیش از طریق وکیلم شکایتی به کمیسیون اصل نود مجلس کردم. پیگیریهای او هنوز به نتیجه نرسیده است. در سفر پیش رو این شکایت را نیز دنبال خواهم کرد.
پیگیری قضایی دستبرد و تخریب خانه پدر و مادرم، که مکانِ یادآوریِ مبارزه و قتل سیاسی آنهاست، با وجود تلاشهای وکیلانم و ارائهی شواهد روشنگر به دادگاه، و با وجود نقصهای بدیهی در تحقیقات و تناقضهای آشکار در بازجوییهای ثبت شده در پرونده، به صدور یک رأی بیپایه و پوشالی از سوی دادگاه انجامید که به معنای بنبست دادرسی خواهد بود. اگر راهی برای پیگیری باشد، این پرونده را نیز پی خواهم گرفت. اگر نه آن را نیز بار دیگر مصداق این برداشت میگیرم که بنا نیست دستگاه قضایی جمهوری اسلامی دادرس پایمال شدن حقوق ما باشد.
آن پرونده قضایی که در پی شکایت وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی از من در سال گذشته ساخته و پرداخته شد، اما بر وفق مراد «شاکی» به شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب ارجاع شده تا مرا به «اتهام» «تبلیغ علیه نظام» و «توهین به مقدسات» محاکمه کند. نشست این دادگاه نیز سه روز پس از سالگرد قتل پدر و مادرم خواهد بود.
برایم واضح است که این پروندهسازی تاوانیست که برای پافشاری بر یادآوری و دادخواهی به من تحمیل میشود و نمونهایست از موارد مشابه افزایش فشار بر مادران و خواهران و بستگان جانباختگان جنایتهای سیاسی که دادخواه و یادآور سرگذشت عزیزانشان بودهاند.
انگار شرایط موجود مصداق تلهای شده است که سرنوشت ما در آن رقم میخورد. از خود میپرسم ما بازماندگان قربانیان جنایتهای سیاسی چه حقوق و جایگاهی در جامعهی خود داریم؟ امکان چه واکنشی جز سکوت و تحمل ظلمی که بر ما رفته است برایمان مانده، آنجا که دادخواهی معنای «تبلیغ علیه نظام» و … یافته و جرم محسوب میشود؟ و آیا مسئولان حکومتی در برابر دادخواهی ما هیچ پاسخی جز مغلطه و تهدید و سرکوب میشناسند؟
و با اینهمه همچنان باور دارم که تنها در تداوم ایستادگی و پافشاری بر دادخواهی میتوانیم به شکستن این تله امید بندیم، و سهم خود را در ساختن زندگی به تحمیلهای حاکمان و ترسها و ضعفهای خود وا ندهیم. دادخواهی مسئولیتیست جمعی و مدنی؛ اما وقتی بار این مسئولیت بر زمین میماند، ضرورت برداشتن آن هم بزرگتر است.
پرستو فروهر
آبانماه ۱۳۹۶