در مرحله کنونى علاوه بر خطر خارجى در شکل دخالت نظامى که جامعه ایران را با خطر فروپاشى، جنگهاى داخلى و آنارشیزم سیاسى روبرو میکند، خطر دیگرى که فراروئى منطقى از نظام جمهورى اسلامى به یک نظام دمکراتیک را تهدید میکند، عبارت است از درک پولاریسمگونه از دمکراسى که هماکنون بهطور عمیق و وسیع در جامعه ما ریشه دوانیده است.
در شرایط استبداد سیاسى در ایران و نبود امکان ریشههاى آموزشى و عادی براى ایجاد یک درک صحیح و مدرن از دمکراسى، از هم اکنون شاهد پولاریزه شدن جامعه و نه پلورالیزه شدن آن هستیم. به عبارتى دیگر ما شاهد رشد پولاریسم و نه پلورالیسم هستیم.
و اما در خصوص اینکه چگونه میتوان خصوصیات این پولاریسم را توضیح داد، با طرح آن در چندین محورمیتوان آنرا چنین فرمولبندى کرد:
ــ افزایش تشکلهای موازى: در این حالت در گرایشهای سیاسى همشکل، ما شاهد ایجاد تشکلهای مختلف اما با هدف واحد هستیم. که البته این امر به چند دلیل معایب خود را دارد. اول اینکه از تبارز نهائى گرایشهاى همشکل جلوگیرى میکند، دوم اینکه درک مردم از آنها را مخدوش میکند. این پدیده بهویژه در احزاب دیده میشود.
ــ عدم همیارى و همکارى گرایشها و جنبشهاى مختلف با هم: در شرایط پولاریستى گرایشها و جنبشهاى مختلف (مختلف هم از لحاظ پایه اجتماعى و هم از لحاظ هدف) هر کدام به تنهائى و در عدم حضور دیگرى وارد مبارزه میشوند. به عنوان نمونه جنبش زنان، دانشجویان و غیره. در شرایط پولاریستی این جریانات از هم بریده میشوند و هر کدام شخصیتى آنقدر مستقل پیدا میکنند که از دیگرى جدا میشود. عدم انسجام آنها در فرم جبنشهاى متحد، سیماى پایهاى دمکراسى که وحدت در عین افتراق است را از بین میبرد.
ــ عدم تبارز تشکلات و گرایشهاى همسو در شکل لایهبندیهاى بزرگ سیاسى (مثلا جبهه راستها، چپها و میانهها): متاسفانه هنوز در کشور ما چنین امرى نه در داخل و نه در خارج از کشور تبارز نهائى خود را نیافته است. و این البته به اغتشاش بیشتر در سمتگیریهاى سیاسى مردم کمک میکند. در واقع تشکیل لایهبندیهاى بزرگ سیاسى، انسجام وسیع بخشهاى زیربنائى اجتماعى را در عرصه سیاسى میرساند.
ــ عزلت و دورىگزینى روشنفکران از تشکلات سیاسى و رویکرد اندیویدوالیستى آنها به امر سیاست و دورى از فرم تحزب: بسیاری از روشنفکران به نام دورى از ایدهئولوژى، قرار نگرفتن در چارچوب و احترام به مقوله نقد از تشکلات سیاسى دورى میجویند. این باعث شده است که احزاب، پایه اصلى تئوریزه کردن خواستهاى برآمده از بطن اجتماع را تا حدود زیادى از دست بدهند و از لحاظ وضوح و برندگى هویت فکرى خود تضعیف شوند. دورى آنها از احزاب و نقد مداومشان از تشکلات سیاسى یکى از پایههاى عدم شکلگیرى یک آلترناتیو سیاسى در مقابل رژیم است. این نقد مداوم اگر چه خود نشان از یک برآمد مستقل روشنفکرى دارد که نه تنها احزاب و رژیم بلکه کل ساختار جامعه را به چالش کشیده است، اما از طرف دیگر در فضاى کنونى اعتماد مردم به امر احزاب و خود تشکلدهى را نیز به چالش کشیده است.
بازگشت روشنفکران به دنیاى سیاست از زاویه نقد است و این در حالى است که بخش اساسى از دنیاى سیاست، پراکتیزه کردن ناشدههاست. فقط از زاویه نقد به سیاست نگاه کردن یک درک پولاریستى است. و اینکه روشنفکران ما کى از این درک پولاریستى رهائى خواهند یافت خود بحث پیچیدهاى است. البته باید اذعان کرد که یکى از علل اصلى عدم رویکرد روشنفکران به امر تحزب، فرم نامناسب احزاب ما در مقایسه با دنیاى کنونى و نیازمندیهایش است. اما باید گفت که اولا بخشى از این احزاب تا سطح زیادى متحول شدهاند، و دوما اینکه وارد شدن به امر تناسب، خود حضور روشنفکران را میطلبد.
و اما خصلت پلورالیسم چگونه است؟ با یک بحث ضدگونه، میتوان کل حرفهاى گفته شده را معکوس کرد و به درکى نسبى از این خصلت رسید. یعنى میتوان گفت:
ــ همکارى و همیارى میان گرایشها و جنبشهاى مختلف شکل میگیرد.
ــ لایهبندیهاى بزرگ سیاسى (چپها، راستها و میانهها) به منصه ظهور میرسد.
ــ و سرانجام اینکه روشنفکران حضور فعالترى در احزاب پیدا میکنند و بدین وسیله احزاب جلوه روشنترى از لحاظ گرایشهاى فکرى ـ سیاسى خود پیدا میکنند.
در پلورالیسم علیرغم تنوع، پیوستگیها نیز حضور دارند و قویاند. در پلورالیسم، چقدر تنوع مهم است، آنقدر هم همبستگى. اما در پولاریسم همبستگى گم میشود و همه چیز به افراد بدون اجتماع، اقوام بدون ارتباط، احزاب بدون چهره نهائى و؛ سرانجام جنبشها به هویتهاى بىریخت و موقتى تبدیل میشوند.
در گذر از یک سیستم بسته سیاسى به پلورالیسم، پولاریسم خطرى جدى است. زیرا پولاریسم هم به بقا و یا دوباره متولد شدن سیستمهاى بسته سیاسى یارى میرساند و، هم به گسترش عدم تفاهم و جنگهاى بىسرانجام. پس براى دمکراسى ما به یک درک پلورالیستى نیاز داریم. درکى که از خود فراتر میرود و به “خودى“ پیوسته در میان ما و دیگران تبدیل میشود.
۲۳ امرداد ۱۳۸۵