می سرایی، شاعری،
می سرایی، می گریی،
می سرایی، می گریزی.
۲
می گریزی زانچه دوستش می داری،
می گریزی زانچه می خواهی،
گر قصدت نمایاندنِ خوبیِ معتدلی،
عاریت گرفتن این همه اشکُ گریزی،
دروغ و بی بها پنداشتن “دیگری”،
نمی چزد روانت، ای شاعر،ی؟!
۳
لیک خوب یافتی،
که پُر قیمتش یافتی، معتدلی.
راه به انجام نرسد، جز به اعتدالی.
تُندرَوان در میانه ی راه، همه درگیرِ گیری،
خسته و نالان مشغولِ بهانه گیری.
دهم اسفندماه ۱۳۹۴
البرز