هستند تحلیلگرانی که احمدی نژاد را مهره ای در دست خامنه ای می دانند و کردار سیاسی او را حرکاتی مقدمتاً در انطباق و یا برای انطباق با “منویات رهبر” تلقی می کنند. هستند همچنین تحلیلگرانی که خامنه ای را در محاصرۀ سپاه می دانند و هر آنچه را که او در دوران پس از “انتخابات” ۲۲ خرداد [و پیش از آن] برای به کرسی نشاندن احمدی نژاد انجام داده است، فرمودۀ فرماندهان سپاه ارزیابی می کنند. و نیز هستند تحلیلگرانی که کردار این دو را کلاً منفک و مستقل از هم، که موقتاً همسوئی یافته اند، به شمار می آورند.
ممکن است هر یک از این نظریات قراینی را در واقعیت برای تأئید خود بیابد، اما از تمام تجربۀ ۴ سال گذشته در مناسبات میان احمدی نژاد و خامنه ای که بگذریم، “قضیۀ مشائی” آشکار کرد که نزدیکتر به واقعیت این است که هیچ کدام از این دو عبدوعبید دیگری نیست و هر یک منافع و علایق خود را، سوای دیگری، دارد. حداقل این قدر هست که خامنه ای برکناری مشائی را، پس از مقاومت بسیار احمدی نژاد در برابر اعتراضات دیگران، از او بخواهد و احمدی نژاد هم مشائی را به گونه ای که آشکارا نشانۀ نارضایتی و نافرمانی نسبی او است، از پست معاونت ریاست جمهوری برکنار کند و به پست ریاست دفتر خود برگمارد.
اما سوی دیگر مناسبات خامنه ای و احمدی نژاد این است که خامنه ای اکنون سرنوشت سیاسی خویش را به سرنوشت سیاسی احمدی نژاد پیوند زده است و از ۲۲ خرداد به این سو گره های محکم و محکمتری را به این پیوند افزوده است. اعلام پیش از وقت پیروزی احمدی نژاد در “انتخابات” توسط خامنه ای، برآمد تمام قد او به نفع احمدی نژاد در نخستین نماز جمعۀ پس از انتخابات، صدور مکرر فرمان سرکوب اعتراضات مردم و اپوزیسیون به تقلبات انتخاباتی و … “جلوه هائی” از پایبندی خامنه ای به عقد خویش با احمدی نژاد و حامیان اویند. این همه در حالی است که از پس از ۲۲ خرداد هرچه جلوتر آمده ایم، اعتراض و انتقاد در درون نظام و از جانب حامیان تاکنونی خامنه ای و احمدی نژاد ابعاد بیشتری یافته و در روزهای منتهی به مراسم تنفیذ احمدی نژاد تا مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم نیز پیش رفته بوده است.
پس، این نه فقط به عهدۀ احمدی نژاد بلکه به عهدۀ خامنه ای نیز بوده و هست که به مصاف با مجموعه مسائل قدعلم کرده در برابر حاکمیت برآید. از همین رو بود که تنفیذ ریاست جمهوری احمدی نژاد توسط خامنه ای می بایست نقطه اختتامی بر پاره ای از این مسائل باشد. حداقل این که این مناسبت می بایست آغازی باشد تا مخالفتهای درون جناحی را پاسخ و خاتمه دهد، در درون اصلاح طلبان شکاف اندازد، برای سرکوب گرایشهای راسخ در مخالفت با ریاست جمهوری احمدی نژاد در میان اصلاح طلبان زمینه چینی کند و این همه را دستمایه ای برای مهار اعتراضات مردم سازد. شاید اگر این همه مقصود حاصل آید، آن گاه برای مسائل خارجی گریبانگیر حاکمیت نیز بتوان چاره ای یافت.
به همین انگیزه ها بود که خامنه ای تم “انتخابات و خواصی که در آن مردود شدند” را برای سخنان خود در مراسم تنفیذ برگزیده بود. او با ارجاع به الله و اکبرهای شبانۀ مردم، آن را کاریکاتوری از انقلاب ۵۷ توصیف کرد و به “دشمنان” نسبت اش داد. دست زدن به تقسیم مخالفان به دو دسته، یعنی “مخالفان عصبانی و زخم خورده، که در چهار سال آینده به معارضه ادامه خواهند داد” و “منتقدانی که با نظام و رئیس جمهور دشمنی ندارند و باید دیدگاه ها و نظرات آنها را مورد توجه قرار داد”، شاه بیتهای سخنان خامنه ای برای حصول به اهداف پیشگفته بودند.
جلسۀ نخست دادگاه بعضی از اصلاح طلبان و “اعترافات” آنان، در حالی که حتی برخی از اصولگرایان پیشاپیش اعترافات احتمالی دستگیرشدگان را فاقد ارزش و اعتبار اعلام کرده بودند، تنها ۲ روز پیشتر از مراسم تنفیذ و به گونه ای نامنتظر از تلویزیون پخش شده بود. روزنامۀ کیهان در فردای روز “اعترافات” در تیتر اول اش از محرز شدن خیانت موسوی و خاتمی نوشته بود. شبهه افکنی در مورد اعتبار دادگاه هم جرم اعلام شده بود. اینها همه آرایش صحنۀ مراسم مذکور را تکمیل می کردند. همۀ تعبیه ها فراهم آمده بودند تا در مراسم تنفیذ یک پیام مطلقاً روشن و بی ابهام به معترضان انتخابات ۲۲ خرداد ابلاغ گردد: پیام تهدید.
اما این پیام ابداً قادر به انجام رسالت خود نشد و پیام ناکامی از کار درآمد. جدا از این واقعیت که عدم حضور خاتمی، رفسنجانی، موسوی، کروبی، حسن خمینی و … “تنفیذ” را تا حد مراسم افلاس جلوه داد، اعتراض خیابانی مردم در زمانی که مراسم جریان داشت و در ساعات پس از آن، درونۀ تهی آن را برملا کرد.
رویدادهای بعدی نیز کمکی به اثربخشی مورد انتظار از پیام نکردند. تنها ساعاتی پس از مراسم تنفیذ، روزنامۀ “جمهوری اسلامی” که صاحب امتیاز آن شخص خامنه ای است، در سرمقالۀ خود دادگاه پیشگفته را “کارگاه حذف و رفع” خواند و در خطابی مستتر به خامنه ای خواهان آن شد که “این کارگاه حذف و رفع را مثل بازداشتگاه شرم آور کهریزک تعطیل کنیم”. سرمقالۀ مذکور نه تنها اعتبار دادگاه معترضان به انتخابات را به تردید کشید، بلکه با طرح این سؤالات که “آیا قرار است افرادی که دارای سوابق درخشان خدمت به انقلاب و نظام جمهوری اسلامی و کشور و مردم هستند به جرم اعلام نارضایتی محاکمه شوند؟” و “آیا قرار است کسانی را که نه سابقه ای در انقلاب دارند و نه نقشی در شکل گیری نظام جمهوری اسلامی دارند و نه امام را می شناسند و نه امام آنها را می شناخت، همه کاره کشور کنند؟” به گونه ای نیمه مستقیم خامنه ای را خطاب می کند و او را مورد انتقاد قرار می دهد. حتی، با توجه به موضع روزنامۀ “جمهوری اسلامی” نسبت به مصباح یزدی، اشارۀ سرمقالۀ “جمهوری اسلامی” به همه کارۀ کشور کردن “کسانی که نه سابقه ای در انقلاب دارند و …” متوجه او است و این سؤال هشداری به خامنه ای: این هشدار که “تو را نیز نوبت خواهد رسید”.
کاظم جلالی، سخنگوی کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی، در فردای روز تنفیذ از سمت خود به عنوان رئیس کمیتۀ ویژه مجلس برای پیگیری وضعیت بازداشت شدگان استعفا خواست. او دلیل استعفای خود را “موانع موجود بر سر راه فعالیت مؤثر کمیته، به خصوص جلوگیری از دسترسی اعضای آن به بسیاری از بازداشت شدگان و بازداشتگاه ها” اعلام کرد. در همین روز امامی کاشانی، از اعضای مجلس خبرگان و شورای نگهبان و از اصولگرایان شاخص، در سخنانی در مسجد جمکران “نور ولایت فقیه را کم سو” و ناتوان از حل مسائل دانست و دست به دامان امام زمان برای ظهور عاجل شد.
استعفای جلالی در رسانه های داخل کشور بازتاب چندانی نیافت و با تأئید یکی و تکذیب دیگری در پرده ای از ابهام پیچیده شد. گفتۀ امامی کاشانی نیز، که می تواند به تدارک حذف خامنه ای تعبیر گردد، توجه چندانی را جلب نکرد. اما این هر دو مورد، راه دراز و سنگلاخی را که احمدی نژاد و خامنه ای برای “به سقف کوبیدن سر” مخالفان و آن هم تازه در درون جناح شان در پیش رو دارند، آشکار کردند.
مراسم تحلیف ریاست جمهوری توسط مجلس شورای اسلامی در روز چهارشنبه انجام شد. عدم حضور غایبان نامدار مراسم تنفیذ و بیش از ۸۰ درصد نمایندگان فراکسیون اقلیت مجلس و عدم حضور یا حضور ضعیف دیپلماتهای خارجی در آن، فضای داخلی مراسم را رقم زدند و اعتراضات ده ها هزار نفرۀ مردم، که از بدو مراسم تا ساعاتی پس از آن در نقاط گوناگونی در اطراف مجلس جریان داشتند، فضای بیرونی مراسم تحلیف را زیر سیطرۀ خود گرفتند.
عموم رویدادهای دو روزۀ بین تنفیذ و تحلیف پیام مطلقاً روشن و بی ابهامی را برای خامنه ای و احمدی نژاد در برداشتند و آن این که پیام مطلقاً روشن و بی ابهام آنان، یعنی پیام تهدید، از رسالت خود بازمانده است.