پنج سال پیش در چنین روزهایی تحولاتی در صحنه سیاسی کشور قرقیزستان بوقوع پیوست که با نام “انقلاب لاله ها” شهرت یافت. از آنجایی که “انقلاب لاله ها” در فاصله زمانی اندکی پس از “انقلاب نارنجی” در اکرایین و “انقلاب گل رز” در گرجستان، بوقوع پیوست، در اذهان بسیاری از ناظران مسایل پیرامون جمهوری های نوبنیاد، این شبهه را بوجود آورد که دامنه انقلابات رنگین تا آسیای میانه گسترش یافته است و بزودی شاهد تغییراتی اساسی در صحنه سیاست این منطقه خواهیم بود. این نظریه اما در حد آرزو باقی ماند و حتا خود قرقیزستان که از آن به عنوان سمبل و سرمشق دموکراسی در منطقه یاد می شد، حتا از بهار ۲۰۰۵ نیز عقب تر رفت و این بار تحول با خشونت به پیش رفت و هنوز تضمینی قطعی برای عدم تداوم آن نیز وجود ندارد.
آیا می توان گفت که “فقط در این ۵ سال” مردم به پس رفتند و سطح فرهنگ سیاسی تا بدانجا نزول کرد که سرنوشت حکومت با حمله توده “مست از ودکا” رقم خورد و این “توده مست” توانست حکومت کورمان باقی اف را در هم شکند؟ پاسخ آری به این پرسش را یا در ساده کردن قضایا و یا بی اطلاعی از آنچه که در این کشور می گذرد، می توان ارزیابی نمود.
در ابتدا باید بر این نکته تاکید نمایم که اگر در وقایع بهار ۲۰۰۵ قرقیزستان، خشونت و ویرانگری آن گونه که در روزهای اخیر شاهدش بودیم، شکل نگرفت، دلیل اصلی آن را در شخصیت لیبرال منش عسگر آقایف، رئیس جمهور وقت این کشور باید دید؛ او که از نظر علمی یک فیزیکدان بود، با وجود ۱۵ سال نشستن بر اریکه قدرت، اما هرگز خصائل یک دیکتاتوربا تعریف کلاسیک آن در ادبیات سیاسی را نداشت، و به همین دلیل نیزاز۲ راه مقاومت و سرکوب مردم و یا ترک قدرت، دومی را انتخاب نمود و “انقلاب لاله ها” بدون خونریزی بوقوع پیوست.
این بار اما، کورمان باقی اف دست به مقاومت زد و چون حتا خود نیروهای اپوزیسیون برنامه مشخصی برای این روزها نداشتند، این بار “خیابان و توده” بدون برنامه و رهبری، در پی یک شورش کور، سکان را بدست گرفت و ویرانی ببار آورد که منجر به کشته و زخمی شدن بسیاری نیز گشت.
در واقع باید گفت که قرقیزستان با چند مورد اساسی درگیر است. مهم ترین آنها اهمیت ژئوپلیتیک این کشور است که در میان چین و قزاقستان و ازبکستان و تاجیکستان قرار دارد؛ روشن است که هرنیروئی که در این کشور حکومت را بدست می گیرد و قصد تامین زندگی آرام و صلح آمیز برای مردم کشورش را دارد، باید با هنرمندی بسیار، با حفظ منافع ملی، تامین کننده حداقل رابطه دوستانه با کشورهای همسایه اش نیز باشد، ضمن آن که وجود پایگاه هوایی ارتش آمریکا در این کشور را نیز نباید قراموش نمود. این پایگاه و مبالغ هنگفتی که آمریکا از بابت کرایه این پایگاه به حکومت قرقیزستان می پردازد، بارها مورد استفاده و تبلیغ از جانب هم مقامات حکومتی و هم اپوزیسیون قرار گرفته است. بسیاری از تحلیلگران، وجود این پایگاه هوایی را دلیلی می دانند بر حمایت فعال روسیه ازبرکناری حکومت باقی اف از قدرت؛ شاید در ظاهرامر نیز چنین باشد، اما فراموش نکنیم که برای روسیه، قرقیزستان آرام، متحد و یک پارچه، مهمتر است از قرقیزستان چند تکه و نا آرام و آشوب زا.
مشکل دیگر قرقیزستان، وجود تعدادی فامیل و طایفه های نیرومند هم در جنوب و هم در شمال این کشور است، و هر بار که نماینده یکی از این فامیل ها قدرت را در این کشور به دست می گیرد، راه ورود به کریدورهای قدرت و صندلی های وزارت و ریاست، بر دیگر طایفه ها بسته می شود. آنچه که تا این لحظه دولت موقت را ازدوران عسگر آقایف (از شمال) و کورمان بیک باقی اف( از جنوب)، متمایز می سازد، رئیس و سخنگوی دولت موقت، خانم رزا آتونبایوا است که به هیچ طایفه بزرگی وابستگی ندارد و به دلیل داشتن نقطه نظرات دموکراتیک از یکسو و ازسوی دیگربودن در مقام وزارت امورخارجه در گذشته، به دولت موقت، وجهه ای قابل قبول در میان مقامات و افکار عمومی جهانی، عرضه می کند. اما آیا طوایف قدرتمند شمال و نیزجنوب “زخم خورده” از وقایع اخیر، توان تحمل این چهره هیچ سویه را برای مدت زمان طولانی خواهند داشت یا خیر، به میزان زیادی بستگی خواهد داشت به ترکیب کابینه و پارلمان آینده و نیزرئیس جمهور آتی، که تامین کننده منافع نه تنها یک فامیل و یا طایفه ، بلکه تضمینی باشد در راستای منافع بیشترین نیروهای واقعن موجود در میدان سیاست کنونی قرقیزستان. اما آنچه که تعیین کننده است، توافق آمریکا و روسیه، برای حفظ پایگاه های نظامی شان در قرقیزستان و نیز راضی نگهداشتن ازبکستان و قزاقستان، از حاصل توافق به دست آمده، خواهد بود.