سال ها بگذشت، من هنوز در حسرت آنم که نپرسیدی ز من
بر کدام قُله ی عشق تو، امروز ایساده ام؟
بر کدام پهنه آن
تا بگویم برایت.
…
از زمان آموختم
تجربه، خلعتی شد
گوش نفس شد، و نفس هم جان گردید
شعر شد ترانه، و من با آن رقصیدم.
چون دماوند استوار
از عشق، چراغ دل ساختم
به این رسیدم، که مهر سوختن نیست
دشت دل، سرشار از نیلوفر عشق، زایشی دیگر شد.
باز اندیشه، نه نگاه دیروز
می سرایم باز به سرود، نام تو با عشق، آن خاطره ها
باز غزل، با چشمان تو می خوانم، باز در اندیشه ی تو می مانم.
باز چو باران، می بارم بر دل خشک کویر
باز خود را به خورشید و درخت می زنم پیوند
باز به دریا نگاه دارم.
این شدم من
هنوز می رقصم، من هنوز می خوانم
هی هی چوپان نترساند مرا
من هنوز فریادم
من هنوز فرهادم، که به جماز بنشانم شیرین را.
من در عشق هنوز، همان شرجی گرمایم، و سهیل خنکاش
نعشی و جیرونم، بلندای گنو
من هنوز آن عاشقم
من هنوز در عشق، همان دیوانه ام.
* * * * *
جرون= نام قدیمی بندرعباس
نعشی= نام بادی است که دریا را طوفانی می کند
گنو= نام کوهی هست در بندرعباس