*اهل ذوق
غافل از تصور دل
سرزنش می کنند قلمی
که بادستی گرفتار،
در جنگ با زشتیها
تصویر را می کند عریان
《یعنی قلمی ساده و – پراز اشک،
گم شده در دردهای بی پایان》
گفتند
“”قلمت بی رنگ و پر از درد
مثل زخمهای ناعلاج بیدرمان
سرگردان در بازار و پارک
غافل از یک لبخند
به سلامت ذهن پر از امید
با جسمی پر از انرژی
در تلاش چون سیلاب بزرگ
باگردباد وباران
در اوج وحشت آفرینی
تصور زیبائی از آتش
برای ادامه حیات
به معنای مرگ رویاها در زندگی
نه مثل انگور دیمی و آفتاب زده
با مزه خاص و شیرین که مست می کند انسان را”
[غافل از اینکه باغبان پیر
عمری را هر روزه،
در رنج تاانتهای شب
فدای طعم شیرین آن کرده است
تا بیگانه ی بدور از هر دردو غمی
در اوج مستی،
بی اطلاع از از رنج باغبان
قضاوت کند طعم شیرین انگور دیمی را ….》
۱۷ آپریل ۲۰۲۲میلادی