وقتی پروژه میماند، اما آدمها نمیمانند…
در پروژههای صنعتی، همهچیز اسم دارد…
تاور، وسل، مبدل، کوره، استراکچر…
پایپینگ با ایزومتریک پیش میرود،
دفتر فنی نقشه میزند،
کارشناس QC جوش را تست میزند،
بازرس NDT گزارش مینویسد…
اما آدمها…
آدمها را نمیشود در هیچ نقشهای جایگزین کرد.
نه روی PID، نه روی ایزومتریک، نه در فایل اکسل نیروی انسانی.
هر فیتر که تراز و گونیا را با دل میچرخاند،
هر فورمنی که قبل از همه میآمد،
هر جوشکاری که از دلِ آتش میزد،
آدمهایی بودند
که شاید امضایشان پای قرارداد ساده بود،
اما نقششان روی روح پروژه، ماندگارتر از هر پلاک و لیبل صنعتی بود.
ما یاد گرفتیم ترکِ جوش را با UT و RT پیدا کنیم،
ولی هیچ تستی برای سنجش ترکِ دل طراحی نشده…
وقتی یک رفیق، یک همکار،
یک مهندس یا کارگر،
بیخبر رفت.
پروژههای زیادی دیدهایم:
در گرمای کورههای جنوب،
در سکوت مبدلهایی که دیگر کار نمیکنند،
در دل تاورهایی که از ما بلندترند
اما دلشان کمتر جا دارد برای داغِ آدمهایی که کنارمان بودند.
سختترین نقطه،
نه ارتفاعِ استراکچر است،
که جاییست در دل…
وقتی از کنار ابزار کسی رد میشوی که دیگر نیست،
وقتی صدای خندهاش را با صدای برش و سنگفرز عوض کردهای،
وقتی اسمش هنوز در لیست قدیمی موبایلت مانده
اما کسی دیگر از او نمیپرسد…
یادی کنیم…
از آن مهندس جوانی که در گرمای بندر تاب نیاورد،
از آن جوشکاری که پای مخزن، برای همیشه آرام گرفت،
از آن بازرس دلسوزی که با دقت سند مینوشت و
از آن فورمنی که همیشه داد میزد اما دلش پاک بود.
آدمها جوش نمیخورند…
اما اگر با احترام ساپورتشان کنیم —
نه از نوع فلزی، بلکه از جنس انسانیت —
پروژه فقط یک سازه نمیشود؛ یک خانواده میشود.
ما ساختن را خوب بلد شدیم…
اما نگذاریم رفاقتها، احترامها، دلسوزیها
زیر قطعات سنگین و ساختوسازهای بیاحساس دفن شوند.
به حرمت نانونمکی که با هم خوردیم،
به یاد آنان که با ما ساختند اما دیگر با ما نیستند،
بیایید هر کجا هستیم،
در هر پروژه، هر شیفت، هر پوزیشن…
دل بسوزانیم برای هم،
و فراموش نکنیم که هیچ نقشهای، آدم را جایگزین نمیکند.