تأملی بر همایش مونیخ و مسیر انحرافی برخی از عناصر اپوزیسیون
در میانهی یکی از پرتنشترین مقاطع تاریخ معاصر ایران، زمانی که کشور هنوز از شوک تجاوز نظامی دوازدهروزه توسط آمریکا و اسرائیل به خود نیامده بود، نشستی در مونیخ با عنوان «همکاری ملی برای نجات ایران» برگزار شد. نشستی که بهجای همدلی با ملتی در معرض حمله، چشمانداز خود را نه بر مبنای عدالت، حقیقت یا استقلال، بلکه بر پایهی بازسازی چهرهای تاریخی بنا کرده بود که پیشتر مردم ایران آن را با خیزش بزرگ سال ۱۳۵۷ کنار زده بودند.
در آن گردهمآیی نه تنها خبری از محکومیت صریح حمله به خاک کشور نبود، بلکه شاهد سکوتی معنادار در برابر نقض آشکار حاکمیت ملی و اصول بنیادین حقوق بینالملل بودیم. و از همه قابلتأملتر، نقش برخی از چهرههایی بود که زمانی در صف مقدم مبارزه با استبداد، وابستگی، و بیعدالتی قرار داشتند و امروز در کنار سلطنتطلبان، پروژهای را تبلیغ میکنند که نه برآمده از ارادهی مردم، بلکه شکلگرفته در پشت درهای بسته و استودیوهای رسانهایست.
تحولات سیاسی ممکن است طبیعی باشد، اما آنچه در مورد برخی چهرههای باسابقه شاهدیم، صرفاً «تغییر موضع» نیست، بلکه دگردیسی کامل فکری و اخلاقیست. کسانی که زمانی از استقلال، حاکمیت ملی، عدالت اجتماعی و رهایی انسان سخن میگفتند، امروز با زبانی مبهم و بعضاً همسو با نیروهای خارجنشین، در خدمت پروژهای قرار گرفتهاند که هدف آن نه گذار دموکراتیک، بلکه بازسازی قدرت از بالا و بیتوجه به بافت اجتماعی ایران است.
در گذشته، هر نیروی سیاسی که از دموکراسی و آزادی دم میزد، ناگزیر باید نسبت خود را با دو قطب قدرت – استبداد داخلی و سلطهی خارجی – تعریف میکرد. اما در نشست مونیخ، گویی هیچیک از این دو مسئله دیگر اهمیت ندارد. سکوت در برابر تجاوز نظامی به کشور، و در همان حال بزرگ .داشت یک چهره موروثی، در عمل ترجیح «قدرت خارجی» بر خواست ملت است.
آنچه در مونیخ شاهد بودیم، نه یک اتحاد ملی، بلکه یک جبههی متناقض و ناسازگار بود؛ آمیزهای از سلطنتطلبان سنتی، لیبرالهای رسانهمحور، و چهرههایی که روزگاری خود را مدافعان طبقات محروم و مردم ستمدیده مینامیدند. اتحادهایی که نه بر پایهی ارزشهای مشترک، بلکه بر اساس نفرت مشترک از وضع موجود شکل گرفتهاند، بیآنکه هیچ چشمانداز روشن و قابل سنجشی از آینده ارائه دهند.
در این میان، آنچه نگرانکنندهتر است، حمایت بخشی از این جریان از مداخلات خارجی در امور داخلی ایران است. درخواست کمک از «جامعهی جهانی»، بدون تعریف دقیق، در عمل میتواند به توجیه هرگونه مداخلهگری – از تحریم تا حملهی نظامی – بدل شود، بدون توجه به عواقب تحققیافتهٔ تجربههای تلخ عراق، لیبی و افغانستان که پیش روی ماست.
پروژهای رسانهای برای بازسازی چهرهای از گذشته
رضا پهلوی، وارث سلطنت ساقطشده، در مرکز این پروژه قرار دارد؛ شخصیتی که علیرغم ادعاهای دموکراتیک، هیچگاه دربارهی گذشته پدرش، سرکوبهای خونین، فساد گسترده، و ثروتهای خارجشده از کشور موضعگیری روشنی نداشته است. اموال و امکانات رسانهای گستردهای که امروز در اختیار اوست، نه از مسیر شفاف مردمی، بلکه بر بستر سرمایههای قدیمی و حمایتهای آشکار و نهان، از جمله توسط بیگانگان و دشمنان ایران تأمین شدهاند.
پرسش اینجاست: آیا میتوان به چنین پروژهای که نه از دل جامعه و نه از تجربهای دموکراتیک برآمده، اعتماد کرد؟ آیا میتوان از دل ساختاری که بر اساس بیپاسخگویی، مشروعیت خانوادگی، و غیبت کامل در مبارزات مردم ایران بنا شده، الگویی برای آینده ساخت؟
در سخنرانیها و بیانیههای صادرشده در همایش مونیخ، نه سخنی از عدالت اجتماعی به میان آمد، نه از شکافهای طبقاتی، نه از حقوق اقوام، نه از مطالبات زنان، نه از اعتراضات کارگری، و نه از معیشت فرودستان. این غیبت نه تصادفی، بلکه هدفمند است: پروژهای که خواسته یا ناخواسته میخواهد قدرت را بازتعریف کند، اما نه بر مبنای تغییر ساختارهای نابرابر، بلکه صرفاً با تغییر چهرهی حاکمیت.
در جهان سیاست، هر طرحی که بر استقلال، عدالت و مشارکت واقعی تکیه نکند، محکوم به شکست یا تبدیلشدن به کاریکاتوری از اقتدار است.آنچه امروز ایران نیاز دارد، نه بازگشت به گذشته، نه رهایی از چاله با بازافتادن در چاه، بلکه ساختن آلترناتیوی مبتنی بر خرد جمعی، عدالت، شفافیت، و استقلال است. آلترناتیوی که صدای زنان، کارگران، اقوام، و نسل جوان باشد؛ نه صدای وارثان قدرتهای فروپاشیده و پروژههای مشکوک رسانهای.
نجات ایران، از درون جامعه، از خیزشهای مدنی، از مقاومت در برابر تحریم و جنگ، و از گفتوگو میان نیروهای مردمی میگذرد، نه از اتحادهای دربسته، چهرهسازیهای غیرملی و نشستهایی که بهجای مردم، برای مردم تصمیم میگیرند.
1 Comment
با درود به مهرزاد گرامی باید اضافه کنم که لازم است حساسیت کنونی نزد جریانهای ترقیخواه بیش از پیش درک شود ، لازم است آن اختلافات دیرینه و عمدتا سکتاریستی رها گردد و با قدرت در تشکیل جبهه واحد ضد استبدادی که بتواند همزمان در مقابل هر شکل از استبداد بایستد همت گمارند ، تعلل هیچ توجیهی ندارد