فلسطین، این نام زخمی در حافظهٔ انسانیت، بیش از یک قرن است که شاهد ظلمی بیپایان، اشغالگری بیشرمانه و سکوت جنایتبار قدرتهای غربی بوده است. ملت فلسطین، نه فقط با سلاح و سرنیزه، بلکه با ساختارهای پیچیدهتری چون سرمایهداری جهانی، صهیونیسم سیاسی و امپریالیسم سرکوب شده است؛ نظامهایی که دست در دست هم دادهاند تا منافع خود را بر ویرانههای هویت، فرهنگ و هستی یک ملت بنا کنند.
اسرائیل، در مقام یک رژیم اشغالگر، تنها به زور سرنیزه و نیروی نظامی متکی نبوده است؛ بلکه از حمایت گستردهٔ اقتصادی، نظامی، دیپلماتیک و ایدئولوژیک سرمایهداری جهانی، بهویژه ایالات متحدهٔ آمریکا، برخوردار است. این حمایتها نهتنها در جهت حفظ قدرت اسرائیل، بلکه در راستای تثبیت مدل جهانی سلطه، تبعیض و کنترل جریان داشته است. در این چارچوب، اسرائیل بهمثابه دژ استراتژیک سرمایهداری در قلب خاورمیانه عمل میکند؛ منطقهای که برای منافع انرژی، نظامی و ژئوپلیتیک قدرتهای غربی اهمیتی حیاتی دارد.
ماجرای اشغال فلسطین، با نزاع دینی یا قومی آغاز نشد، بلکه محصول سیاستهای استعماری امپراتوری بریتانیا و سپس قدرتهای امپریالیستی قرن بیستم بود. نقطهٔ آغاز این روند تاریخی را باید در اعلامیهٔ بالفور در سال ۱۹۱۷ جستجو کرد؛ زمانی که دولت بریتانیا، بدون هیچگونه جایگاه و اعتبار اخلاقی یا حقوقی، وعدهٔ تأسیس «خانهای ملی برای یهودیان» را در سرزمینی داد که جمعیت آن عمدتاً عرب و مسلمان بود. این اعلامیه، نه صرفاً یک سند سیاسی، بلکه آغاز رسمی پروژهٔ استعمار صهیونیستی در سرزمین فلسطین به شمار میرود.
در دهههای پس از آن، با حمایت آشکار بریتانیا، گروههای صهیونیستی با مهاجرت و خرید زمینهای استراتژیک، زیرساختهای اشغال را پیریزی کردند. در سال ۱۹۴۸، با اعلام تأسیس «دولت اسرائیل»، فاجعهای بیسابقه رقم خورد: بیش از ۷۵۰ هزار فلسطینی به اجبار از خانههای خود آواره شدند، حدود ۵۰۰ روستا ویران و آثار فرهنگی فلسطین محو شد. این رویداد که در حافظهٔ تاریخی فلسطینیان به «نکبه» شهرت دارد، نخستین مرحلهٔ پاکسازی قومی هدفمند در دوران مدرن بود.
در سالهای بعد، با جنگ ۱۹۶۷ و اشغال کامل کرانهٔ باختری، قدس شرقی و نوار غزه، سیاستهای آپارتاید و استقرار نظامی اسرائیل تثبیت شد. شهرکسازیهای غیرقانونی، تصرف منابع آبی، دیوارکشی و کنترل عبور و مرور، همگی بخشی از پروژهای منظم برای ایجاد واقعیتهای جدید بر زمین هستند؛ واقعیتهایی که هدف آنها حذف تدریجی ملت فلسطین از نقشهٔ جغرافیا و حافظهٔ جهانی است.
در این میان، اسرائیل به یک ابزار تمامعیار در خدمت سرمایهداری جهانی بدل شده است. رابطهٔ راهبردی این رژیم با ایالات متحدهٔ آمریکا و شرکتهای چندملیتی، نشان میدهد که مسئلهٔ فلسطین، نه یک نزاع محلی، بلکه بخشی از ساختار سلطهٔ جهانی است. میلیاردها دلار کمک نظامی آمریکا، توسعهٔ صنایع امنیتی و سایبری اسرائیل، و صادرات تکنولوژیهای سرکوبگر به کشورهای مختلف، نمونههایی از این پیوند ساختاریاند. فلسطین، به میدان آزمایش فنآوریهای نظامی و نظارتی بدل شده است؛ فنآوریهایی که پس از آزمایش بر مردم بیدفاع، به سراسر جهان صادر میشوند.
جهانیسازی، که ظاهراً قرار بود همگرایی فرهنگی و توسعهٔ عادلانه را در پی داشته باشد، عملاً در خدمت همین پروژهٔ اشغالگری به کار گرفته شده است. اسرائیل، با استفاده از فرآیندهای نولیبرال و نفوذ در شبکههای سرمایهگذاری، توانسته است پروژههای کلان توسعهای در سرزمینهای اشغالی را گسترش دهد؛ پروژههایی که بهطور کامل در خدمت منافع شهرکنشینان و در تضاد با حقوق و منافع فلسطینیان هستند. مشارکت نهادهای جهانی تحت سللهٔ غرب، مانند بانک جهانی و حتی برخی دانشگاهها و شرکتهای بزرگ در این روند، نشاندهندهٔ همدستی آشکار سازوکار جهانیسازی با اشغالگری است.
در این میان، رسانهها نیز نقش خود را ایفا کردهاند. بیشتر رسانههای جریان اصلی غربی با تحریف زبان، پنهانکاری دربارهٔ جنایات اسرائیل، و نادیده گرفتن قربانیان فلسطینی، نقش فعالی در روایتسازی به نفع اشغال ایفا کردهاند. در حالی که کشتهشدن حتی یک اسرائیلی به تیتر اول رسانههای غربی تبدیل میشود، صدها کودک فلسطینی در سکوت خبری و بیسروصدا قربانی میشوند. الگوریتمهای شبکههای اجتماعی، صدای مقاومت را سانسور میکنند و فعالان فلسطینی یا حامیان آنها با مسدود شدن حسابها یا حذف محتوا مواجهاند.
با وجود همهٔ این فشارها، مقاومت مردم فلسطین ادامه دارد. از انتفاضههای خونین تا مقاومت روزمره در برابر تخریب خانه، از ایستادگی در برابر محاصرهٔ غزه تا هنر، شعر، نقاشی و آواز؛ فلسطینیان با همهٔ ابزارها ایستادگی میکنند. آنها قربانیانی خاموش نیستند؛ بلکه در حال ساختن معنای نوینی از مبارزهاند.
مقاومت فرهنگی، حقوقی و جهانی روزبهروز گسترش یافته است. کمپین جهانی BDS توانسته است بسیاری از شرکتها، دانشگاهها، هنرمندان و نهادهای مدنی را نسبت به جنایات اسرائیل حساس و فعال کند. مبارزات حقوقی در دیوان بینالمللی، گزارشهای سازمانهای حقوق بشری، و تلاش رسانههای مترقی مردمی و مستقل، همگی بخشی از جنبش جهانی عدالتخواهی برای فلسطیناند.
این نوشتار ، تلاشی بود برای بازنمایی چهرهٔ واقعی اسرائیل، نه آنگونه که در رسانههای رسمی تصویر میشود، بلکه آنگونه که در خیابانهای نابلس، در اردوگاههای آوارگان لبنان، در خانههای ویرانشده در غزه و در اشعار محمود درویش شنیده میشود. اسرائیل امروز، نماد آپارتاید مدرن، استعمار نوین و خشونت ساختاری است.
ما نمیتوانیم در برابر این حقیقت، بیتفاوت بمانیم. موضعگیری صریح علیه اشغالگری، نه تنها یک انتخاب سیاسی، بلکه یک مسئولیت اخلاقی است. وجدان جهانی نباید در برابر جنایت، ساکت بماند. سکوت، همدستی است.
فلسطین، مسئلهٔ یک قوم یا دین نیست؛ مسئلهٔ انسانیت است. و هر آنکس که به برابری انسانها و شأن انسانی آنها، به حقوق بشر و عدالت باور دارد، نمیتواند در برابر جنایت اسرائیل سکوت کند.