طرح اسراییل و آمریکا برای مردم غزه:
روز دوشنبه اول سپتامبر واشنگتنپست سند ۳۸ صفحهای طرح موسوم به «بازسازی و تحول غزه» را منتشر کرد. بر مبنای این گزارش(۱) دولت ترامپ و شرکای بینالمللیاش در حال بررسی پیشنهادهایی برای ساخت «ریویرای خاورمیانه» بر روی ویرانههای غزهاند. این سند مصداقی روشن از واقعیت جنگ و نسلکشی در غزه را به نمایش میگذارد و نشان میدهد آنچه امروز بر نوار غزه میگذرد، صرفاً یک جنگ نظامی نیست، بلکه بخشی از پروژهای عمیقتر است: پروژۀ استعمار نوین و انباشت سرمایه بر ویرانههای ناشی از جنایتی بزرگ در حق یک ملت.
جزییات و ابعاد این پروژه را پیشتر فاینشنالتایمز در ماه جولای به عنوان یک طرح مخفی افشا کرده بود. بر مبنای این گزارش، چند شرکت فراملیتی همراه سرمایهگذاران اسراییلی بر روی این طرح کار کردهاند. مدیریت این پروژه را تونلی بلر نخستوزیر سابق انگلستان که زمانی رهبر حزب کارگر (حزب سوسیال دمکرات انگلستان) این کشور بود، بر عهده داشته.
بر مبنای طرح دولت ترامپ و شرکای تجاریاش، دو میلیون فلسطینی باید یا «داوطلبانه» در برابر پنج هزار دلار پول نقد و وعدۀ اسکان در مکانهای مشخص و یک سال تامین غذا، از وطن خود رانده شوند، یا به زور به اردوگاههای بستۀ نظامی منتقل گردند. سپس این سرزمین که با بمباران و محاصره به خاکستر بدل شده، تحت قیمومیت مستقیم آمریکا دستکم ده سال اداره خواهد شد تا به «بهشت گردشگری و صنعتی» بدل شود: کارخانجات خودروهای برقی، مراکز دادههای آمریکایی و هتلهای لوکس، همه بر زمینی ساخته میشوند که روزی خانه و مدرسه و بیمارستان مردم غزه بود، اما حملۀ جنایتکارانۀ اسرائیل و همدستانش از آن مدفنی برای هزاران کودک و بزرگسال قحطیزده و جنگزده ساخت.
طراحان پروژه یکی از پیششرطهای سوددهی آن را «پاکسازی قومی» غزه میدانند. در همین راستا، در کنار کشتار هر روزۀ مردمان این سرزمین، نتانیاهو به گفتۀ خودش، با دولتهایی مانند سودان جنوبی، لیبی، اندونزی حتی «سومالیلند» برای انتقال باقیماندۀ شهروندان غزه به این کشورها در حال مذاکره است. در این میان نام کشور «سومالیلند» به عنوان یکی از طرفین مذاکره برای انتقال فلسطینیها قابل توجه است. سومالیلند منطقهای است در شمال سومالی که پنج قبیلۀ ساکن آنجا از سومالی اعلام استقلال کردهاند. هیچ کشوری تاکنون این کشور را به رسمیت نشناخته و تنها از آن به عنوان منطقهای خودمختار نام میبرند. اکنون روشن شده که رهبران این منطقه گفتهاند در قبال به رسمیت شناخته شدن کشورشان، حاضر به پذیرش ساکنین غزهاند. دونالد ترامپ نیز نه تنها منکر این مسئله نشده بلکه اعلام کرده است که در حال مذاکره در این زمینه با رهبران سومالیلند است.
به گزارش واشنگتن پست، این طرح از جمله توسط اسرائیلیهای مرتبط با بنیاد GHF یا همان به اصطلاح «بنیاد بشردوستانۀ غزه» که مورد حمایت آمریکا است، تهیه شده است. این بنیاد همان شرکت خصوصی است که جایگزین نهادهای رسمی کمکرسانی سازمان ملل شد و اسرائیل و امریکا «توزیع غذا» در نوار غزه را بر عهدهاش گذاشتند؛ همان شرکتی که از پایان ماه مه هزاران فلسطینی هنگام دریافت غذا از تاسیسات مربوطهاش به گلوله بسته شدند و بیش از ۱۰۰۰تن از آنان کشته شدند؛ همان سازمانی که سه ماه پس از ورودش به غزه، سازمان ملل متحد در پی هشدارهای چندباره، وقوع قحطی و گرسنگی در غزه را رسماً اعلام کرد.
ساکنین غزه برای رسیدن به محلهای توزیع غذا از سوی GHF باید از یک منطقۀ نظامی بگذرند و نرسیده به محل و یا در نزدیکی محل اسکان این بنیاد، به بهانۀ ممنوعیت عبور از آنجا، به گلوله بسته میشوند. افشای این طرح و نقش این سازمان خصوصی که فریبکارانه و بیشرمانه خود را یک بنیاد بشردوستانه مینامد، نشان میدهد که حمله به محل استقرار بنیادهای واقعی بشردوستانۀ وابسته به سازمان ملل و قتل وابستگان به این سازمانها توسط اسراییل، و در نهایت اخراج آنان از غزه، همه بر مبنای هدف شوم پاکسازی قومی و کشاندن پای سازمان GHF به غزه پیش برده شده است. اکنون روشن میشود که محل توزیع غذا توسط این سازمان و اسراییل آگاهانه و هدفمند طراحی شده و در حقیقت دامی است برای کشتار بیشتر و بیشتر از فلسطینیهای ساکن غزه و پاکسازی غزه از آنان.
این طرح بیپردهترین بازتولید همان منطق سرمایهداری نولیبرال است که برای نمونه در عراق پس از اشغال آمریکا هم دیدهایم: ابتدا نابودی و کشتار، سپس خصوصیسازی و بازسازی به سود شرکتهای فراملیتی. حتی نام شرکتهای سرمایهداری بزرگی چون تسلا، آمازون و گروه سعودی بنلادن در این پروژه به نمایش گذاشته شدهاند؛ گویی رنج و خون فلسطینیها تنها سرمایۀ اولیهای برای «بازدهی ۳۰۰ درصدی» سرمایهگذاران جهانی است.
دونالد ترامپ هدفاش برای اجرای ساخت چنین شهری در غزه را بدون اشاره به جزییات آن، اولین بار در ماه فوریۀ امسال اعلام کرد و از همین زمان هرگونه شکی در رابطه با اهداف اصلی اسرائیل و حامی بزرگش امریکا در غزه از میان رفت. این اعلام مهر تایید غیرقابل انکاری شد که امریکا نه تنها با نسلکشی و پاکسازی قومی در غزه مشکلی ندارد که این جنایت هدفمند و با کمک و حمایت این کشور سازمان داده شده است. پروژۀ امریکا و اسرائیل و دیگر شرکا را میتوان طرحی برای تبعیدهای دستهجمعی با هدف کمکهای توسعهای به بازار نامید که نتیجهاش جابهجایی جمعیت، استعمار و مجازات جمعی یک ملت است؛ همان فاجعهای که نزدیک سه سال است پیش چشم جهانیان در غزه جریان دارد.
از گرسنگی دادن عمدی گرفته تا آوارگی اجباری و بمباران سیستماتیک، همه نشان میدهند که «امنیت اسرائیل» بهانهای است برای پاکسازی قومی و جایگزینی جمعیت. انطباق سیاست نظامی اسرائیل با منطق اقتصادی آمریکا چهرۀ خود را در نسلکشی در غزه بهمثابه همراستایی سیاست و تجارت به خوبی نشان میدهد. وقتی دونالد ترامپ از تصاحب غزه برای تبدیل به «ریویرای خاورمیانه» سخن میگوید، دیگر جای شکی نمیماند که این جنگ نه برای امنیت که برای به دست آوردن بازاری دیگر برای سود است. بر این مبنا، آنچه در غزه جریان دارد صرفاً یک بحران غیرقابل توصیف انسانی نیست بلکه نمونهای عریان از پیوند میان استعمار، سرمایهداری و خشونت ساختاری است.
مردم غزه امروز نهفقط در برابر اسرائیل، بلکه در برابر سیستمی ایستادهاند که در آن سود و سرمایه حرف اول را میزند؛ سیستمی که مرگ و آوارگی را به فرصت تجاری بدل میکند. مقاومت آنها بخشی از مقاومت جهانی علیه منطق سرمایه است؛ منطقی که همواره به دنبال زمینهای «خالیسازیشده» برای انباشت جدید است.
نگاه به این پروژه، درک بهتری از سیاست جنایتکارانۀ اسرائیل در غزه و بیاعتناییاش به جنبش بزرگ صلح که سراسر جهان را در بر گرفته و عظمتاش تا تلآویو نیز گسترش یافته است، همچنین فشارها و اعتراضهای برخی حامیان همیشگیاش به دست میدهد. اسرائیل و نتانیاهو تنها نیستند، بلکه سیستمی بزرگ و قدرتمند از دولتها و شرکتهای بزرگ و فراملیتی سرمایهداری به طور پنهان و آشکار، مستقیم و غیرمستقیم از «پاکسازی غزه» پشتیبانی کرده و برای به ثمر نشستن سرمایهگذاریشان در حمایت از اسرائیل، روزشماری میکنند.(۲)
امروز مردم غزه هزینۀ بسیار سنگینی را متحمل شده و میشوند، اما ابعاد هولناک جنایت باعث شد که چهرۀ جنایتکارانۀ قدرتهای بزرگ و سیستم امپریالیستی بنا نهاده شده بر کسب سود و قدرت از طریق استثمار و استعمار پیش چشم جهانیان بیش از پیش افشا شود. شعارهای دروغین «دفاع از حقوق بشر» و «آزادی» از سوی دولتهای غربی این روزها به شوخیهای تلخی میمانند که نگاه کودکان گرسنه و قحطیزدۀ غزه و چهرۀ وحشتزده و گرسنهشان، پوچیاش را به ما یادآور میشوند.
واکنش جهانی نسبت به طرح اشغال غزه از سوی اسراییل گسترده بود و در کنار سازمانهای حقوق بشری، ۲۰ کشور جهان که حامیان همیشگی اسراییل نیز (فرانسه، انگلستان، کانادا) در میان آنان بودند، این طرح را «نقض فاحش حقوق بینالملل» خواندند، ابعاد هزینههای انسانی آن را غیرقابل توجیه خواندند و از طرح اسلو مبنی بر به رسمیت شناختن کشور مستقل فلسطین حمایت کردند. امروز با توجه به نقشهای که ابعاد آن هر روز بیش از پیش روشن میشود و «پاکسازی قومی» یکی از پیششرطهای پیشبرد آن عنوان شده ، جدیت این کشورها در متوقف کردن امریکا، اسراییل و شرکای تجاریشان در ورطۀ آزمایش قرار گرفته است. پرسش اینجاست که این ۲۰ کشور و سایر کشورهای جهان که با این نسلکشی اعلام مخالفت کردهاند، تا چه اندازه آمادگی برداشتن گامهای جدی را در خود میبینند؟ آیا نیرویی جهانی برای تحریم همهجانبۀ اسراییل و بردن پروندۀ این کشور به سازمان ملل متحد قابل شکلگیری است؟
اینکه اسراییل، امریکا و شرکایشان بتوانند این پروژه را پیش ببرند یا نه، پرسشی است که هنوز نمیتوان به آن پاسخ قطعی داد، اما آنچه روشن است، جنبش عظیمی است که امروز به نام صلح و برای صلح برخاسته و هوشیار و هوشمند علیه سیاستهای جنگطلبانه و استعماری ایستاده است. شهروندانی که در تجمعهای چندین دههزار نفره فریاد صلح سر میدهند و برای پیریزی دنیایی عادلانه و عاری از جنگ تلاش میکنند، صدایشان بلندتر از آن است که شنیده نشوند، گستردگی جغرافیاییشان وسیعتر از آن است که نادیده گرفته شوند.
پروین همتی
۱-
https://www.washingtonpost.com/national-security/2025/08/31/trump-gaza-plan-riviera-relocation/
۲-
سیاوش قائنی در مقالهای مفصل سیر تاریخی روندی که امروز تبلور آن را در اشغال غزه و نقشۀ پاکسازی قومی ساکنین این نوار جغرافیایی میبینم، به طور مستند برشمرده است. او در نتیجهگیریاش مینویسد:
بررسی سیر تاریخی از وعدهٔ بالفور (۱۹۱۷) تا پروژهٔ E1 (۲۰۲۵) نشان میدهد که اشغالگری سرزمینی اسرائیل نه یک روند مقطعی، بلکه یک راهبرد مستمر و ساختاری بوده است. سیاست شهرکسازی، تقسیم جغرافیایی و محاصره، در طول یک قرن گذشته بهتدریج چشمانداز شکلگیری دولت مستقل فلسطینی را تضعیف و عملاً نابود کرده است. توافقهایی چون اسلو (۱۹۹۳) و نقشهٔ راه صلح (۲۰۰۳) نیز نتوانستند این روند را متوقف کنند، زیرا اسرائیل همواره با بهرهگیری از سازوکارهای امنیتی و توسعهٔ شهرکها واقعیت میدانی تازهای بر زمین تحمیل کرد که با اصول حقوق بینالملل در تضاد بود. تصویب طرح E1 در ۲۰ اوت ۲۰۲۵ را باید نقطهٔ اوج این استراتژی در کرانهٔ باختری دانست: اقدامی که نهتنها اورشلیم شرقی را از بقیهٔ کرانهٔ باختری جدا میکند، بلکه شمال و جنوب این سرزمین را نیز از هم میگسلد و ساختار «کشور–کانتون» را تثبیت مینماید. چنین طرحی بهروشنی راهحل دوکشوری را دفن میکند و چشمانداز صلح پایدار را بیش از هر زمان دیگری دور میسازد.
1 Comment
فقط هم عصر این جانیان بودن چه سرافکندگی رنجباری ست و ناظر مستأصل قساوت های شان بودن و باز از کرامت انسان سخن گفتن!
مهدی اخوان ثالث جخ این روزها را ندیده بود که سرود:
هان کجاست
پایتخت این دژآئین قرنِ پرآشوب.
قرن شکلکچهر.
برگذشته از مدار ماه،
لیک بس دور از قرار مهر.
قرن خونآشام،
قرن وحشتناکتر پیغام،