تاریخ سیاسی معاصر ایران سرشار از نام زنانی است که به دلیل کنشگری اجتماعی، عقیدتی یا سیاسی، راهی زندان شدهاند. از نخستین زنان زندانی سیاسی از آغاز دهه ۱۳۱۰ تا امروز، نزدیک به یک قرن است که «زن زندانی سیاسی» به بخشی از واقعیت حیات اجتماعی ایران بدل شده است؛ مفهومی که از دل تاریخ مشروطه زاده شد و همچنان در جامعه امروز حضور دارد.
یکی از نخستین روایتهای ثبتشده به سال ۱۳۱۵ بازمیگردد؛ زمانی که جمیله صدیقی کسمائی و شوکت روستا، اعضای جمعیت «پیک سعادت نسوان» در رشت، به جرم فعالیتهای ترقیخواهانه و گرایشهای چپ بازداشت و چهار سال در حبس ماندند. آنان نخستین زنانی بودند که در تاریخ ایران بهطور رسمی به عنوان زندانیان سیاسی شناخته شدند. از آن زمان تاکنون، چرخه سرکوب و زندان علیه زنان کنشگر در اشکال مختلف تداوم داشته است.
امروز، نامهایی چون زینب جلالیان و مریم اکبری منفرد بیش از هر کس یادآور تداوم این سنت سرکوباند. جلالیان، زندانی سیاسی کرد، در سال ۱۳۸۶ بازداشت و دو سال بعد به اعدام محکوم شد؛ حکمی که بعدها به حبس ابد کاهش یافت. او اکنون در هجدهمین سال حبس، بدون حتی یک روز مرخصی، در زندان یزد نگهداری میشود. بیماریهای چشمی، کلیوی و گوارشی، زندگی او را مختل کرده و گزارشهای متعددی از «احتمال ابتلای او به سرطان رحم» منتشر شده است. با وجود این شرایط، او همچنان از درمان محروم است. بارها به جای اتاق جراحی، با دستبند و پابند به پزشکی قانونی برده شده و حتی با اسلحه تهدید شده است. همین مسئله نگرانی خانواده و نهادهای حقوق بشری را تشدید کرده و در بیانیهای مشترک، ۳۵ نهاد و چهره سیاسی خواستار آزادی بیقید و شرط و رسیدگی فوری پزشکی به او شدهاند. جلالیان در تماس تلفنی اخیر خود گفته بود: «مرگ یک مبارز زمانی است که از یادها برود، نه وقتی که اعدام یا کشته میشود.» جملهای که نشان میدهد او بیش از فشارهای جسمی، نگران فراموش شدن و حذف تدریجی از حافظه عمومی است.
در کنار او، مریم اکبری منفرد نیز بیش از چهارده سال است که در زندان به سر میبرد. او در دی ۱۳۸۸ بازداشت و به ۱۵ سال زندان محکوم شد. هیچگاه مرخصی نداشته و از سال ۱۳۹۹ به زندان سمنان تبعید شده است. خانواده او قربانی موج اعدامهای دهه شصتاند: دو برادرش در سالهای ۶۰ و ۶۳ و یک برادر و خواهر دیگرش در تابستان ۶۷ اعدام شدند. با این حال مریم سکوت نکرده و از دل زندان دست به دادخواهی زده است. او با ارسال شکایت به سازمان ملل و نگارش نامهای سرگشاده، خانوادههای قربانیان اعدامهای دهه شصت را به پیگیری عدالت فراخوانده است.
امروز این فهرست تنها به نام جلالیان و اکبری منفرد محدود نمیشود. زنانی چون پخشان عزیزی و ریشه مرادی، دو فعال کرد که به اعدام محکوم شدهاند، و نیز شریفه محمدی، فعال کارگری که در دادگاه انقلاب به «بغی» متهم و حکم اعدام گرفته است، نماد ادامه همین سیاست سرکوباند. پرونده این سه زن نشان میدهد که سرکوب تنها متوجه مخالفان سیاسی کلاسیک نیست، بلکه فعالان کارگری و اجتماعی را نیز دربر گرفته و از آنان «دشمن امنیت» میسازد.
این زنان تنها نمونههایی از دهها زن زندانی سیاسیاند که سالهاست با محکومیتهای سنگین، بدون رعایت اصل تفکیک جرایم، در شرایط سخت جسمی و روحی به سر میبرند. اعتصاب غذا، محرومیت از درمان، فشارهای امنیتی و تبعید به زندانهای دورافتاده بخشی از زندگی روزمره آنان است.
حبسهای طولانی زنان در ایران تنها تجربهای فردی نیست، بلکه بازتاب سیاستی ساختاری است که زنِ فعال سیاسی را دو بار «تهدید» تلقی میکند: یک بار به دلیل کنشگری و بار دیگر به دلیل زن بودن. همین نگاه، برخورد حاکمیت با زنان زندانی را اغلب با تحقیر، فشارهای جنسیتی و محرومیتهای مضاعف همراه کرده است؛ از شرط «اعتراف تلویزیونی» برای مرخصی استعلاجی گرفته تا قطع تماسها، تبعید به زندانهای دورافتاده و بیتوجهی به درمان. مرور تاریخ از زندانهای پهلوی تا جمهوری اسلامی نشان میدهد که این الگو همواره تکرار شده است؛ الگویی که سرکوب را با جنسیت گره میزند و میکوشد صدای زن معترض را یا خاموش کند یا به انزوا بکشاند.
زندانهایی چون قرچک امروز نماد همین الگو هستند. سالهاست قرچک بهعنوان یکی از کانونهای بحران در نظام قضایی ایران شناخته میشود؛ جایی که بیتوجهی به سلامت زندانی به رویهای دائمی بدل شده است. مرگ اخیر زندانیان، مانند سمیه رشیدی، در این زندان، در شرایطی که مقامات قضایی و مسئولان زندان سکوت کردهاند، بار دیگر عمق بحران را نشان میدهد. پس از انتقال زنان زندانی سیاسی از اوین به قرچک در پی حمله اسرائیل به زندان اوین، گزارشهای مربوط به شرایط نابسامان و برخوردهای غیرانسانی بیش از پیش نگرانیها را برانگیخته و این زندان را به نماد برخورد امنیتی و تنبیهی با زنان معترض بدل کرده است.
با این حال، مقاومت و ایستادگی جلالیان، اکبری منفرد، عزیزی، مرادی، محمدی و دیگر زنان زندانی سیاسی نشان میدهد که حاکمیت در هدف اصلیاش، یعنی خاموشسازی صدای آنان، ناکام مانده است. این زنان به جای سکوت، به نمادهای پایداری و دادخواهی بدل شدهاند. روایتهای ماندگار از زندان ـ از نامههای سرگشاده و پیامهای کوتاه تا مقاومت در برابر فشارها ـ همه گواه آن است که آنان نه تنها خاموش نشدهاند، بلکه به نمادهایی از ایستادگی و مطالبهگری در تاریخ ایران تبدیل شدهاند. تاریخ پسامشروطه نشان داده است که هر بار صدای زنان به بند کشیده شده، دیر یا زود راهی تازه برای شنیده شدن پیدا کرده است.



