این روزها، در حد توانم، در حال مطالعه دربارهی اسرائیل، مفهوم «دولت یهود» و رفتار نظامی این حکومت هستم. در خلال این مطالعات، ناگهان به شکافی تاریخی برخوردم که با صلح وستفالن در میان جوامع یهودی پدید آمد؛ شکافی در نسبت میان مکانی که در آن میزیستند و هویتی که برای خود قائل بودند.
از همینجا تصمیم گرفتم اندکی دربارهی پیمان وستفالن و آغاز اندیشهی دولتـملت بنویسم و چند نکته را یادآور شوم.
صلحی که نظم جهان را دگرگون کرد
بیستوچهارم اکتبر، سالروز امضای پیمان وستفالن (Peace of Westphalia) است؛ توافقی تاریخی که در سال ۱۶۴۸ میلادی در دو شهر مونستر (Münster) و اُزنابروک (Osnabrück) در منطقهی وستفالن آلمان ــ در همسایگی مرزهای کنونی هلند ــ میان قدرتهای بزرگ اروپا به امضا رسید.
این پیمان به جنگ سیسالهی خونبار میان امپراتوری مقدس روم، فرانسه، سوئد و ایالات آلمانی پایان داد. همزمان، جنگ هشتادساله میان اسپانیا و جمهوری هلند نیز با همین توافق خاتمه یافت و استقلال هلند رسمیت پیدا کرد.
اما اهمیت وستفالن تنها در پایان جنگ نبود؛ بلکه در آغاز نظمی نوین برای جهان نهفته بود.
زایش مفهوم دولتـملت
تا پیش از وستفالن، قدرت سیاسی در اروپا بر پایهی دین، خاندان یا امپراتوریهای فراملی سامان مییافت. مرزها ناپایدار بودند و مردم وفاداری خود را نه به سرزمین، بلکه به ایمان یا فرمانروای خویش ابراز میکردند.
اما صلح وستفالن اصلی تازه را بنیان گذاشت:
هر دولت در قلمرو سرزمینی خود دارای حاکمیتی مطلق است و هیچ قدرت خارجی ــ حتی کلیسا ــ حق دخالت در امور داخلی آن را ندارد.
از دل این اندیشه، مفهوم تازهای زاده شد: دولتـملت (Nation-State).
در این نظم جدید، ملت به معنای مردمانی است که در سرزمینی مشترک زندگی میکنند، با قانونی واحد اداره میشوند و خود را صاحب حاکمیت میدانند. به تعبیر دیگر، جهان از امپراتوریها و جنگهای مذهبی به نظمی تازه گذر کرد که بر مرز، قانون و برابری سیاسی دولتها استوار بود.
شکاف هویتی در میان جوامع یهودی
در همان دوران، در میان جوامع یهودی اروپا نیز دو گرایش فکری پدید آمد: گروهی میخواستند همچون دیگر مردمان، در چارچوب دولتهای سرزمینی محل زندگی خود پذیرفته شوند؛ اما گروهی دیگر بر حفظ هویت قومی و دینی جداگانه پافشاری میکردند.
این شکاف فکری بعدها در شکلگیری اندیشههای سیاسی قرنهای بعد، از جمله در بحث تابعیت، ملتگرایی و مفهوم «قومیت»، تأثیرگذار شد.
نظمی که جهان مدرن را ساخت
صلح وستفالن در ظاهر توافقی سیاسی بود، اما در باطن، بنیاد نظم مدرن جهانی را بنا نهاد. از آن پس، هر دولت بر پایهی سه اصل تعریف شد:
۱. سرزمین معین
۲. مردم دارای تابعیت مشترک
۳. حاکمیتی مستقل در برابر دیگر دولتها
از دل این سهگانه، جهان مدرن شکل گرفت؛ جهانی که در آن قانون جای ایمان را در تنظیم مناسبات سیاسی گرفت، و انسان، بهجای رعیت، به شهروند بدل شد.
و اما ایران
در ایران امروز، با آنکه تاریخی کهن از دولت و ملت در کنار یکدیگر داریم، در اندیشهی سیاسی معاصر کمتر به مفهوم دولتـملت بهطور جدی پرداخته شده است. بسیاری از مباحث سیاسی ما همچنان در سطح رقابتهای جناحی یا ایدئولوژیک باقی میماند، بیآنکه به پرسش بنیادی بپردازد:
چگونه میتوان میان ارادهی ملی و اقتدار دولت توازن برقرار کرد؟
بیستوچهارم اکتبر یادآور آن است که جهان مدرن نه با شمشیر، بلکه با پذیرش قانون، مرز و حاکمیت مشترک آغاز شد.
شاید زمان آن رسیده باشد که ما نیز، بهجای منازعه بر سر «دولت» یا «ملت»، به اندیشهی دولتـملت بهعنوان بستر همزیستی، اعتماد و نظم پایدار بازگردیم.
مرتضی صادقی
بیست چهارم اکتبر ۲۰۲۵




