در روزهایی که حافظهی جمعی ایرانیان دوباره به آبان برمیگردد، به روزهایی که صدای گلوله با فریاد مردم در خیابانها درهم آمیخت، صحنهی سیاست ایران بار دیگر به نمایش تازهای از جدال قدرت بدل شده است. حسن روحانی از نداشتن مشروعیت مردمی در تصمیمهای مجلس سخن میگوید و امیرحسین ثابتی، با لحنی تند، او را مسئول خونهای آبان ۹۸ میخواند (۲،۱). این گفتوگو، اگر بتوان آن را گفتوگو نامید، نه از سر دغدغهی حقیقت یا عدالت، بلکه بازتاب نبردی دیرینه است: نبرد برای بقا در ساختاری که همهچیز را به ابزار قدرت فروکاسته است.
در چنین ساختاری، سخن گفتن نه برای روشنگری بلکه برای حذف است؛ کلمه، نه زبان انسان، بلکه ابزار رقابت است. از آبان ۹۸ تا امروز، هزاران روایت گفته و ناگفته ماندهاند، اما هیچکدام زخم را التیام ندادهاند، چون صاحبان قدرت هنوز از پذیرش مسئولیت میگریزند. همانهایی که روزی مردم را «اغتشاشگر» و «فریبخورده» نامیده و اعتراضات سراسری را «فتنهای جدید» و «پروژهی دشمنان خارجی» مینامیدند، امروز از فاجعه سخن میگویند، نه از سر پشیمانی یا دادخواهی، بلکه برای آنکه دیگری را زمین بزنند (۳). در این میدان، خون مردم تنها مادهی خام بازی رسانهای است.
امروز، وقتی همان افراد از «فاجعهی آبان» سخن میگویند و روحانی را تنها مسئول آن معرفی میکنند، این تناقض آشکار میشود: کسانی که زمانی با ادبیات حکومتی از سرکوب دفاع میکردند، اکنون همان رویداد را ابزار حملهی سیاسی به رقیب کردهاند. این فراموشی عامدانه، جوهر سیاست رسمی در ایران است؛ جایی که حتی خون قربانیان، سوخت رقابت قدرت میشود.
قدرت در ایران سالهاست که چهرهی انسانی خود را از دست داده است. در این نظام، هیچ فاجعهای آنقدر سنگین نیست که سیاستمداران را به سکوت وادارد، و هیچ مرگی آنقدر بزرگ نیست که وجدان صاحبان قدرت را بیدار کند. حتی مرگ، حتی آبان، بخشی از بازی میشود. کسانی که باید پاسخگو باشند، امروز در جایگاه قضاوت نشستهاند و از فجایعی سخن میگویند که خود در شکلگیریشان نقش داشتهاند.
در این میان، مردم تماشاگران خاموش صحنهاند؛ همانهایی که در روزهای اعتراض بینام و بیصدا جان دادند و امروز نامشان در دهان سیاستمداران میچرخد، بیآنکه حقی برایشان بازشناخته شود. حافظهی جمعی اما فراموش نمیکند: آبان نه فقط یادآور فاجعه، بلکه سندی است بر اینکه در این سرزمین، هیچ چیز برای همیشه پشت پرده نمیماند.
منابع:



