بیش از شش ماه از جنبش آزادی خواهانهٔ مردم با شعار محوری «زن، زندگی، آزادی» میگذرد. کشتار، سرکوب، شکنجه، اعمال خشونتهای تصور ناپذیر، تجاوز به دختران خردسال در زندانهای بیشمار حکومت اسلامی، مسموم سازی دختران دبستانی و دبیرستانی، تاکنون نتوانستهاند از حرکت و جنبش سرنوشت ساز مردم در راستای براندازی حکومت جهل و جنایت و تجاوز، مانعی ایجاد کنند. به ویژه، کردستان و سیستان و شهر دلاور پرور زاهدان، عرصه را چنان بر جمهوری اسلامی تنگ کردهاند که نیروهای نظامی، انتظامی و امنیتی رژیم، نابودی و سرنگونی رژیم را بیش از هر زمان دیگر، احساس کرده و اعلام خطر میکنند.
پیروِ جنبش تاریخی و گسترده ای که پس از قتل مهسا امینی در ایران شکل گرفت، جنبش ایرانیان خارج از کشور نیز، رشدِ بیسابقهای به خود گرفته است. مقاومتِ چهار دههٔ ایرانیان خارج از کشور که بیشتر از سوی نیروهای چپ، سوسیالیست و کمونیست از سویی و مجاهدین از سویی دیگر سازماندهی میشد، همچون فانوسی در دل تاریکیِ این دوران سوسو میزد تا اینکه انبوه ایرانیان خارج از کشور ، محاسبهها و مصلحتها را به کناری نهاده و برای پشتیبانی از مبارزهٔ مردم ایران، با اراده و اقتدار پای به میدان مبارزه گذاشتند. روشن بود که جنبشهای اجتماعی و طبقاتی در داخل کشور ماهیتی فراتر از رژیم سرمایهداری جمهوری اسلامی را دنبال میکنند و دیر یا زود آلترناتیو خود را نیز که از استعداد و توان درونی برخوردار باشد، به مردم و جهان معرفی میکرد! همهٔ کوششهای جمهوری اسلامی با هزینه کردن میلیاردها دلار در همهٔ زمینهها، بر مسئلهٔ بقای حکومت اسلامی که «اوجب واجبات» است، خلاصه می شد. با چشم پوشی از سرکوب زنان و دختران، با چشم پوشی از اجبارهای اسلامی و تحمیل آنها بر جامعه و با چشم پوشی از کشتارهای بی رحمانه و نامربوط که می بایستی «النصر فی الرعب» را برای بقای جمهوری اسلامی تضمین کنند، دو نکتهٔ اساسی دستمایهٔ چنین جنایت ها و جنون ها بوده است:
۱. اگر جمهوری اسلامی از هم بپاشد، کشور تجزیه می شود و از سرزمینی با نام ایران دیگر نشانی نخواهد ماند؛
۲. مردم همدل، همزبان و متحد نیستند و توانایی ادارهٔ کشور را نخواهند داشت و نیز سکولاریسم و لائیسیته به کار ایران نمی آید.
تجربه خیزش «زن، زندگی، آزادی» نشان داد که هم اکنون و در شرایط سقوط آزادِ جمهوری اسلامی، شایسته است که همهٔ خواسته ها و نگرانی متوجه دولتهایی همچون جمهوری اسلامی و شاه باشد که با سرکوب مداوم و بستن هر گونه راه اعتراض و گفتگو، موجب انشقاق و چندپارچگی در کشور شده و میشوند. همبستگی مبارزاتی شهرها و مناطق مختلف کشور در خیزش اخیر، نمونه وار بود و در عمل و مبارزه روزمره و شعارهایشان، تبلیغات چهار دهه جمهوری اسلامی را در بارهٔ تجزیهٔ کشور بر باد دادند.
چنان که از برآوردهای اندیشه پردازان حکومت اسلامی بر میآید، دستگاههای امنیتی حکومتی در کنار کشتار دختران و پسران و دیگر مبارزان سیاسی و روشنفکر، برآنند که برای جلوگیری از نفوذِ نیروهای چپ در جنبش نوین مردم که به صورتی گسترده در جنبشهای اجتماعی کنونی حضور دارند و نیز برای جلوگیری از حضور سازمان مجاهدین خلق ایران در جنبش، به تقویت مشکوک و بزرگ سازیِ نیرویی دیگر که هیچ اعتبار و سازمان و تشکیلاتی ندارد، روی آورده است تا افکار عمومی داخل و خارج از کشور را از آماج اصلی خیزش کنونی منحرف سازد و جنبش را به سود خود مهار کنند؛ دیگر دور از انتظار نیست که ناگهان همهٔ نیروهای اصلاح طلبِ رانده شده از بدنهٔ حکومت، پیرامون آقای رضا پهلوی گرد بیایند و با سازماندهی نیروهای اصلاح طلب حکومتی و بسیج رسانههایشان به هواداری از ایشان، یک شبه، پرچم براندازی را تصاحب کرده و به دست «نایاک» بسپارند تا سر بزنگاه بتوانند جنبش «زن، زندگی، آزادی» را به مسلخ جمهوری اسلامی ببرند.
امروز، همهٔ نیروهایی که آقای رضا پهلوی به آنان تکیه دارد، از نزدیکان و سرکردگان «نایاک» و اصلاحطلبان حکومتی هستند. این، اصلاح طلبان گذشته و هواداران امروز آقای پهلوی هستند که با استفاده و سوء استفاده از پرچم ایران، جامهٔ انقلابی گری به تن کرده و در پی آنند که همهٔ نیروهای دیگر را از میان بردارند.
صدمات حرکات مشترک سلطنتطلبان، اصلاحطلبان حکومتی و سلبریتیهای بیریشه و پیشینه جدی سیاسی در فعالیتهای اپوریسیون در خارج از کشور اینک آشکارتر از ماهها و هفتههای پیش است. اردوگاه راست که خود را حول و حوش “چهرهها” و به مدد رسانههای شناخته شدهای در افکار عمومی طرح میکرد، پس از اشتباهات مکرر راهبردی، دچار تشتت و سرانجام فروپاشی درونی شد. سه گام رضا پهلوی و هوادارانش به همین تشتت و بیاعتباری اردوگاه راست بیش از پیش دامن زد:
۱. وکالتی که آقای پهلوی بدون هیچ سنجشی در جنبش، مطرح کرد؛
۲. همکاری بی چون و چرا با وابستگان به جمهوری اسلامی که روزی روزگاری باید در برابر دادگاههای مردمی پاسخگو باشند برای حمایت های خود از حکومت جهل و جنون.
۳. به میدان آمدن آشکار و دشمنانه دار و دستههای فاشیستی-سلطنت طلب و چنگ و دندان نشان دادن به مردم و اپوزیسیون پیشرو، از طریق حضور علنی ساواکیهای منفور، جنایتکار و بدنامی که آنان نیز هنوز پاسخی به جنایات خویش پس از چنددهه سرنگونی رژیم شاه ندادهاند.
شاهاللهیها، در کوران خیزش زن، زندگی، آزادی، همکار و همراه اصلاح طلبانی شدهاند که به جای پرچم سبز و دستبندهای سبزِ موسوی، تصویرهای رضا پهلوی را به دست میگیرند و با پرچم شیر و خورشید نشان در تظاهرات شرکت میکنند. براستی این اصلاح طلبان شاه اللهی که میکوشند هر تظاهراتی را مصادره کنند، به دنبال چه هستند؟
رفتار و کردار سلطنتطلبها و شاه اللهی، همه نشان از برنامهای دارد که حکومت اسلامی اجرا و دنبال میکند. بیشرمانه ست که سر و کلهٔ جنایتکار جلادی با نام پرویز ثابتی نیز، در تظاهرات پیدا میشود؛ هدف شاه اللهیهای اصلاحطلب چیست؟ که جمهوری اسلامی بگوید اگر جلادی مانند ثابتی که به خانهٔ آقای رضا پهلوی آمد و شد دارد، برای سلطنت طلبان عزیز و گرامی ست، جنایتکاران ما هم برای ما عزیز هستند؟ این یکسان سازی ها و نسبیسازیهای امورِ شرم آور و جنایتکارانه، از برای چیست؟
واقعیت این است که پس از سال ۵۷ نه تنها نیروهای ساواک از میان نرفتند، بلکه بیشتر آنان در مقامهای خود ابقا و به خدمت «ساواما»ی حکومت اسلامی درآمدند که ارتشبد فردوست در بازسازی آن نقش تعیین کننده داشت. در خارج از کشور نیز به نظر میرسد که پرویز ثابتی و نیروهای امنیتی رژیم، نقشی تعیین کننده در ادارهٔ تظاهرات و سوء استفاده تحریکآمیز و تشنجآفرین از پرچم ایران دارند. کمتر پیش میآید که شاه اللهیهای اصلاح طلب در خارج از کشور با نام خود تظاهراتی را سازمان دهند، بلکه تمام تلاش آنان، حضور یافتن در تظاهرات ایرانیان خارج از کشور و مصادرهٔ آنها به سود خود است؛ در این دزدیها و یغمای روشن، از رسانهها و برخی تلویزیونهای شناخته شده نیز کمک میگیرند. رسانههایی ارتجاعی که شبانه روزی، در خدمت این امر قرار گرفتهاند. بسیارانی از شرکتکنندگان در تظاهرات خارج از کشور، از شکنجه شدگان و آسیب دیدگان دوران اختناق پهلوی هستند که برای آزادی و دمکراسی مبارزه کرده و میکنند، همان مبارزهای که زنان و دختران و پسران جوان در راه کسب آنها، امروز از جان خود نیز می گذرند.
پس از سال ۵۷، نه تنها وابستگانِ قربانیان دوران شاه به دادخواهی نرسیدند (هنوز که هنوز است، پروندهٔ این مسئله باز است) بلکه رژیم اسلامی همهٔ تلاش خود را کرد که در همکاری با ساواکیهای قدیمی که به خدمت حکومت جدید درآمده بودند، آنان را از میان بردارد و با تعقیب و دستگیری و کشتارهای پس از ۱۳۵۷ و به ویژه کشتارهای دهه شصت، چنین نیز شد. اصلاح طلبان شاهاللهی، اکنون همان روش و منش را در پیش گرفتهاند و با برافراشتن تصاویر جلادان رژیم گذشته و ضرب و جرح مبارزان راه آزادی در تظاهرات، نشان دادهاند و ضمنی و یا آشکار نیز اعلام کردهاند که در پی از میان برداشتن مبارزانی هستند که از چنگال خونبار رژیم اسلامی، جان سالم به دربردهاند. با این وجود، اینان هراس دارند که خود برای تظاهرات فراخوان بدهند؛ چرا که از میزانِ اندکِ محبوبیت خود در میان ایرانیان به شدت میهراسند.
اصلاح طلبان شاه اللهی، با بهانهٔ هواداری از پرچم «ملی» میکوشند در اعتراضات خارج از کشور تفرقه و تشنج ایجاد کنند، این تلاشها را ربوده و با نیرنگ و فریب رسانهای، به مهار خود درآورده و سر بزنگاه، انقلاب نوین مردم ایران را از درون، به سود حکومت اسلامی خنثی کنند.
اگر چه حضور پرچم در نزد ایرانیان از دیرباز مرسوم بوده و نشانِ سلسلههای حکومتی به شمار میآمده اند، اما پیدایش پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان، فراز و فرودی دارد که از دوران نادرشاه آغاز و تا به امروز نیز ادامه دارد. در نهایت، روشنگران و نمایندگان مردم می بایستی بیشتر از این، به مسئلهٔ پرچمِ سه رنگِ شیر و خورشید نشان بپردازند تا مردم بتوانند در آینده با تکیه بر آگاهی، بهتر تصمیم بگیرند و بهتر رأی دهند.
یکی از نمونههای ناروشن و نامفهوم این پرچم، شمشیری ست که به دست شیری دادهاند که خود پنجهای تیزتر از شمشیر دارد. بی تردید، بسیارانی از نقش این شمشیر آگاهی چندانی ندارند؛ به این مسئله پایینتر میپردازم. دانش آنان در بارهٔ رنگ های پرچم نیز، از همین قرار است و میانگارند که پرچم از همیشه برخوردار از سه رنگ موجود بوده است.
در تاریخ استورهای ایران، تنها پرچمی که به یادگار مانده و کمتر کسی در بارهٔ آن اختلاف نظر دارد، پرچم کاویانی ست که شرح آن در شاهنامهٔ فردوسی آمده است که در داستان کاوه آهنگر آن را چنین توصیف میکند:
از آن چرم کاهنگران پشتِ پای
بپوشند هنگامِ زخمِ دَرای
همان کاوه آن بر سرِ نیزه کرد
همانگه زِ بازار برخاست گَرد
خانم هایده ترابی، پژوهشگر ارجمند، در یادداشتی تحت عنوان «دردِ پرچم»، چشمانداز جدال بیمنطقِ اصلاح طلبان شاه اللهی را با توضیحات و تصاویری از پرچم یا درفشهای دورههای مختلف تاریخی ایران، نامعتبر میسازد:
زن با دسته ای جو / گندم، خورشید و ماه نمادهای الهگان ایننۀ سومری و عشتر بابلی بودند. از دوره ای تیر و کمان و نماد فلکی شیر هم به این تمثال نگاریها افزوده شد. شیر امّا مقهور این الهگان تصویر میشود، خُرد است و در حاشیه قرار دارد.
فرشتۀ باکره اَنَهیته، نگاهبان تخمۀ سلطنت و دوام پادشاهی شاهان ایرانی نیز دگرگشتی فروکاسته از آن الهگان است و نماد خورشید و شیر دارد.
از سده های پسا-اسلامی سکههائی با نمادهای شیر و خورشید بر جای مانده است. زن غایب است و چهرۀ خورشید مردانه به نظر میآید. امّا از همین دورهها متونی در شرح صور فلکی هست که در آن صورت شمس در پس ِ اسد، زنانه تصویر میشود. زنانگی ِ حذف شده در صورت شمس که در اصل ِ اساطیری مذکر و برادر ِ اینننه است، باز میتابد.
در سده های متأخر می بینیم که حاکمان بر ایران پرچمهائی با همین نمادها دارند. کماکان زن ناپدید است. شیر بزرگ میشود، با اقتدار به مرکز میآید. صفویان زنانگی خورشید را حذف کرده اند. قاجاریان شمشیری هم به دست شیر میدهند، اگرچه چهرۀ خورشید را زنانه میبینند. حلقهای تزئینی از برگ و گیاه گرد این نمادهای مرکزی را گرفته است و در صدر آن تاج قاجاریان دیده میشود.
پهلویها این سنّت و میراث را حفظ میکنند. فقط زنانگی خورشید را میگیرند و آن را بیچهره میکنند، تاج “کیانی” قاجاریان را هم بر میدارند و تاج “کیانی” رضا شاه را جای آن میگذارند. با این پرچم سه رنگ ِ نظامی پهلویها از ۱۳۰۴ تا ۱۳۵۷ اقتدار و سلطنت خود را تصویر میکردند.
در توضیحات بالا که توسط خانم ترابی ارائه شده، میبینیم که در هر دوره سیاسی و تاریخی، پرچم و نماد “هویت ملی” به تصمیم حکومت و برای نشان دادن اقتدار خودش، تغییر یافته است. علاوه این باید توجه داشت که پس از استقرار اسلام، هر ایل و قبیلهای که قدرت را اشغال میکرد و حکم میراند، طرحی تازه از پرچم به میان میآورد که پس از افول حاکمیتش، سلسلهای دیگر میآمد با پرچمی دیگر که نشانِ جدید قدرت به شمار میآمد. همان گونه که در بالا دیدیم، از دوران ایران باستان تا پایان دورهٔ پهلوی ما شاهد دهها پرچم گوناگون هستیم که نشان سلسلههای مختلف حکومتی بودهاند.
پس از انقلاب مشروطیت، تغییری در انتخاب پرچم رخ داد که گرچه برخی عناصر پرچمهای پیشین را با خود داشت، ولی توسط آخوندهای آن دوره، معنای دیگری را به آن دادند:
این بار، بر خلاف تمام دوران گذشته که حاکمان نوع پرچم را با سلیقه و ذوق خود انتخاب می کردند، مجلس برگزیدهٔ مردم بود که وظیفه یافت پرچم کشور را تعیین کند. آخوندهای عضو مجلس اول مشروطه با پیروی از اسلام، نگاشتن نگاره ها را روا نمی دانستند و با طرح پرچم مخالفت میکردند. چنین نقل میکنند که ارباب کیخسرو، نمایندهٔ زرتشتیان در جلسهٔ مجلس با تدبیری که با یاران خود، اندیشیده بود به سخن پرداخت تا آخوندها را بتواند در بارهٔ پرچم قانع و همراه مجلس کند: «همه میدانیم که نود در صد ایرانیان مسلمانند و رنگ سبز، رنگ دلخواه پیامبر اسلام و رنگ دین است؛ پس بر بالای پرچم جای گیرد. زرتشتیان هزاران سال پشت اندر پشت در این سرزمین زاده و زندگی کردهاند و در قران نیز اشارهای به این دین شده است. رنگ سپید که رنگ ویژهٔ زرتشتی است و همچنین رنگ آشتی و پاکدلی است. به پاس بزرگداشت این مردم آزاده در زیر رنگ سبز، جایگزین کنیم. به پاس خون شهیدان راه اندیشه و باور، به ویژه فرزند علی و انقلاب مشروطه، رنگ سرخ را در آن جای دهیم.» نقش شیر در پرچم نیز چنین توجیه شد: «انقلاب مشروطه در امرداد به پیروزی رسید و ماه امرداد در برج اسد جای دارد. از سوی دیگر چون بیشتر مسلمانان ایرانی شیعه و پیرو علی هستند و شیر، همچنین پیشنامی از نامهای علی است و او را اسدالله میخوانند، پس بر این پایه شیر را هم نشانهٔ امرداد و هم نشانهٔ پیشوای یکم است، به یادگار به پرچم نقش کنیم.» توجیهی همانند نیز برای خورشیدی که بر پشت شیر قرار گرفته است، تراشیده شد: «چون مشروطیت در میانهٔ امرداد به پیروزی رسید و خورشید در این روز در اوج نیرومندی و گرمای خود است، پیشنهاد می کنیم خورشید را نیز بر پشت شیر، سوار کنیم که هم نشانهٔ علی باشد و هم نشانهٔ امرداد و هم یادآور روز چهاردهم امرداد و هم نشانهٔ کهن ایرانیان.» و نیز چنین بود که در دوران محمد علی شاه، شمشیری را به عنوان ذوالفقار علی، به دست شیر دادند.
در تاریخ ۲۹ شعبان ۱۳۲۵ قمری متمم «قانون اساسی مشروطه» به تصویب رسید: در بارهٔ پرچم در اصل پنجم، آمده است: «الوان رسمی بیرق ایران، سبز و سفید و سرخ و علامت شیر و خورشید است»
از همان روزگاران تا هم اکنون رنگهای پرچم ایران با تفسیرهای اسلامی توجیه و برگزیده شدهاند. از انقلاب مشروطیت بیش از ۱۱۰ سال و از انقلاب سال ۵۷، بیش از چهار دهه میگذرد. میبینیم که حتا میر حسین موسوی در سال ۱۳۸۸، در بیانیهٔ شمارهٔ ۱۱ خود با همان تفسیر اسلامی، به رنگ سبز میپردازد و مینویسد: «ما در راهی که خداوند پیش رویمان قرار داده است از نماد سبز استفاده کردهایم تا پرچم دلبستگی به اسلامی باشد که اهل بیت پیامبر، آموزگاران آن بودهاند.»
پس از جنبش نوین «زن، زندگی، آزادی» به ویژه در تظاهراتِ خارج از کشور، پرچم شیر و خورشید نشانِ سه رنگ، بیشتر از تظاهرات سال های گذشته به چشم میخورد. بیشترینهٔ آنانی که از این پرچم استفاده میکنند، عرق میهنی دارند و میانگارند که پاسدار نشانی ملیاند، اما واقعیت این است که شیر و خورشید و سه رنگ موجود در پرچمی که میاندیشیم، از دیرباز، نشان ملی ایران بوده است، تنها با تفسیرهای اسلامی ست که پذیرفته شده و برای ما مانند صلیبی ست که عیسی ناصری، خود بر دوشِ خود میبرد.
هواداران پرچم سه رنگِ شیر و خورشید نشان را می توان به سه گروهِ اساسی بخش کرد:
۱. بزرگترین گروه که غرور آمیز از این پرچم هواداری کرده و در تظاهرات آنرا بر دست می گیرند، آنانی هستند که کمترین اطلاعی از محتوا و پیشینهٔ این پرچمِ شیعهٔ اثنی عشری ندارند؛
۲. گروه دیگر شاه اللهیهایی هستند که این پرچم را درست به دلیل محتوای اسلامی آن که با امر سلطنت درآمیخته است، پذیرفتهاند؛
۳. سازمان مجاهدین سومین گروه است که پس از تشکیل شورای ملی مقاومت، پرچم سه رنگِ شیر و خورشید نشان را به رسمیت شناخته و حامل آن نیز شد. اکنون، که این سازمان اعلام کرده که برای آیندهٔ ایران، هیچ دین رسمیای را به رسمیت نمیشناسند، بهتر آن است که در نوع این پرچم به تمامی مذهبی، تجدید نظر کند.
به ویژه، باید از شاه اللهی پرسید که آیا به تفسیرها و توجیههای اسلامی در بارهٔ پرچم، واقف هستند؟ تفسیر خود آنان از این سه رنگ چیست؟ چرا بزرگانی که چندین دهه، به اسلام پرداخته و با خطر کردن جان، روشنگری کردهاند، به وضعیت اسلامی این سه رنگ پرچمی که در اهتزاز است، نپرداخته و نمیپردازند؟
در پایان امید آن میرود که با توجه به رویکردهای اساسی مردم ایران و روح زمانهای که جنبشِ بزرگِ «زن، زندگی، آزادی» را امکان پذیر کرده است، از هم اکنون، روشنگران، روشنفکران، مبارزان و سازمانهای سیاسی به مسئلهٔ مهم «پرچم ملی» بیشتر بپردازند تا مجلس مؤسسان، پس از سرنگونی جمهوری اسلامی، بتواند با تکیه بر آرای آگاهانهٔ مردم، از پرچم نقشی نو دراندازد که روشن، شفاف و تفسیر ناپذیر باشد. پرچمی که در حال حاضر نیز، نماد جمهوری اسلامی ست، تفاوت ماهوی با پرچم سه رنگ دوران گذشته ندارد؛ هر دو پرچم توضیح و تفسیر و تبلیغِ مذهب شیعهٔ اثنی عشری هستند که در مجلسهای زمان شاهی به تصویب مجتهدان اسلامی و تآیید شاه و در مجلس جمهوری اسلامی به تصویبِ «مجلس خبرگان» که واضع قانون و ناظر اسلامی بودنِ قوانین هستند، رسیده و تأیید ولایت فقیه را نیز به همراه دارد.
در میان پرچم های سه رنگ دوران سلطنت، شمشیری به دست شیر داده شده است که نمادِ همان ذوالفقارِی ست که در دستِ علی، امام اول شیعیان خون هزاران انسانِ بی گناه را ریخته است، تا اسلام پای برجا بماند و آبرویش حفظ شود. این قدرت مطلق که نمادِ آن در میان پرچم دوران سلطنتی نقش بسته، نشانی دینی ست که سلطنت مطلقهٔ شاهی را نیز به سود شاه که «ظل الله» است، به خوبی توجیه میکند. در پرچم دوران استبداد و کشتار جمهوری اسلامی نیز، شمشیر و ذوالفقار به صورتِ «لااله الا الله»، یعنی به شکل و شمایلِ همان خرچنگ اسلامی درآمده است که بر هست و نیست انسان ایرانی چنگ انداخته و در طول این چهل و چند سال با کشتارهای بی رحمانه و بی بدیل در تاریخ ایران، حاکمیت ولایت مطلقهٔ آخوند را تأمین و تضمین کرده است.
سخن آخر اینکه؛ در این جستار تلاش شد که با رویکردی نقادانه، محتوای پرچم ایران، بازبینی شده و چنانچه کمبودی به نظر آمد، خوشحال میشوم که یادآوری کنید تا در آینده، تصحیح شود.
۳۰ آپریل ۲۰۲۳
2 Comments
داستان پرچم و ماجراهای مربوط به آن هرگز از اولویتهای جنبش مردم ایران پس از پنجاه و هفت نبوده است بلکه این پاره ای از چپ نماهای ایرانی هستند که از فرط بیکاری و بی هدفی هدف خود را حذف شیر و خورشید از پرچم ایران فرض کرده اند آن را نماد سلطنت طلبی دیده و فهمیده اند و همه سرنوشت طبقه کارگر و سوسیالیسم و متحدان طبیعی و ملی ان در ایران را منوط به شیر و خورشید نموده اند .
اگر براساس پژوهش های این نوشته شیر و خورشید یک نماد دویست سیصد ساله است و گاه زنانه و یا مردانه شده و بی خورشید و یا با خورشید به هر روی چنین پرچمی بوده و ایرانیان در همه دوره های معاصر از آن استفاده نموده اند و به بهانه مخالفت با پهلوی آن را حذف نمودن به معنای واگذاری پرچم شیر و خورشید به سلطنت طلبان خیالی دنیای چپ نماهای ایرانیست .
این همه یکی از باختهای این چپ نماهاست از دست دادن اتحاد هم پیمانی و همراهی هزاران هزار ملی گرا جمهوری خواه و میهن پرستان معتقد به پرچم ملی ایران که مخالف پهلوی نیز میباشند از دیگر دستاوردهای جنبش دن کیشوتهای چپ نمای ایران است که قابل ترمیم نیست و خود نه تنها باعث افلیج هرگونه حرکت اجتماعیست بلکه به انزوای ژرفتر چپ ایران میانجامد .
موضوع پرچم و داستانهایش هرگز نباید که از روز نخست در بین چپ ایرانی به عنوان مشکل مطرح میشد انان خود با دست خود موضوع پرچم را به پیش کشیدند و به ان بال و پر دادند و سپس به یک مشت غلام عمه سلطنت طلب ان را باخته و واگذار نموده اند و اکنون به جای تصحیح اشتباه آن را تیوریزه و ایدیولوژیک مینمایند و احتمالا باقی عمر سوسیالیستی خود را در جنگ با اسیاب بادی خواهند گذرانید .
سمبل گرایی و رمانتیسم خیالی این چپ ها تا به جایی پیش رفته است که هر شخصی را به شرط پوشیدن داس چکش پرستش میکنند و گاه به علت نفهمیدن و اشتباه گرفتن نشانه ها و شاخصه ها در کنار صهیونیسم جهانی نیز قرار میگیرند مانند وقایع سوریه و اوکراین .
ازینان باید پرسید شما هدفتان سوسیالیسم و عدالت اجتماعی است یا تغییر پرچم کشور و بالطبع سر و وضع مردمان کشور !!!!!!؟؟؟
من در کجای جهان ایستاده ام ؟💁
درباره رنگ پرچم باید گفت که در مکتب هیچ الهی های ایدیولوگ بیکار خارج نشین مناسب ترین رنگ پرچم پرچم سفید است و پس از آن همه باید که کله هایمان را کچل کنیم و سوسیالیست شویم .
شما نخست سوسیالیسم را بر سر کار بیاورید آنگاه عکس هر حیوانی را دوست داشتید بگذارید
مطمئن باشید که شیر وسط پرچم سوسیالیسم را گاز نخواهد گرفت .
حقیقت اینست که من باور دارم که هر شخص و یا سازمانی که چنین بحثی را در چنین شرایطی به میان آورد و یا برای نخستین بار به میان جمعیت هیچ الهی چپ گرا آورده است یا عامل مستقیم صهیونیسم جهانیست و با مامور وزارت اطلاعات ایران است و تنها هدفش انشقاق درونی ایرانیان در سطح جهانست و بسیار نیز درین زمینه موفق بوده است .
کسانی که میتوانند ثابت کنند که لنین گفته تا شیر و خورشید از بین نرود از سوسیالیسم خبری نیست !
ایرانیان مختلف چهل سال است که در خارج از کشور بدلیل همین مزخرفات و یاوه های صهیونیستی حتی یک عید نوروز را با خوشی و همدلی در کنار یکدیگر به سر نیاورده اند و من این موجودات را یکی از عوامل افسردگی و جدایی ایرانیان مختلف در خارج از ایران میدانم.
به انان باید گفت با شما به جنگ چه کسی میتوان رفت ؟
ایا شما دشمنی به جز ایران و شادی ایرانیان دارید ؟
بزرگترین دلیلی که من به عنوان بک ایرانی غیر کمونیست به فداییان اکثریت و راه کارگر احترام میگذارم شرافت میهن پرستانه انان در جریان جنگ ایران و عراق است بسیاری از انان پس از بازگشت از جبهه های جنگ میهنی توسط صهیونیستهای حاکم بر قوه قضاییه ایران اعدام و یا زندانی شدند که تاریخ ایران هرگز انان و فداکاری و جانفشانی انان را فراموش نخواهد نمود و همواره از انان قدردانی خواهد نمود .
هوشیاری درباره ورود بحثهای انحرافی و موضوعات انحرافی یک امر بسیار الزامیست .