خشونت فرومایگی و خواری میآورد و به کاربردنش گزارشگر غفلت از کرامت ذاتی است و خشونتزدایی به یاد آوردن کرامت و افزودن بدان است. در این جا، قواعد خشونتزدایی به اختصار باز آورده شده است.
در مواجهه با استبداد فقیه، روش عمومی بایستی خشونتزدایی باشد. وقتى دستگاه استبداد دینی از چهار سو زور در کار مىآورد، جهاد واجب مىشود. اما، این جهاد خشونتزدایى باید باشد و نباید در پوشش مصالح مردم، تبدیل به «خشونت شیطانى» گردد. حال، سئوالی که مطرح میگردد این است که وقتى دستگاه استبداد از چهار سو، انسانهای آزاد را در محاصرۀ زور قرار مىدهند، خشونتزدایى چگونه حاصل مىشود؟
قاعدۀ اول نپذیرفتن حکم مستبد و مرز مشترک پیدا نکردن با دستگاه استبداد است. نیرو وقتى در مقابله با حامیان استبداد، به کار مىرود، زور شده است و نیرو خواندن آن، حکم تجویز خشونت، با فریب دادن عقل را پیدا میکند. خود زبان فریب بهکار نبریم و روشى بجوییم که فریبهاى حواریون استبداد را باطل کند.
قاعدۀ دوم واکنشی نشدن از راه نپذیرفتن روش ناقض آزادى است. فراموش نکنیم که، بنا بر فرض، مبانی تعقل، از چهار سو، با زور رویارو است. عمل به دو قاعدۀ اول و دوم، پیروزى حامیان استبداد را غیر ممکن مىکند. پس کار بعدى، خشونتزدایی به قصد آزاد کردن زورپرست از زور و امکان فراهم کردن براى او در بازیافتن آزادى خویش است.
قاعدۀ سوم جانشین کردن روش آزادی با روش مستبد است. کارى که عقل مىکند، بازداشتن دیکتاتوری از ویرانگرى است. بنابراین جهت عمومى نیرو را نگاه مىدارد و با خنثى کردن عمل مستبد، چهار دیوارى فرو مىریزد.
قاعدۀ چهارم به نیرو جهت ویرانگر ندادن و نیرو را در جهت ویرانگر به کار نبردن است.
قاعدۀ پنجم از دست ندادن استقلال قوۀ رهبرى است. استقلال قوۀ رهبرى، خودکامگى نیست، «آزادى از» همۀ صفتها و داوریهایی است که استبداد را، در شکلى از اشکال آن، در آدمى مؤثر مىکند.
قاعدۀ ششم ابهامزدایى است. نه تنها نباید گذاشت دستگاه استبداد انسان آزاد را گرفتار ابهام کند، بلکه ابهامهایى را هم باید زدود که مستبدین را به بردگى قدرت درآوردهاند. تجربههایى که هر انسان و هر جمع انسانها مىکنند و یا در جریان آنها قرار مىگیرند، به عقل تجربهگر و به عقلهاى تجربهگر و به عقلهایی که در جریان تجربه قرارگرفتهاند، مىآموزند که ممکن نیست از چهار سو زور در کار آورد مگر به ایجاد ابهامها؛ بیان آزادى را نمىتوان در بیان قدرت از خود بیگانه کرد، مگر به ابهام سازیها.
قاعدۀ هفتم عمل به حق و دفاع از حق تا آنجا که میان حق خویش و حق متجاوز نیز، به سود حق خود، تبعیض قائل نشد.
قاعدۀ هشتم اختیار زمان و مکان را، بههیچروی، از دست ندادن است. اگر، در انقلابها، بدون استثناء، به مهاجرت نیاز مىافتد، بدین خاطر است که شرط پیروزى روش آزادى بر روش قدرت، یکى این است که انسان آزاد، زمان و مکان در اختیار مستبد را نمىپذیرد. زنهار! تن دادن به زمان و مکان مستبد، پیروزى ندارد. بر فرض که کسى بتواند از حصار زور، با غلبه بر مستبد، بیرون آید، شکست خوردهاست. زیرا به قدرت اصالت بخشیده و روش او را پذیرفته و به کار بردهاست.
قاعدۀ نهم غفلت نکردن از واقعیتها و سود بردن از آنها در خشونتزدایی است.
قاعدۀ دهم بیرون رفتن و بیرون بردن حامیان استبداد از مدار بسته است.
قاعدۀ یازدهم ایجاد فرصت آزاد شدن، باز یافتن است.
قاعدۀ دوازدهم بیدار نگاه داشتن وجدان، همان آگاهى به ذاتى بودن حقوق و عمل به حقوق و دفاع از حقوق است.
قاعدۀ سیزدهم کاربرد بیشتر دانش و فن در بهسامان آوردن زندگی روزانه و مبارزۀ جدی با خرافهها و عرف و عادت و سنتهای غیر عقلانی، بهخصوص آنهایی است که خشونت را تجویز میکنند.
قاعدۀ چهاردهم کاستن از کاربرد دروغ است.
قاعدۀ پانزدهم پرهیز از بدآموزیها، رایجترینش، در کشورهای استبداد زده، نخواستن دلیل از مدعی و خواستن دلیل از مدعیعلیه، است.
قاعدۀ شانزدهم بهکاربردن حق دانستن و نیز حق اطلاع جستن و اطلاع دادن، برای برقرار کردن جریانهای آزاد دانشها و اطلاعها و دانشها و فنها و هنرها است.
قاعدۀ هفدهم: امروز، شهرهای بزرگ ایران در شمار آلودهترین شهرهای جهان هستند. آلودگی محیطزیست، سلامت از شهروندان میستاند و اینان مردمی عصبی میشوند و هیچ فرصتی را برای بهکاربردن خشونت از دست نمیدهند. اما سالم ساختن محیطزیست کاری است که مردم خود میباید بدان بپردازند.
قاعدۀ هجدهم: حقوقدانان که حقوق اساسی، موضوع کارشان است، میدانند که هر جامعهای قبرستانی از قانونهای وضع و اجرا نشده دارد. رﮊیمهای استبدادی بهخصوص فراوان قانون وضع میکنند. زیرا آنچه امروز مورد نیاز رﮊیم است، فردا مزاحم او میشود و نیاز جدید، قانون و مقررات جدید را ناگزیر میکند. بدینسان، شماری از قانونها را رﮊیم خود به گورستان میسپارد. اما بسیاری دیگر را جامعه، با اجرا نکردن، روانۀ قبرستان میکند. در جامعههای دارای دموکراسی قوانینی وجود دارند که اکثریت تصویب میکند اما جمهور مردم آنها را نمیپذیرند و در عمل بلااجرا میشوند و در گورستان قوانین دفن میگردند.
قاعدۀ نوزدهم: گسستن پیوندهای همبستگی از بارزترین علامتهای سنگین شدن جو خشونت در جامعه است. هرجامعهای را بخواهند آمادۀ تجزیه کنند، دافعۀ عناصر تشکیل دهندۀ آن را نسبت به یکدیگر بیشتر و جاذبۀ آنها را نسبت به یکدیگر، کمتر میکنند. راستی این است که هرگاه هر قسمت از کشور خود خویشتن را اداره کند، با دموکراسی سازگار است. بهشرط آنکه مرزهایی که استبداد برقرار میکند، از میان برخیزند. جداییها از میان برخیزند.
قاعدۀ بیستم باز کردن مدار انسان و جامعۀ انسانها است. توضیح اینکه یک عامل مهم بسته شدن فضای زندگی یک جامعه، نبود چشمانداز یا تاریک بودن منظر آیندۀ نزدیک و دور است. نبود چشم انداز، ترس ایجاد میکند و ترس حرکت به پیش را ناممکن و در عوض، فعالیتهای تخریبی را در یک فضای بسته به حداکثر میرساند. اما فضا را با ایجاد ترس بیشتر نمیتوان گشود. چنانکه ایجاد آلترناتیو وابسته به قدرت خارجی که سبب مضاعف شدن ترس مردم از آینده –بهخاطر ترس از گرفتار شدن به سرنوشت لیبی و سوریه- میشود، جامعه را فشل و شدت خشونتها را بیشتر میکند.
قاعدۀ بیستویکم: خشونت را میباید خنثی کرد و نباید عامل انتقال آن شد.
قاعدۀ بیستودوم: حالت طبیعی خویش را که حالت شادی است از دست ندادن و برای شادی فرصت بر فرصت افزودن، امید بر امید افزودن و دلبستگی به یکدیگر و همبستگی با یکدیگر را روزافزون کردن است. روشی که شهروند برخوردار از عقل مستقل و آزاد، همه روز و همه لحظههای روز به کار میبرد.
قاعدۀ بیست و سوم: مدار بسته مدار قدرت است. چراکه قدرت رابطۀ قوایی میان دو طرف است. از این رو، اصل راهنما ثنویت بهمعنای تقابل دو محور میشود. در مدار بسته، دوستی و شادی و امید و شجاعت و دیگر صفتهای آزادگی، بیمحل و دشمنی و غم و ترس و یأس بامحل میشوند. به خاطر باید سپرد که امید از ویژگیهای حق است. در برابر مدار بستۀ قدرت، مدار آزادی باز و موازنۀ عدمی خود رهاکردن از محدود کنندهای به نام ستم است. بدینقرار، هراندازه اندیشهها و عملها گشودهتر باشند، به سخن دیگر، هر اندازه جامعه بازتر و تحولپذیرتر، انسانها مستقل و آزادتر و هر اندازه انسانها مستقل و آزادتر، خشونت کمتر.
قواعد چندگانۀ طرح شده، تمامی قواعد خشونتزدایی نیستند. چه بسا قواعد دیگری نیز بتوان یافت. اما وجود این قواعد میگویند که جامعهها، برای ادامه حیات، در صلح درونی و بیرونی، همواره نیازمند بهکاربردن این قواعد و یافتن و بهکار بردن قواعد دیگر هستند.
عباد عموزاد ـ اسفند ۱۴۰۲