از حداقل سی و چند سال پیش شعار “کارگران جهان متحد شوید”، “ما با هم متحد می شویم تا برکنیم….” و “اتحاد مبارزه پیروزی” همواره جزو اصلی ترین شعارهای ما بوده است. این شعارها آن روز ما را یکدل و یکراه می کرد، و امروز خاطراتشان نافذ است، و بر دل ها می نشیند. اما نمی دانیم چرا برای دوره ای آن روحیات و شعارهای وحدت طلبانه به سرعت فراموشمان شد. انشعابات زودرس یکی پس از دیگری در سازمان ها و احزاب شکل گرفتند تا آنجا که گروهی یکشبه در مقابلمان قرار گرفتند.
رسیدیم به سال های ۶۰ که رژیم با تمامی توانش در مقابل سازمان ها و احزاب مبارز و انقلابی صف کشید، و جنگی نابرابر را آغاز نمود. رهبران ما اولین کسانی بودند که تن به مهاجرت سپردند تا از تیررس دشمن دور بمانند، با این هدف که به بازسازی سازمان ها و احزاب جهت ادامه مبارزه بپردازند. اما بازماندگان را چه بر سرآمد؟ عموما از دم تیغ گذشتند. اعدام ها شدت گرفت و شکنجه ها به اوج خود رسید و زندان ها آنچنان از آزادیخواهان انباشته شد که حتی فضا برای نفس کشیدن هم تنگ شد. خلاصه بگوئیم که تجاوزات و تحقیرها بی حساب شد و خانواده ها آواره. یعنی تکرار آنچه که مغول کرد و عرب کرد.
سال ها با سختی اما با امید و سربلندی گذشت. به تدریج در جنگل سوخته میهنمان جوانه ها روئیدند و ریشه دواندند، و گل امید در دل ها شکفت. اما امید فزون تر ما، یاران مهاجربودند. بدین گمان که به بازسازی گذشته و اتحاد در تلاشند. غافل از آن که بر آنان نیز خوش نرفت. سرگردانی ها بود و آوارگی. غربت بود و شکست و از همه سخت تر سردرگمی و خلاء پس از فروپاشی شوروی سوسیالیستی. اما در هر حال سی سال هم کم نبود، برای جبران شکست ها. آنهم در فضائی که دیگر نه وحشت دستگیری بود و شکنجه و نه سایه شوم استبداد.
متاسفانه سالها درگذشت. در این همه سال، به جای شنیدن صدای اتحاد و همبستگی و وحدت، این نوای تفرقه بود و زمزمه جدائی که شنیده می شد. رفقا یکدیگر را هم نمی پذیرفتند. گذشته ها شکسته می شد و کجیها با چشمان ذره بین، بزرگنمائی می گردید، تا بهانه و سرپوشی شود بر خود محوری ها. هر چند گهگاه اعلامیه ای با امضای چند گروه و حزب و سازمان سیاسی منتشر می شود، اما دریغ از یک اتحاد واقعی. امروز پس از سی سال، زمانی که خیزش مردم شروع شد ما ماندیم بی کس و پراکنده. از آنجا که متحد نیستیم یکی یکی می شکنیم و مردم هم. مردم به ناچار بدنبال موسوی روان شدند. نمی گوئیم موسوی هرگز مردی نکرد. اما ما چه کردیم. مائی که وظایفی بس سنگین و دشوار بر دوش گرفته ایم. مائی که خواسته بودیم و می خواهیم تا به آخر بایستیم و پیروز شویم.
یکی از آن رهبران دیرینه می نویسد در نبود آلترناتیو، ما باید چنین و چنان کنیم. اما هر گز نمی گوید چه کسانی مسئول عدم شکل گیری یک آلترناتیو دموکراتیک اند. خود چه کردید؟ شما کم نبودید. فرصت هم که داشتید. مدعی هم که بودید. پس بگوئید که چه کردید که باز هم چنین برفت بر ما و بر مردم ما.
امروز چرا هیچ حزب و جبهه ای در کشور نداریم که بتواند جنبش مردم را هدایت و تقویت کند. موسوی را در کنار خود قرار دهد و در برابر این همه سرکوب در داخل کشور جنبش را یاری و تداوم آن را با اتخاذ راهکارهای درست تدوام بخشد. اگر امروز نیروهای پیشگام و آگاه در یک جبهه متشکل بودند و می توانستند جنبش را هدایت کنند این حکومت مستبد نمی توانست به سادگی مردم را سرکوب کند و در این حالت چشم جهانیان نیز بر ما گشوده می شد و به باورمان وادار می شدند.
همین جدائی ها و تفرقه ها ما را از دایر نمودن یک تلویزیون یا رادیوئی که بتواند صدای مبارزین واقعی باشد، عاجز ساخته است. همان صدائی که می توانست در اوج خفقان رسانه ای و ارتباطی کشور، که حتی موبیل ها را از کار انداختند، کار ساز بوده و به طور سراسری به تقویت مبارزه مردم بپردازد.
ما اگر چه در سی سال قبل در انقلاب جا ماندیم و آنرا می شد تا حدی با سرکوب و کمبود نیرو توضیح داد، امروز با اینهمه نیروی پراکنده جا ماندنمان قابل پذیرش نیست. متاسفانه کارنامه ضعیف رفقای خارج کشور به سوابق ارزشمند و جانفشانی های آنان لطمات سنگینی وارد ساخته و نقش آنان را در هدایت مردم ایران به سوی جامعه ای آزاد و سوسیالیست کم رنگ نموده است.
هر چند فرصت کم اما هنوز باقی است. مسلما با همت نیروها و مبارزین خارج کشور و تلاش نیروهای داخل کشور می توان به اهداف اصلی این مرحله از مبارزات یعنی وحدت احزاب و سازمان های چپ سوسیالیست و دموکرات دست یافته و همگام با تشکیل جبهه ای از نیروهای چپ و آزادیخواه با سایر نیروهای آزاد اندیش و ملی مذهبی و شخصیت های مبارز در برابر سرکوب بی امان استبدادیان ایستادگی نمود تا جامعه از دست دیو خفقان، رها شود. سیل جوانان پویا، مبارز، پرشور و تلاشگر در راه آزادی و برابری مردم، به رغم سرکوب های شدید و کشتار رژیم، شرایط را برای جلب آنان به سازمان ها و احزاب سوسیالیست و دموکرات آماده ساخته و آنان را در این مبارزه همدوش رفقای داخل کشور قرار داده است. توجه به این نیرو و پاسخگوئی به خواسته ها و نهایتا جذب آنان می تواند علاوه بر جوان گرائی و تحرک بیشتر، تضمین کننده آینده این جریانات باشد.
زندگی در زیر سرکوب و زورگوئی های جمهوری اسلامی در این سی سال زمینه هر گونه تفرقه و جدائی را برای نیروهای واقعی سوسیالیست و دموکرات داخل کشور از میان برده و طبیعی است هر گونه مقاومت و بهانه جوئی و قدرت طلبی هزینه سنگینی متوجه دیگران خواهد کرد.
این راهی است رفتنی که ما با عزم استوار به سوی آن شتافته ایم و با امید در جهت آن گام برمی داریم و دست آن رفقای عزیز مقیم خارج کشور را که سال هاست در این راه تلاش کرده و می کنند صمیمانه می فشاریم و برایشان درود می فرستیم.
جمعی از اعضا و فعالان سازمان های فدائی و راه کارگر و حزب توده ایران داخل کشور