تا پیش از انتخابات ریاست جمهوری بسیاری معتقد بودند که حافظه تاریخی مردم ایران که مبتنی بر مطالبات یک صد ساله انها می باشد ضعیف است، لذا تمام توان مردم را تا اندازه دادن رای ارزیابی می کردند، در بعد از انتخابات حضور مردم از رای دادن به اعتراض کشیده شد. پیوند اعتراضات خیابانی با طبقه متوسط شهری باعث گردیده بود که این اعتراضات قالب شورش شهری را نداشته باشد، زیرا تا پیش از این تجربه شورشهای اسلام شهر، اراک و قزوین تجربه مناسبی در احقاق خواسته ها نبود.
تجربه مبارزات مدنی در ایران نشان داد که چرا تا به حال جنبشهای توده ای که حاصل مبارزات طولانی و فرسایشی بوده است ایران را به سوی دولت قانون مند هدایت نکرده است.
سیزدهم ابان فاز تازه ای از مبارزات مدنی تازه متولد شده در ایران نبود بلکه دنباله ای از مسیری بود که تا به حال طی شده بود اما نشان داد که جناح کودتا علاقه دارد با دنباله وار کردن روند به جای ایجاد فازهای مجزا کم کم زمینه فرسایش را در جنبش سبز ایجاد کند. سیزدهم ابان به ان نیاز داشت که رهبران این جنبش مدارهای تازه تری را برای اینده ترسیم کنند، اما بیانیه شماره چهاردهم مهندس موسوی جمع بندی چند بیانیه قبلی بود و مهدی کروبی هم باز بر همان روال ادواری البته با چاشنی پر احترام شجاعت در میدان حاضر شد.
قاعدتا رهبران این جنبش بهتر از همه می دانند که اگر در مسیر مبارزه مدنی به صورت دائم ابعاد مبارزه را مشخص نکنند و چهار چوب فکری و عینی به مطالبات ندهند پس از مدتی با سرکوب نیروهای میانی میدان مبارزه برای نیروهای رادیکال دو سر محور خالی می شود و با حذف رادیکال ضعیفتر جنبش دچار فرسایش می شود. اتفاقی که در سیزدهم ابان پایه های ان قوت گرفته است. یکی از مواردی که فاقد چهار چوب مشخصی در جنبش سبز می باشد و در برابر ان تنها کلی گویی صورت می پذیرد “شعارهایی” است که جنبش سبز حامل ان می باشد شعارهایی که در سیزدهم ابان داده شد به هیچ عنوان با ماهیت درونی این جنبش ملی –مدنی همگونی نداشت و از آنجا که شعار در مراحل اولیه هر حرکت اجتماعی مطرح میشود، اگر با دقت ارائه نشود، میتواند بخشی از ظرفیت نیروهای اجتماعی را به هدر دهد و حتی نیروها را بسوی مسیرهای انحرافی سوق دهد. بنابراین شعار باید در تعقیب هدفهای مشخص حرکت اجتماعی و معرف آن باشد. بافت نیروهای حاضر در سیزدهم ابان نشان می داد که شعارهای بسیار رادیکال باعث شده است بین نیروهای موجود در میدان فاصله ایجاد شود زیرا به هر ترتیب تمام کسانی که در این تجمعات حاضر می شوند دوباره می خواهند به زندگی عادی خود باز گردند لذا هر چه شعارها مدنی تر باشد بهتر جذب ان می شوند مثلا تا هر جا شعارها بروی فصل سوم قانون اساسی تمرکز داشته باشد میزان منطقه مشاع ان برای همه بیشتر می شود اما هر جا شعارها جنبه رهایی بخش می گیرد و یا در ان کینه به سمت طرف مقابل داشته باشد (مانند انواع شعارهایی که مرگ را تجویز می کند )نمی تواند فرا گیر شود و باعث می شود جناح سرکوب نیز برای اعمال خود متحدتر شود و توجیه پیدا کند.
مثال تاریخی در این زمینه رفتار رهبری سازمان مجاهدین خلق در دهه شصت می باشد، سازمان مجاهدین خلق در استراتژی غلط از دوران ایران به این نتیجه رسیده بود که مبارزه پارلمانی کاری پراکنده است و راهپیماییهای مقطعی نمی تواند مرحله گذار را ایجاد کند لذاگمان می بردند فاز مسلحانه سی خرداد می تواند امکانات سرخ را سفید کند. و باید مردم را در فضای رودر رویی با نظام قرار داد تا مبارزه کیفا ارتقاء یابد.
قاعدتا نتیجه چنین تحلیلی بر همگان مشخص می باشد و اشتباه پشت اشتباه صورت گرفت. باید دانست که رویارو کردن مستقیم نیروها با ساختارهای یک نظام که نیروی مسلح ان کاملا در مسیر اهداف سیاسی ان قرار دارد تنها یک ازمایش ساده نیست که به تحلیل تواناییها در ایجاد یک انقلاب رهایی بخش بیانجامد.
باید تمام هواداران جنبش سبز اگاهانه از تجربه ها فاصله نگیرند، زیرا جناح مقابل چندین بار تجربه تند کردن فضا را داشته و هر بار نیز برنده میدان بوده است و همواره از رادیکال شدن فضا استقبال کرده است. زیرا ان سوی سکه رادیکالیسم توجیه منطقی برای یک سرکوب تمام عیار وجود دارد. در پس هر سر کوبی انفعال، پس زدگی و سیاست زدگی نهان است.
می توان برای جنبش سبز سه نوع شعار مشخص را تجویز کرد: ۱ – شعارهای تنفر زا ۲-شعارهای رهایی بخش ۳- شعارهای مدنی، که جا دارد هر کدام را به صورت مجزا تعریف و بررسی کرد.
۱-شعارهای تنفر زا و خشونت افرین: این نوع شعارها که خود نظام فعلی موروج اصلی ان در پس از انقلاب بوده است که شامل نفی هر نوع وجود خارجی است، که معمولا در پشت سر آنها خصومتهای شخصی، گروهی یا حزبی نهان است. در ابتدای انقلاب شعار “نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی” تحت تاثیر رفتار استعمار تبلور داشت، این شعار پس از مدتی با حذف بلوک شرقی ان تبدیل به شعار تنها نفی غربیها و بخصوص امریکاتبدیل شد و البته دور از ذهن نیست شاید مدتی بعد لفظ امریکا نیز از ان برداشته شود و یا این که از ان سو انقدر تسری یابد که به شعار مرگ بر کره زمین تبدیل شود. شعارهای رزم اور طلب و جنگ طلب به دنبال جذب نیست و در دل ان جز تخریب عایده ای برای ملتها ندارد، این شعار به نوع عکس ان می تواند به شعار سرنگونی رژیمها نیز تبدیل شود، این شعارهای ارمانی هیچ زمینه و دستاوردی را برای گسترده کردن عدالت و ازادی در دل خود ندارد بسیاری از کسانی که شعار سرنگونی نظام فعلی را می دهند تنها به جایگزینی قدرت می اندیشند ولی مدلی برای رسیدن به دموکراسی در خود ندارند. موج تنفر به ازادی ختم نمی شود و در دل هیچ جنگی رستاخیز سعادت موجود نیست.
۲-شعارهای رهایی بخش: این نوع شعارها کلی گرا هستند اگر چه تنفر افرین نیستند اما دستاورد ساز نیز نمی باشند، معمولا ذهنی هستند و طلب از عواملی دارد که تعریف از انها گنگ می باشد. مثل شعار” جمهوری ایرانی به جای جمهوری اسلامی ” این نوع از شعارها فاقد بار خاصی در ادبیات سیاسی می باشند. اگر چه دل نشین و ارامش بخش می باشند اما دوا کننده دردها نمی باشد و حامل دستور خاصی برای رسیدن به هدفها نمی باشد معمولا اپوزسیون خارج از حکومت ایران تداعی کننده چنین شعارهایی می باشند. در این شعارها وقتی می گویند دموکراسی می خواهیم راه رسیدن به دموکراسی را توضیح نمی دهند لذا در طی سی سال گذشته نتوانسته اند انچنان که باید با طبقه متوسط ارتباط بگیرد لذا پس از مدتی تنها نوش دارویی بی اثر می گردد.
۳-شعارهای مدنی: این نوع شعارها مطالبه محور است یعنی حقوق خاصی راطلب میکند محدود است و دارای چهار چوب می باشد لذا بالاترین میزان همپوشانی را ایجاد می کند به عنوان مثال وقتی در پس از انتخابات احیای فصل سوم قانون اساسی فریاد زده شد (در شعارهایی چون باز پس گیری رای مردم و یا ازادی بیان)حتی توانست بخشی از راست محافظه کار رانیز با خود همراه سازد. شعارهای مدنی چون همگانی است نمی تواند تنفر شخصی را در خود رواج دهد لذا خشونت گرایی در ان هیچ اعرابی ندارد. این شعارها به دنبال حذف دیگران نمی باشد، بلکه هر کسی و هر فردی را بر سر جایگاه خود می خواهد. چون مشخص است لذا دستاورد ساز می باشد و به دنبال ان نیست به جابه جایی قدرت بپردازد، بلکه می خواهد قدرت را ساختار مند و ضابطه مند کند.
حال باید با این تعریف مشخص بیان کرد که جنبش سبز نیازمند کدام دسته از شعارهای طرح شده می باشد؟ قاعدتا جنبش سبز جنبشی ملی و مدنی می باشد لذا نمی تواند تنفر زایی کند پس باید گفت شعارهای داده شده در سیزده ابان که سرشار از تنفر و مرگ بود انحراف از جنبش سبز می باشد، زیرا یک تحلیل ساده هم نشان می داد که نظامی که نیروی مسلح ان مستقل نیست و سپاه پاسداران در چهارچوب قانون اساسی حرکت نمی کند را نمی توان سرنگون کرد و جنبش سبز توانایی چنین سطح از درگیری را ندارد و باید راهی پیدا کرد که زمینه جدایی این دو(نیروی نظامی و دولت) را فراهم کرد در حالی که شعارهای سرنگون طلب این دو را بیش از پیش به یکدیگر نزدیک می کند. و این نزدیکی ایران را از روند رسیدگی به دموکراسی دور می کند.
از سوی دیگر شعارهای تنفر انگیز و رهایی بخش چون انتزاعی هستند میزان درگیری بین نیروهای دموکراسی خواه را بالا می برند و تجربه نشان داده در دل این نوع شعارها انشعابات فراوانی روی داده است. شاید مثال تاریخی دیگر در این زمینه تامل برانگیز باشد بخصوص اگر این مثال دستاوردها ی بدست امده از سوی کسانی باشد که به هیچ عنوان در صداقت و وطن پرستی انها در دفاع از میهن نمی توان شک و تردیدی را به دل راه داد.
عباس مفتاحی در مقاله ای می نویسد: «احمد زاده و پویان در تحلیل شعار چگونگی و زمان کار با کارگران دچار اختلاف با یکدیگر گردیدند و کار به جایی کشیده بود که از زاویه مارکسیستی با هم در تضاد قرار گرفتند». این واقعیت تاریخی است که شعار “مرگ بر امپریالیسم و سگهای زنجیری او” به جای شعار “مرگ بر سگهای زنجیری امپریالیسم” در ایران انشعابهای سیاسی ایجاد کرده است. در حالی که محتوای هر دو شعار نفی استبداد داخلی و خارجی است و فقط موقعیت زمانی را دچار تقدم و تاخر می کند.
ایران در دوره تاریخی خود نیازمند شعارهایی است که طبقه متوسط را به همگرایی برساند، زیرا شیب رادیکالیسم در کنار انشعاب و اختلاف کاتالیزوری برای سرکوب شدید خواسته های این طفل نوظهور است.