در ابتدا لازم است یادی بکنم از جانباختگان جنبش سبز. انسان های ارزشمندی که برای دستیابی به زندگی بهتر، آزادی، سلامتی و داشتن حاکمیتی فارغ از فساد در اعتراضات مسالمت آمیز شرکت کردند، و جان بی بازگشت خود را از دست دادند.
در این روزها خبر از بستری شدن خانم کروبی در بیمارستان می رسد که برای این همراه جنبش سبز نیز آرزوی بهبودی هر چه سریعتر را دارم.
خبر شکسته شدن دست بانوی سبز، خانم رهنورد، در زندان خانگی مایه تاسف است. فکر کردم چه بگویم دو بیت از خواجه شیراز را هدیه به صاحتش می نمایم.
تنت به ناز طبیبان نیاز مباد وجود نازکت آزرده گزند مباد
سلامت همه آفاق در سلامت توست به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد.
در آستانه آغاز هشتمین سالگرد جنبش سبز هستیم. نگاه به وضعیت جنبش سبز پس از هفت سال؛ نسبت جنبش سبز با ساختار سیاسی موجود و تأثیرات آن بر تحولات سیاسی اخیر؛ و همچنین نسبت جنبش سبز با جامعه مدنی و اثرگذاری کنونی و آتی آن بر تحولات اخیر مورد نظر است.
وقتی امروز خواسته شود وضعیت جنبش سبز پس از هفت سال مورد ارزیابی قرار گیرد، بسته به جایگاه ارزیاب، نتیجه ارزیابی متفاوت خواهد بود. اینکه شما یک تحلیل گر سیاسی باشی، یا یک جامعه شناس، و یا یک ژورنالیست، قطعا در مواردی ارزیابی متفاوتی خواهید داشت. من از جایگاه یک کنشگر سیاسی و فعال اجرائی جنبش سبز به این جنبش نگاه می کنم. سخن کنشگر مخلوط است از خبر، تحلیل، تبلیغ و ترویج.
جنبش با مؤلفەهایش، یعنی خواسته، نیرو، تداوم و رهبری سنجیده میشود. بزرگترین دست آورد و خدمتی که این جنبش به این مردم و کشور کرده نقطه پایان گذاشتن بر فصل الخطابی رهبر و پائین انداختن طشت رسوائی اقتدارگرائی بوده در آغازین حرکت اثری ماندگار که ما بعنوان جامعه از وقوع آن شاکریم، و اقتدارگرایان از آن شاکی! درست است حق انتخاب شدن نداشته ایم، اما تعیین تکلیف کننده انتخابات ها بوده چه در انتخاب مجلس نهم که با عدم شرکت مشروعیت انتخابات و مجلس با سئوالات جدی نه در بیرون که در درون حلقه قدرت نیز روبرو شد. در انتخابات ریاست جمهوری سال ٩٢، با حضور بخش قابل توجهی از بدنه جنبش و چه در انتخابات ۷ اسفند که حتی رهبران جنبش درخواست صندوق رأی برای انداختن رأیشان به صندوق را داشتند. جنبش سبز در طی این سالها اشاعه دهنده یک فرهنگ بود، فرهنگ مدنی، فرهنگ احترام به حقوق شهروندی که این نباید دست کم گرفته شود. وقتی که خانم فائزه هاشمی که امروز یکی از فعالین سبز است به دیدار خانم وطن آبادی می رود، این یک آکت سبز در احترام به حقوق شهروندی است، این یک واقعه معنادار، و این شکستن یک تابوست که باید ارزش گذاری شود. در نگاه هفت ساله اعمال شیخ شجاع و تابو شکن، جنبش سبز نیز چه در مورد افشای فجایع کهریزک در هفت سال پیش، و چه در نامه اخیر به رئیسجمهور نگرش نوینی را ارائه کردند که خود از دستاوردهایی جنبش سبز است.
این اقدامات ماندگار وجود داشته، اما این به این معنا نیست که جنبش سبز خالی از اشکال بوده. این سخنی معروف است که بزرگترین ارزش گذاری برای یک جنبش، نقد آن جنبش است. البته فضای پلیسی و جو ارعاب و وحشت را نباید از نظر دور بداریم که در موارد متعددی ترمز سنگینی است. یکی از بزرگترین نقدها عدم صراحت در وصف خود است. جنبش سبز هیچگاه با صراحت و بویژه پس از آن توضیحی که مهندس موسوی گفت دلایل آمدنش را از آلترناتیو بودن خود را نگفته، آنقدر از صداقت و صراحت رهبرانش نگفته، که شائبه دوباره بازگشتن رئیس جمهور نزدیک به رهبر باز بوجود آمده. ارتباط با جنبشها و خورده جنبشها دچار شدت و ضعف هائی بوده است. جنبش سبز علیرغم اینکه بویژه دوستان با انتشار کلمه کارگری و پوشش موضوعات و معضلات کارگران اقدامات ارزشمندی انجام دادەاند، اما هنوز تا ایجاد یک پیوند عمیق با جنبش کارگری فاصله دارد. همینطور در پیوند و گفتگو با جنبش های ملی قومی. اما ضعف بزرگی که مشاهده می شود در پیوند با جنبش صلح طلبی و جنبش ضد خشونت است. کشور ما در منطقه ای واقع شده است که اولویت اول صلح است. دوستی و مودت است. کشور ما در منطقه ای قرار دارد که محل جولان دولت سرکوبگر و متجاوز اسرائیل؛ رژیم فاسد و مرتجع سعودی؛ گروههایی تروریستی؛ دولت خونریز اسد و رهبر دشمن محور جمهوری اسلامی میدان داران آن می باشند. جنبش سبز، بعنوان بزرگترین جنبش مدنی منطقه شایسته بود و هست که پرچمدار صلح طلبی در ایران و منطقه باشد. ما دو خسارت سنگین دادەایم، ادامه جنگ در زمانی که می توانستەایم ادامه ندهیم، و چاه ویل هستەای که ناشی از برداشتی متوهنانه بوده. باتلاق جنگ سوریه می تواند سومین بلای نازله بر ما باشد که لازم است با هدایت و رهبری نهضتی صلح طلبانه از نزولش پیشگیری کرد. نکته مهم دیگر حمایت از جنبش ضد خشونت است. اگر چه منطقه ما منطقه اعمال کریهترین اشکال خشونت در سالهای اخیر بوده، اما کشور ما نیز از چنان ظرفیتی در اعمال خشونت برخوردار بوده که مجالی برای پرداختن به ابعاد خشونت در منطقه نیست. کشور ما را به زبانی می توان پایتخت اعدام جهان نامید، و صادق لاریجانی را شهردار و کلید دار این پایتخت. اعدام اوج خشونت است اما در کشور ما واقعه ای ورای این خشونت اتفاق افتاده و آن اعدام دسته جمعی زندانیان سیاسی در تابستان و پائیز شصت و هفت است. جنایتی که تا این تاریخ موثق ترین راویش پدر معنوی جنبش سبز آقای منتظری هست. خانم رهنورد بانوی سبز و آقای تاج زاده زبان برای جنبش به آن پرداخته اند. اما جنبش سبز در راستای رسالت تاریخی اش بهترین نیشترزن بر این واقعه غم انگیز خواهد بود. روشنگری عذر خواهی اعادهٔ ٔ حیثیت؛ پرداخت خسارت چاره کار است واکاویش موجب دلگرمی دوستان و چونان گذشته مسکوت گذاشتنش موجب سوء استفاده دشمنان خواهد بود.
موضوع دوم، نسبت جنبش سبز با ساختار سیاسی موجود و تاثیر آن بر تحولات سیاسی اخیر است.
برای ورود به این بحث لازم است ابتدا به چند نکته توجه شود و با توجه به این نکات وارد این بحث شد: جنبش سبز یک جنبش اصلاحی است پس در این روند با کسی دشمن نیست و از هر اقدام اصلاح طلبانه حمایت می کند. در عین حال جنبش سبز یک آلترناتیو برای اداره جامعه بوده و اصلا بر این اساس بنیادها ی( پیشاجنبش)ش شکل گرفته. این جنبش طی این سالها تعمیق یافته است. اساس این دو نکته کاملا ملموس و قابل ارائه است، یکی با کسی دشمن نبودن و دوم نیروی آلترناتیوی بودن.
جنبش سبز و جدا از آن تفکر سبز، که تفکری تحول طلبانه است، از سوی اقتدارگرایان تحمل نمی شود، اما جدا از رفتار اقتدارگرایان، جنبش سبز از هر گونه تحولی که در راستای اصلاح جامعه و بنیادها مدنی جامعه باشد حمایت می کند، و بر اساس همین نگاه و نگرش است که بخش وسیعی از بدنه جنبش سبز در انتخابات سال نود و دو به آقای روحانی رأی می دهد، و آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد در انتخابات مجلس اخیر تصمیم به شرکت می گیرند. جنبش سبز بسان یک جنبش پویا و تاثیر گذار در جامعه حضور دارد و طبیعتا همه ارگانهای موجود در حیات اجتماعی را ناظر است چه سیاسی چه مدنی چه انتخابی و چه اقتداری! در موضوع برجام از سیاست و عمل دولت حمایت می کند و در موارد دیگر. اما این حمایتها نافی نقدهایی جدی در عرصه های گوناگونی به دولت نیست، دولت روحانی بر روی شانه های بخش کثیریاز بدنه جنبش سبز به کاخ ریاست جمهوری رفت. او تاکنون در مورد موضوع حصر کاری انجام نداده و هیچگونه گزارشی به مردم ارائه نداده است. او گفته که موضوع حل بحران هسته ای و معضلات اقتصادی از اولویتهای جامعه است، و او نیز برای حل آن مشکلات آمده، اما آیا این به معنی سکوت و در موارد متعددی همراهی با نقض آشکار و پی در پی حقوق اجتماعی است. افشا نکردن فسادها دولت قبل؛ مسکوت گذاشتن فساد در عرصه بورسیه ها پس از تشر زدن رهبر؛؛ تمکین و وارد کردن نام احمد جنتی؛ عدم پاسخگوئی به نامه آقای کروبی نامه ای که هم بیانگر یک درخواست بود، و هم در مواردی اعلام یک سیاست. امروز پس از انتشار نامه آقای کروبی که اتفاقا یکی از نشانه های جایگاه و نقش رهبری است، اعلام موضع در مورد حضور نظامی ایران در سوریه خواست جنبش سبز است. نباید از نظر دور داشت که خلط حمایت از سیاستهای تشنج زدائی و قانون گرائی دولت روحانی؛ با دولت روحانی را دولت سبزها هم دانستن خلط خطر ناکی است.
در ساختار سیاسی ایران مجلس هم وجود دارد مجلسی که هم اکنون علی رغم همه مهندسیها یک فراکسیون صدنفره اصلاح طلب دارد فراکسیونی که تماما به رهبری آقای خاتمی بعنوان رهبر جبهه اصلاحات باور دارند و عمدتا موسوی و کروبی را در بیان درون مجلس هم فتنه گر نمی دادند این نیرو نیروئی است که امروزه لازم است صدای حقوق ملت باشد. این نیرو قابلیت تبدیل شدن به زبان جامعه مطالبه محور ما را دارد. و می تواند با احساس حمایت از سوی جامعه مدنی و جنبش سبز در طرح مطالبات و تصویب و تصحیح قوانین کارائی لازم را داشته باشد.
نهاد رهبری و نهادهایی منتسب به او بعنوان نهادهایی غیر مردمی و فاسد اگر چه توانمند اما غیر پاسخگو عامل مشکلات عدیده در جامعه ایران هستند نهادی که آقای کروبی به روشنی در نامه اخیر به رئیس جمهور آنرا توصیف کرده اند.
نسبت جنبش سبز با جامعه مدنی و اثرگذاری کنونی و آتی آن بر تحولات اجتماعی شاید مهمترین موضوع است که باید مورد توجه قرار گیرد.
شاید اغراق نباشد اگر بگوئیم جنش سبز بخش قابل توجهی از نیرویش را اگر نگوئیم کل نیرویش را از جامعه مدنی گرفته است. افراد و گروههای اجتماعی متشکلی که مطالبات یکسان دارند. این گروهها قبل از هر چیز دستیابی به مطالباتشان را گره خورده با دستیابی به حقوق شهروندی می بینند از همین رو بود که از جمله اولین نیروهائی بودند که چه قبل از انتخابات در کمپینهای انتخاباتی و چه بعد از انتخابات و ربوده شدت آرا در اعتراضات و چه بعد از سرکوب در حرکتیهای مطالباتی حضور جدی و تاثیر گذار داشتند. موضوع جامعه مدنی به رسمیت شناخته شدن حقوق شهروندی و دست یابی به مطالباتش می باشد و این را می داند که در جامعه ما دست یابی به خیلی از حقوق و حل خیلی از مشکلات اگر چه سیاسی نیستند راه حل سیاسی دارد. در جوامع استبدادی که خودکامگان هر خواست مدنی را نشان از تضعیف جایگاه خود تلقی می کنند این قابلیت ایجاد می شود که در کوتاهترین زمان مطالبات مدنی با سیاست و خواسته های سیاسی گره بخورد. گوناگونی غیر قابل تصور دشواریها و کوشش گروههایی اجتماعی برای مشارکت در یافتن راه برای پایان دادن به این دردها و آلامها ؛ موجب می شود بستری مناسب برای درک و پذیرش حق کوشش برای دستیابی به این مطالبات جستجو شود. در اینجا است که جنبش سبز بعنوان جنبش عظیم بستر ساز مأوا و ملجائی قابل اعتماد برای این نیروها ست از سوی دیگر جنبش سبز بدون دستیابی و استفاده از ظرفیتهایی متنوع و غنی نهادهای اجتماعی قادر به دست یابی به اهداف عالیه اش نمی باشد. از این رو این ارتباط یک ارتباط دو سویه و لازم و ملزوم است