اپیکور (۲۷۰-۳۴۱ پیش از میلاد Epikur)، فیلسوف یونانی میان سالهای ۲۷۱-۳۴۱ پیش از میلاد زندگی نمود. فلسفه اخلاقی او حدود پنج قرن یعنی تا دو قرن بعد از میلاد مورد توجه اهل نظربود، ولی با آمدن مسیحیت از قرن سوم میلادی به بعد، در غرب تابو و ممنوع گردید و در قرن ۱۷ میلادی با آمدن دوره باروک، فلسفه او مجددا میان روشنفکران هوادارانی یافت. او در سال ۳۰۶ پیش از میلاد در شهر آتن مدرسه “فیلسوفان باغی” را بنا نهاد.
فلسفه اپیکور را می توان فلسفه سعادت و خوشبختی فردگرایانه نامید، چون به نظر او فقط در حالت لذت می توان احساس سعادت نمود. اپیکور ادامه دهنده ماتریالیسم و اتم گرایی دمکریت، فیلسوف یونانی پیش از خود بود. گرچه او علوم منطق و فیزیک را به زیر سلطه علم اخلاق درآورد. او می گفت بالاترین هدف انسان، زندگی رضایتبخش و شاد است و بر اثر آرامش و رها از ترس مذهبی و ترس از مرگ، انسان احساس خوشبختی می کند.
تئوری شناخت اپیکور یک نظریه عینی و تصویری ماتریالیستی است. امروزه اشاره می شود که روسو کتاب “قرارداد اجتماعی” خود را با الهام از نظرات اپیکور نوشت و مارکس پایاننامه دکترای خود یعنی “اختلاف میان فلسفه طبیعی دمکریت و اپیکور” را به او اختصاص داد. شعار فلسفه اپیکور نیل به اموری مانند لذت، رفاقت، آرامش و شادی بود، گرچه فلسفه اش اخلاقی است. در نظر او هدف فلسفه سعادت فرد است چون فلسفه داروی درمان روح و روان است و انسان ایده آل، انسان آگاه و عالم است و فلسفه باید بتواند از شک و یأس و اغتشاش فکری، که موجب درد و رنج و غم می شوند، جلوگیری کند. فلسفه باید نقش مددکار اجتماعی را به عهده بگیرد.
فلسفه لذت، بشاشیت و زیبایی اپیکور عکس العملی بود در مقابل درونگرایی و عرفانی شدن فرهنگ آن زمان. فلسفه وی مخالف نیروهای مافوق طبیعی، آن جهانی و خدایان کینه خو، انتقام گیر و تنبیه کننده بود. در زمان اپیکور بجای بحث شناخت جهان، به وضعیت آزادی، آینده و زندگی روزمره انسان اهمیت داده شد. فلسفه او شامل نظرات و نکاتی بود پیرامون منطق، اخلاق، طبیعت و اصول شناخت. تمرکز بحث های وی بجای شناخت نظری و فلسفه گری، بررسی وضعیت انسان در جامعه بود. او بجای اتحاد در حزب و سازمان، محافل دوستی و رفاقت را توصیه می کرد، چون در نظر او طبیعت، انسان را برای دوستی، رفاقت و همیاری به وجود آورده است.
از نظر اپیکور آرامش و رضایت واقعی زمانی بوجود می آیند که انسان خود را از نیازهای غیرلازم و غلط رها کند؛ چون کوشش برای رسیدن به خواسته ها، ثروت، قدرت، شهرت و پدیده های ظاهری انسان را به اضطراب می اندازد. اپیکور اصطلاح جسم و روح و روان را گویا پیش از ادیان ابراهیمی بکار برد. به نظر او گرسنگی و تشنگی و سرما و گرما موجب رنجهای جسمی، ترس و وحشت و خفقان باعث رنجهای روحی می شوند.
زنون و رواقیان آن زمان، که خویشاوندان فکری مسیحیت اند، در رابطه با افکار اپیکور می گفتند بجای خوشبختی بدون مسئولیت، باید به مسئولیت بدون خوشبختی اهمیت داد. بعضی از مفسران نظرات اپیکور مدعی اند که لذت واقعی، لذت فکری، روشنفکری، روحی و فلسفی است و ازجمله وظایف دولت آن است که آرامش فکری و روانی را در جامعه تضمین کند و مزاحم ها و مزاحمت ها را کنار بزند. انسان باید خود را از زندان سیاست بازی و سودجویی مادی رها کند و به تفکر و فلسفه بپردازد. انسان تا جایی آزاد است که قانون را زیر پا نگذارد. بدون عقلگرایی، لذت و سعادت غیرممکن است.
اپیکور آن زمان حتی زنان و برده ها را هم به جلسات درسی خود دعوت می نمود و می گفت فقط با دوستان و رفقا و در محفل همفکران و در یک فضای آزاد و دوستانه، انسان به آرامش می رسد. از جمله آثار او “در باره طبیعت”، “چنین گفت اپیکور” و نامه های رمانتیک عشقی به کنیزان جلسات فرهنگی اند.