از یک طرف: آغاز مذاکرات ایران و آمریکا، درخواست وزیر خارجه آلمان از آمریکا براى در دستور قرار دادن پرونده هسته اى ایران در این مذاکرات، درخواست حزب چپ آلمان براى میانجیگرى میان این دوکشور و اظهار تمایل براى سفر به ایران در این رابطه، اظهارات البرادعى که مذاکره را تنها راه حل مسئله هسته اى ایران میداند، و سرانجام صدور بیانیه اى در شوراى امنیت بر علیه جمهوری اسلامی که با حداکثر نرمش ممکن در شرایط موجود تهیه شد، از جمله حرکات و حوادثى هستند که خبراز امکان چرخشى در وضعیت موجود میدهند.
اما از طرفى دیگر: ادامه حملات لفظى ایران و آمریکا برعلیه همدیگر، تقویت نیروهاى قومى درایران از طرف آمریکا، مانور نظامى ایران در خلیج فارس و آزمایش سلاحهاى جدید ساخت سپاه پاسداران در آن، افشاگرى روزنامه گاردین از طرح حمله نظامى به تاسیسات ایران، باز نشانگر ادامه و تعمیق جو بحرانى موجود در منطقه و در سطح جهان در رابطه با ایران هستند.
و اکنون سئوال این است که کدامیک از این دو وضعیت بالقوه و بالفعل، آینده را در تسخیر خواهند داشت، گشایش لااقل نسبى در وضع موجود یا تعمیق وضع بحرانى موجود؟
به ایران براى موافقت با پیشنهاد شوراى امنیت در رابطه با تعلیق همه فعالیتهاى هسته اى ایران، سى روز مهلت داده شد و برنامه آغاز مذاکرات ایران و آمریکا در عراق در روز ۱۹ فروردین تدارک دیده شد که البته حوادث خونبار اخیر در این کشورٍ، آن را به تعویق انداخت. اگر چه آمریکا درخواست وزیر خارجه آلمان را در باب گشودن بحث بر سر برنامه هاى هسته اى ایران در این مذاکرات، رد کرده است، اما فرض مطرح نشدن این مسئله هم، به این معنى نیست که خود توافق بر سر وضعیت عراق بر پرونده هسته اى ایران تاثیر نخواهد گذاشت. برعکس هر نوع گشایشى در مسئله بغرنج عراق به عنوان نقطه شروع، سریعا تاثیراتش را بر مسائل دیگر خواهد گذاشت و از این لحاظ منظرى تازه و افقهاى جدیدی گشوده خواهد شد.
اما از یاد نبریم سخنان جلال طالبانى را که گفت ایرانیها به وى گفته اند به شرطى به این مذاکرات تن در خواهند داد که بحث روى کلیه مسائل مورد اختلاف باشد. و وى بارها این پیام را به آمریکائیها رسانیده بود. از هنگامى که آمریکا از طریق خلیلزاد پیشنهاد مذاکره را به ایران داده بود، تا پذیرش آن از طرف ایران که چندین ماه طول کشید، طالبانى چندین بارهمین موضع ایرانیها را به مقامات آمریکائى منتقل کرده بود، و از طرف دیگر مقامات جمهورى اسلامى گفتند که آنها تنها به دعوت عراقیها براى پذیرش این مذاکرات لبیک گفته اند، و این کار را به خاطر ملت عراق انجام میدهند! که البته این خود علاوه بر یک ژست سیاسى تبلیغاتى، نشان از آن دارد که جمهورى اسلامى نیز از طریق نیروهاى نزدیک به خود در عراق براى گشودن باب مذاکره با آمریکا تلاشهاى خود را کرده است! و این چنین این دو رژیم علیرغم درخواست از مدتها پیش نیروهاى واقع بین جهانى براى گشودن باب مذاکرات، اکنون در فضائى به پیشواز مذاکره میروند که نه تنها به فضائى عقلانى نمیماند، بلکه بیشتر تلاشی است برای رهیدن از بن بستى که هر دو طرف را به شدت تهدید میکند.
و این بن بست واقعیت دارد. براى نمونه ماشین جنگى آمریکا در عراق به گل نشسته است (برژینسکى اخیرا طرحى براى خروج آبرومندانه نیروهاى امریکائى از عراق پیشنهاد کرده است)، میزان مخالفت افکار عمومى در آمریکا در رابطه با ادامه جنگ در عراق مرتبا بالا میرود و این کشور اعتبار خود را در افکار عمومى جهانى به شدت از دست داده است. از طرف دیگر جمهورى اسلامى به شدت در عرصه جهانى منزوى شده است، نگران جدى تحریمهاى احتمالى است و خود را در محاصره مى بیند. پس مذاکرات در اساس و به عنوان نقطه آغاز، براى رفع این بن بستهاست. اما رفع این بن بستها درسایه توافقهاى وسیعترى امکان پذیر است، و این توافقات وسیعتر عبارت اند از همان منافع استراتژیک.
بى گمان در توافقات احتمالى نوشته نخواهد شد که مثلا آمریکا موافق پست نخست وزیرى جعفرى و به عهده گرفتن پستهاى کلیدى توسط ائتلاف شیعیان در این کشور است، و ایران نیز در ازاى آن از تسلیح و کمک به سپاه مهدى و مقتدى صدر عقب نشسته است. چنین توافقاتى از این دست نه معقول است و نه قابل پذیرش، زیرا سندیت دادن به نفوذ و دخالت ایران و آمریکا در تعیین دولت عراق است، و این از لحاظ قوانین جامعه بین المللى مردود است و خود جامعه عراقى هم آن را قبول نمیکند. پس منطقا بندهاى احتمالى مورد توافق باید کلی تر از اینها باشند، و حال سوال این است که این بندها کدامها هستند و آیا در این راستا عملا توافقاتى صورت خواهند گرفت یا نه؟
نوزدهم فروردین ۱۳۸۵