پنجشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۰

پنجشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۰

پایان حکومت اسد و پس‌لرزه ‌های آن برای منطقه و ایران!
پس از جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراتوری عثمانی، معماری اولیه منطقه غرب آسیا توسط قدرت‌های غربی پیروز در جنگ شکل گرفت. این طراحی، که شامل ترسیم مرزها و شکل‌دهی...
۲۷ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: سیاوش قائنی
نویسنده: سیاوش قائنی
آموزش آنلاین دوره‌ی چهارم تاریخ جنبش چپ ایران/ مدرس: یاشار دارالشفا
از کنفدراسیون تا جنبش چریکی در این دوره سلسله مبارزات و فعالیت‌های جریان چپ را از بعد کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا هنگام وقوع انقلاب ۱۳۵۷ پی می‌گیریم. می‌کوشیم تا...
۲۷ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: سردبير ماه
نویسنده: سردبير ماه
فهیمهٔ آواز ایران و بازخوانی تاریخ زنان...
دور انتظار نیست که زنی مانند فهیمه اکبر که در گذشته‌ی دورتر می‌زیسته در موسیقی ایران نادیده گرفته شود. برای همین هم هست که یکی از کارهای مهم فمینیست‌ها در...
۲۷ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: نوشین احمدی خراسانی
نویسنده: نوشین احمدی خراسانی
تحولات نظری چپ نو و تجربه‌های عملی امریکای لاتین...
چپِ نو و نیز چپِ پسامارکسیست، در آستانه‌ی فروپاشی اتحاد شوروی و اقمارش و نیز به پایان رسیدن «مدل سوئدی»، در سال‌های دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ گام‌های بزرگی در زمینه‌ی...
۲۷ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: علیرضا بهتوئی
نویسنده: علیرضا بهتوئی
درس‌هایی از سوریه...
دشمنِ امپریالیسم همیشه دوستِ ضدامپریالیست نیست. در 15 اوت 2021، زمانی که رژیم دست‌نشانده‌ی آمریکا در کابل سقوط کرد، از شکست امپریالیسم ایالات متحد نفس راحتی کشیدم، و همزمان، از...
۲۶ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: یانیس واروفاکیس
نویسنده: یانیس واروفاکیس
تغییر و تحولات در خاورمیانه و سقوط دولت بشار اسد در کلابهاوس...
تغییر و تحولات در خاورمیانه! سقوط دولت بشار اسد و تأثیرات آن بر منطقه و ایران! با حضور یاسمین میظر و حسین راغفر.
۲۶ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: سردبير ماه
نویسنده: سردبير ماه
در کشاکش دهر...
مارکز در رمان «صدسال تنهایی» درس بزرگی به حاکمان می‌دهد، البته اگر حاکمان اهل کتاب و خواندن باشند!؟ مهم‌ترین دغدغه‌ی مارکز بشریت و تغییر تفکر بشری و اسارت بشر در...
۲۵ آذر, ۱۴۰۳
نویسنده: پهلوان
نویسنده: پهلوان

گوشه‌اى از تاریخ شبکه مخفى فدائیان اکثریت در سال‌هاى ۶١ تا ۷٠

سازماندهی بگونه‌ای بود که بطور مثال اگر من و يا يکی از مسئولين دستگير می‌شديم و در زير شکنجه همه اطلاعات گرفته می‌شد، باز هم اين موجب دستگيری گسترده نمی‌شد. در واقع يك سيستم پيچيده عدم تمرکز اطلاعاتی را در تشکيلات مخفی پيش برديم. يک نوع فرهنگ ضداطلاعاتی را ايجاد کرديم و اگر کسی بدنبال اطلاعات اضافی بود خودبخود مورد شک ديگران واقع می‌شد، حتی اگراين شخص مسئول تشکيلات می‌بود، بدينگونه بود که در تهاجم گسترده سال 65 بخش ما سالم ماند و کسی دستگير نشد. چرا که آموزش کار مخفی را هم‌زمان با تغيير سازمان‌دهی پيش برده بوديم.

اشاره: روزهای تابستان هر سال، یادآور فاجعه ملی کشتار جمعی زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ است. در آن سال تعداد کثیری از رفقای سازمان ما که بسیاری شان به دنبال ضربات سال ۱۳۶۵ به سازمان، اسیر شده بودند، اعدام شدند. رفیقمان کیانوش توکلی که دوران سرکوب آن سال‌ها را تجربه کرده است، به سهم خود کوشیده است، علل آن ضربات را بررسی کند. امیدواریم دیگر رفقایی که آن روزهای تلخ را پشت سرگذاشته‌اند یا در آن زمان مسئولیتی تعیین‌کننده داشته‌اند، در تدقیق و تکمیل این بررسی یاری نمایند. (نشریه کار). 

 

 آنچه در این مصاحبه می‌خوانید، بازتاب‌ گوشه‌ای از تاریخ شبکه مخفی فدائیان اکثریت است، گرچه وقایع سیاسی سال‌های گذشته و مصلحت‌اندیشی‌های سیاسی و امنیتی موجب شد که بخش‌های مهمی از تاریخ سازمان و جنبش چپ در هاله‌ای از ابهام و عدم شفافیت باقی بمانند.

 ـ بر اساس اطلاعاتی که ” پرتوی” از حزب توده درباره “تشکیلات موازی” سازمان “اکثریت” به ارگان‌های اطلاعاتی  حکومت می‌دهد، انوشیروان لطفی تحت تعقیب و مراقبت سنگین قرار می‌گیرد و از این طریق “تشکیلات مخفی” سازمان “اکثریت” که با کلی سرمایه راه‌اندازی شده بود در تور ماموران امنیتی حکومت قرار می‌گیرد.

 ـ اواخر سال ۱۳۶۴ ده نفر از کادرهای داخل کشور برای شرکت در پلنوم وسیع سازمان (۱۳۶۵) به تاشکند دعوت شده بودند. پس از پلنوم ۳ نفر در تاشکند ماندند و هفت نفر دیگر به داخل بازگشتند. از این تعداد چهار نفر پس از مدت کوتاهی دستگیر شدند و سه نفر مجدداً سالم به خارج برگشتند حدود ۱۰۰۰ نفر اعضای سازمان در بند رژیم گرفتار آمدند که بخشی از آنان در سال ۶۷ در کشتار زندانیان سیاسی به قتل رسیدند.

 

——————————

 

سئوال : من از شما اجازه می‌خواهم در این بخش از سئوالات خودم به ضربات سال ۱۳۶۵ سازمان بپردازم. آبان ماه امسال نوزدهمین سالگرد این ضربات است .  شما به عنوان یکی از بازماندگان این ضربات، علت ضربه‌پذیری تشکیلات داخل کشور را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

 

پاسخ :  شناخت علل ضربات سال ۶۵، موضوع مورد علاقه من و بسیاری از رفقا و دوستان دیگر است و نیز خواست بسیاری از خانواده‌ها و بازماندگان عزیزانی است که توسط رژیم کشته یا اعدام شده‌اند. در اهمیت موضوع همین بس که در همه کنگره‌های “اکثریت” چرایی و چگونگی ضربات آن سال طرح و مورد سئوال قرار گرفته و سرانجام در کنگره فوق‌العاده، قراری به تصویب رسید و بعدا کمیسیونی هم انتخاب شد که به تحقیق در باره “عملکرد رهبری سازمان” در آن سال‌ها بپردازد.
در همه این سال‌ها با تعدادی زیاد از دوستانی که آن زمان با تشکیلات کار می‌کردند، به گفتگو نشسته‌ام. برخی از وقایع مهمی را که در آن سال‌ها ناظر و شاهد بوده‌ام را هم یادداشت‌برداری کرده بودم و اکنون از مجموعه این اطلاعات سعی می‌کنم در این مصاحبه گوشه‌های تاریک چرایی و چگونگی ضربات را بیان نمایم، اما پیش از آن چند نکته را یادآوری می کنم:
در حیات جنبش‌های اجتماعی و سیاسی و در زندگی احزاب و سازمان‌ها، دوره‌ها، و رویکردهایی وجود دارند که به عنوان تجلی مقاومت و فداکاری یک مجموعه انسانی همواره خاطره‌انگیز و یا شورآفرین باقی می‌مانند و نباید اجازه داد تا از خاطره تاریخی جامعه محو شوند. اگر بعد از گذشت ۶۰ سال هنوز از مبارزان ضدفاشیست تجلیل می‌شود، همآنطور جا دارد یاد و خاطره انسان‌هایی که در آن سال‌های سرد و سیاه که در ایران سکوت بود و ترس اما بسیاری از جمله رفقای مابا از خود گذشتگی و امید بهروزی و آزادی بر علیه استبداد دینی به مبارزه مخفی روی آورده بودند را گرامی بداریم. با گذر زمان  شکست تحلیلها و خط مشی‌های نادرست بفراموشی سپرده شد اما نام مبارازانی که در آن سال‌ها با مبارزه فدارکارانه خود علیه زور و خودکامگی حاکم، قلب ناامیدی و یأس را شکافتند تا شاید بدین وسیله  خط‌مشی نادرست یک دوره از گذشته خود را جبران کنند، بیاد ماندنی است.

 

آنچه در این مصاحبه می‌خوانید، بازتاب‌ گوشه‌ای از  زندگی شبکه مخفی فدائیان اکثریت “شبکه موازی” است، گرچه وقایع سیاسی سال‌های گذشته و مصلحت‌اندیشی‌های سیاسی و امنیتی موجب شد که بخش‌های مهم و سئوال برانگیزی از تاریخ سازمان و جنبش چپ در هاله‌ای از ابهام و عدم شفافیت باقی بمانند.
بیاد بیاوریم که در سال‌هایی که مجاهدین، فدائیان اقلیت، پیکار، توده‌ایی‌ها و دیگر مخالفین نظام اسلامی یکی پس از دیگری بی‌رحمانه سرکوب شده بودند. اما “اکثریت” توانست اولاً رهبری و بخش بزرگی از کاردهای خود را نجات داده و ثانیاً با تجدید سازماندهی، تا هشت سال پس از سال ۱۳۶۲ به کار مخفی در داخل کشورادامه دهد. در سال‌هایی که دوم خردادی در کار نبود. در سال‌هایی که همه‌جا، سایه خوف و ترس، جنگ و ترور، خمینی و لاجوردی و امثال او گسترده بود.

 

لازم به یاد آوری نیست که ابتدا وابستگان نظام پیشین را بدون محاکمه بنام “طاغوتی” تیرباران کردند و پس از آن بهائی، فرقانی، فدایی، ترکمن، کرد و مجاهد را تحت شکنجه‌های باورنکردنی قرار دادند و یا به جوخه‌های اعدام سپردند. و سپس نوبت توده‌ای‌ها رسید و سرانجام در سال ۱۳۶۵ دستگیری سراسری اعضا و هواداران تشکیلات اکثریت فرا رسید. علیرغم این ضربه سنگین و قتل عام زندانیان در سال ۱۳۶۷، تشکیلات داخل کشور “اکثریت” اما تا سال ۱۳۷۰ دوام یافت.
برای پی بردن به علل ضربات کمی به عقب برمی‌گردم. در سال ۶۱ قبل از دستگیری رهبران حزب توده، رهبری سازمان تصمیم به ایجاد یک شبکه تشکیلاتی کاملاً مخفی گرفت که این شبکه تحت مسئولیت زنده‌یاد رفیق “انوش” یا انوشیروان لطفی قرار داشت و “تشکیلات موازی” نام گرفت. “انوش” با ” پرتوی” مسئول سازمان مخفی حزب توده تماس برقرار کرده و قرار بود فعالیت‌های مشترکی مابین این دو تشکیلات انجام گیرد. ” پرتوی” در  اولین ضربه  وارده به حزب توه دستگیر شد(۱)، ولی ظاهراً پس از مدت کوتاهی آزاد می‌شود و با پلیس همکاری  کامل می‌کند.
بر اساس اطلاعاتی که پرتوی در باره “تشکیلات موازی” به ماموران حکومتی می‌دهد، انوشیروان لطفی تحت تعقیب و مراقبت سنگین قرار می‌گیرد و از آن طریق “تشکیلات موازی” که با کلی سرمایه راه‌اندازی شده بود در تور پلیس قرار می‌گیرد. دستگیری انوش و کشف تعقیب و مراقبت موجب می‌شود که “تشکیلات موازی” بر مبنای یک قرار قبلی خود را در تابستان سال ۶۲ منحل کند و کلیه اموال خود را فروخته و هر کسی پس از رهایی از تعقیب خود را به شکلی دوباره مخفی کرده و یا در تشکیلات عمومی جذب شود.
از سال ۱۳۶۲ و پس از انحلال تشکیلات موازی، ماموران حکومت  بدون اینکه اقدام به دستگیری گسترده نماید، اعضای کلیدی تشکیلات را “شکار” می‌کردند و با گرفتن سرنخ‌های تازه تعقیب و مراقبت گسترده و آرامی را پیش می‌برند.
پس از آنکه کمیته مرکزی و کادر رهبری سازمان “اکثریت” در سال ۱۳۶۲ توانستند از کشور خارج شوند، تشکیلات عمومی ابتدا بهم ریخت و سپس مجدداً سازمان‌دهی شد و سرانجام به شکل گروه‌های مستقل و مرکزی سازمان یافتند. آمارهای تقریبی نشان می‌دهند که در حدود ۵ هزار نفر در شبکه داخل کشور از سال ۶۲ سازمان‌دهی مجدد شده بودند. یعنی تشکیلات  از یک مجموعهء ۲۰ هزار نفری (۲) قبل از مقطع ۶۲، به تشکیلات مخفی ۵ هزار نفری مبدل شده بود که تقریباً سه هزار نفر در تهران متمر کز شده بودند. سازمان‌دهی جدید یک سال طول کشید و تیراژ نشریه کار “اکثریت” به میزان ده تا ۲۰ هزار نسخه در هر شماره در سطح ایران در سال ۶۴ توزیع می‌شد. سال ۱۳۶۴ بااینکه ترس بود و بال‌های مرگ همه جا گسترده شده بود  صبح‌گاهان در بسیاری از خیابان‌ها تهران شب‌نامه‌های فدائیان اکثریت دیده می شد.
موج دوم تعقیب و مراقبت از پائیز سال ۱۳۶۴ شدت گرفت و در این میان “منصور دیانک شوری” بیشتر از هر کسی مورد تعقیب قرار می‌گرفت. 
اواخر سال ۱۳۶۴ ده نفر (۳) از کادرهای داخل کشور برای شرکت در پلنوم وسیع سازمان (۱۳۶۵) به تاشکند دعوت شده بودند. پس از پلنوم ۳ نفر از آنهادر تاشکند ماندند و هفت نفر دیگر به داخل بازگشتند. از این تعداد چهار نفر پس از مدت کوتاهی دستگیر شدند و سه نفر  باقیمانده مجدداً سالم به خارج برگشتند. در این زمان حدود ۱۰۰۰ نفر از اعضای سازمان در بند رژیم گرفتار آمدند که بخشی از آنان در سال ۶۷ در کشتار زندانیان سیاسی به قتل رسیدند.

 

برای روشن شدن علل ضربات ناگزیرم باز هم به عقب برگردم:
سازمان تا قبل از انقلاب یک تشکیلات خیلی کوچک چریکی بود و بعد از انقلاب ناگهان به  یک جنبش توده‌ای با تشکیلات گسترده و نیمه‌مخفی مبدل شد که صدها هزار نفر از قشر های مختلف جامعه ایرانی، کرد، بلوچ، آذری، ترکمن، کارگر، نویسنده، استاد دانشگاه،  رده های مختلفی از نظامیان و … هواداری خود را از سازمان اعلام کردند، هر چند که پس از انقلاب، تشکیلات سازمان کاملاً علنی نبود ولی بهر حال فعالین فدائی در سراسر کشور شناسایی شده بودند. شما اگر آن سال‌ها را بخاطر آورید که در هر کوی و برزنی که پا می‌گذاشتید، متوجه می‌شدید که مثلا این خانواده بچه‌اش فدایی است و آن یکی مجاهد است و قس الیهذا. بنابراین پایه‌های تمامی تشکلات سیاسی در آن دوره  افرادی شناخته شده بودند و در مقابل، ارگان‌های اطلاعاتی جمهوری اسلامی از همان اوان انقلاب کار اطلاعاتی علیه دگراندیشان را بطور جدی پی می‌گرفتند.(۴)
بنابراین ما همیشه فکر می‌کردیم که تشکیلات مخفی ما از پائین ضربه خواهد خورد ولی دستگیری‌های ۶۵ بر خلاف تصور ما نشان دادکه ضربه از بالا بود.

 

سئوال : آیا  یکی از علل ضربات سال ۶۵، خبر حضور سرشاخه‌ها در پلنوم سراسری تاشکند و لو رفتن و دستگیری آنان به محض ورود به مرز ایران بود؟

 

پاسخ : در واقع قبل از اینکه قرار پلنوم و قرارهای مرزی را به سرشاخه ها بدهند، تعدادی از سر شاخه‌ها در تور پلیس افتاده بودند. ما خبری را در همان زمان دریافت کردیم که هنوز هم از صحت و سقم آن خبر ه تا به امروز بی‌اطلاع هستم : “در وزارت اطلاعات بحث این بود که تشکیلات مخقی اکثریتی‌ها را قبل از رفتن مسئولین تشکیلات به پلنوم بزنیم و یا بعد از اینکه اینها از پلنوم با اطلاعات بیشتر برگشتند، دستگیری‌ها را آغاز کنیم” در  درستی این خبر چیزی نمی‌توانم بگویم ولی این مسئله و اینکه عجله‌ای در دستگیری‌ها نشان نمی‌دادند، ما را به شک می‌انداخت و نشان می‌داد که پلیس اطلاعات و سرنخ‌های زیادی باید داشته باشد که عجله‌ای در دستگیری‌ها نمی‌کرد، بخصوص که ۲ سال تمام تشکیلات بطور دائم تحت تعقیب و مراقبت بود و در این فاصله دست به شکارهای موردی (5)از درون تشکیلات می‌زدند که طبیعتاً به منظور تکمیل اطلاعات صورت می‌گرفت.
در واقع ما ده نفر، هیج اطلاعی از تدارک پلنوم وسیع نداشتیم و پلیس به احتمال زیاد از طریق نفوذ در تشکیلات خارج کشور از این موضوع با خبر بود. بنابراین حضور سرشاخه‌ها در پلنوم علل ضربات نبود.

 

سئوال : آیا علت ضربه خوردن تشکیلات داخل کشور، نفوذ پلیس سیاسی در تشکیلات بود یا اینکه شما در تور حفاظتی پلیس قرار داشتید؟ آیا اساساً از این امر آگاهی داشتید؟

 

پاسخ : همانطور که گفتم بیش از ۶۰ درصد تشکیلات مخفی سازمان بعد از سال ۶۲ در تهران متمرکز شده بود چرا که شهرستان‌ها کوچک و اکثر فعالین آن شناخته شده بودند.
تشکیلات مخفی سازمان در تهران به ۴ بخش کاملاً جداگانه تقسیم شده بود:
۱ ـ تشکیلات غرب با مسئولیت منصور شوری دیانکی بود.
۲ ـ تشکیلات شرق که مسئولش حسن بود.
۳ ـ تشکیلات جنوب تهران هم مسئولیت‌اش بعهده من بود.
۴_تشکیلات مرکز بطور مستقیم با سرپل ارتباطی در فرانسه ارتباط داشت. 
جاسم خاکسار هم که باجناق منصوربود، مسئولیت تشکیلات اصفهان و چند شهر دیگر را بعهده داشت و چون نسبت فامیلی با منصور داشت با هم قرار و مدارهای شخصی هم داشتند. بقیه شهرستان‌ها هم از تهران تغذیه می‌شدند. طهماسب وزیری، حمید منتظری، علیرضا هاشمی مسئولین بخش وِیژه تدارکات بودند. احمد پورمندی، ساسان کرد و سعید شمس به ترتیب مسئولین تشکیلات مخفی مازنداران، کرمانشاه و کردستان بودند.
منصور دیانکی و طهماسب وزیری عملاً رابطه داخل و خارج شده بودند و منصور رابط تشکیلات تهران بود و طهماسب وزیری با شهرستان‌ها ارتباط داشت و همه قرار و مدارها توسط این دو نفر صورت می‌گرفت.  منصور و طهماسب به ایالت نیمروز افغانستان می‌رفتند و با یکی از اعضای شعبه تشکیلات و یا کمیته مرز سازمان دیدار می‌کردند و سپس با دست “پر” برمی‌گشتند. به احتمال زیاد پلیس از موقعیت کلیدی منصور و طهماسب با اطلاع بود.
منصور همیشه می‌گفت که هر وقت از افغانستان بر می‌گردد تحت تعقیب است و طهماسب هم در سال ۶۴ بر سر قراری در مشهد از تور تعقیب گریخته بود.
پس از خاتمه پلنوم وسیع ،حمید منتظری به محض ورود به خانه‌اش دستگیر می‌شود، جاسم خاکسار هم بر سر یک قرار دیگر دستگیر شد (۶). منصور سر قرار جاسم دستگیر می‌شود. مطلع سراب مسئول آذربایجان در خانه‌اش دستگیر می‌شود.
باید توجه داشت که منصور هم خبر دستگیری جاسم را به سرپل برلین (حسن جعفری) داده بود و من از طریق منصور از دستگیری جاسم با اطلاع شدم. منصور حتی گفت که جاسم را زیر شنکجه وادار کرده اند منکر خبر دستگیری‌اش شود ولی با این وجود منصور در پی اصرارهای زیاد جاسم به سر قرار وی می‌رود و دستگیر می‌شود. خبر دستگیری منصور هم تلفنی به “سرپل” داده می‌شود. چند هفته می‌گذرد و هنوز شعبه تشکیلات قضیه را جدی نگرفته بود. یک ماه بعد، جاسم به اتقاق یک نفر دیگر که هویتش ناشناخته بود (پاسدار یا بازجویی با لباس شخصی) در زابل به خانه(درست کنار مرز قرار داشت) یکی از امکانات مرزی سازمان مراجعه کرده و بدین طریق خبر دستگیری خود را تکذیب می‌کند. امکان مرزی به نیمروز افغانستان می‌رود و این خبر را از طریق رفقای مرز، به شعبه می‌رساند. رفقای رهبری اما هنوز تردید داشته و از ابعاد دستگیری‌ها بی‌اطلاع مانده‌ بودند.
یک هفته پس از آغاز دستگیری‌ها، شاخه جنوب تهران با انتشار خبرنامه‌ای دستگیرشدگان را با نام و نشان و چگونگی دستگیری ها را انتشار می‌دهد و در آبان ۶۵ کمیته سه‌نفری شاخه جنوب ، تصمیم گرفتند مرا برای اطلاع رسانی از ابعاد ضربات به خارج اعزام کند.
من ازطریق مرز شوروی، بعد از ۱۴ روز به تاشکند رسیدم ، در آن روز هیئت سیاسی جلسه پرتشنجی بر سر مسائل فکری داشت و پس از خاتمه همگی به دیدار من آمدند و آنجا فهمیدم که متأسفانه رفقای رهبری از ابعاد واقعی ضربات بی‌اطلاع هستند. پیشنهاد کردم همه کارها را رها کنید و با خارج ساختن رفقای کلیدی بقیه اعضا تشکیلات را نجات دهید و  هیئت سیاسی این کار را بدرستی انجام داد و رفقا را خارج ساخت و دوباره دست به سازمان‌دهی مجدد زد و به این ترتیب توانست جلوی ضربات بیشتر را بگیرد و تعداد زیادی را نجات دهد، اما شعبه (8)برخی از این رفقا را دوباره به ایران فرستاد و این اشتباه بود!

 

سئوال : با توجه به صحبت‌هایی که شما کردید چگونه رفیق منصور و دیگران از  گرفتار شدن درکمند ماموران حکومت نجات پیدا کرده و به پلنوم آمدند و شما چگونه نجات پیدا کردید؟

 

پاسخ : بگذارید خاطرات دست نوشته‌ام که مربوط به زمانی است که قصد داشتیم از طریق مرز افغانستان برای شرکت در پلنوم به شهر تاشکند بروم را برایتان بخوانم. نام این خاطره را “فرار بزرگ” گذاشته بودم. کاش این فرار اول بی‌بازگشت می بود.

 

فرار بزرگ
“اوائل دی ماه ۶۴ بود که منصور دیانکی قرار مرزی برای شرکت در پلنوم وسیع سازمان را به من داد و خودش به اتفاق جاسم خاکسار قرار بود که یک‌ماه زودتر از من از طریق مرز افغانستان خارج شوند و چون وسائل جعلیات پیش من بود، قرار شد که او عکس داده و من هم گواهینامه‌ای را برایش درست کرده و روز بعد توسط “پیک” به او برسانم.
آن روزها در خانه پیک (آرش) بسر می‌بردم و قرار را به آرش دادم. فاصله محل قرار تا خانه محل زندگی‌مان حدود نیم ساعت بود،  زمان می‌گذشت و از پیک خبری نبود. من و همسر آرش شروع به سوزاندن وسایل مخفی کردیم ، پیک بعد از یک ساعت تأخیر بالاخره آمد و من با عصبانیت علت تأخیرش را جویا شدم و او با لبخند همیشگی‌اش پاسخ داد: “پلیس همه ما را تحت کنترل دارد” از آنجائیکه من به کار مخفی‌ام اعتماد داشتم، پرسیدم یعنی چه؟ و او پاسخ داد که “منصور از دیشب تا بحال تحت کنترل و تعقیب بسیار سنگین قرار داشت و به این نتیجه رسیده که همه تشکیلات سازمان در تور پلیس قرار دارند و گفته است: “فقط به کیانوش بگویید هر طور شده فرار کند و از مرز شمال برود و چند بار تاکید کرد که ضدتعقیب بی‌فایده است و باید فرار کند!” آرش هنگام خداحافظی و جدا شدن  گفت: “تو هم بی‌خودی ضدتعقیب نزن” و آرش هم این کار را کرد و من به شدت از این برخورد پیک ناراحت شدم و گفتم چرا به حرف منصور گوش دادی و ضدتعقیب نزدی؟! من اطمینان داشتم که حداقل بخش ما سالم است.  همسر آرش در هر صورت دوری در اطراف خانه زد و او که همیشه عادت داشت همه چیز را مشکوک ببیند برگشت و اطراف خانه را غیرعادی یافته بود!
من و آرش آماده فرار شدیم و من قرار شد که با موتور به شمال تهران فرار کنم. روز جمعه بود، زمین نسبتاً یخ‌بندان بود و هوا گرگ و میش و ترافیک سنگین غروب جمعه شرایط ایده عالی برای فرار آماده کرده بود.
موتورم یک دنده بیشتر نمی‌خورد و به اندازه کافی لاغر بود که من می‌توانستم به راحتی بین ماشین‌ها مانور دهم و یا از کوچه‌های باریک رد شوم و موتورهای بزرگتر احتمالی در تعقیب ناموفق  بمانند. در این فرار چنان مهارتی در موتور سواری به نمایش گذاشتم که که برای خودم هم عجیب بود چرا که مسئله مرگ و زندگی خودم و دیگران مطرح بود و چنان ضدتعقیبی زدم که هیچکس را یارای تعقیب من نبود و بر سطح خیابان‌های یخ‌زده تهران توانائی بهترین مانور روی یخ را هم داشتم. 
آرش در صندوق‌عقب ماشین صاحب‌خانه به یک جای امنی پناه برد. وقتی که اطمینان پیدا نمودم که از تعقیب جان سالم بدر برده ام به سرپل تلفنی پیک دوم، بهروز زنگ زدم و ماجرا را به اطلاع او رساندم و گفتم به تمام جاهایی که قبلاً میرفته و تردد داشته دیگر نرود و بعد خودم را به خانه‌ای که برای روز مبادا تهیه کرده بودم رساندم. صاحبخانه وقتی که در را باز کرد بدون مقدمه گفت: “در رفتی؟” در پاسخ به او لبخندی زدم و گفتم: “آره” چنان یخ کرده بودم که خود را به شوفاژ خانه چسباندم، خوابم نمی‌برد. فردای آن روز بقیه شبکه تشکیلات را از اوضاع باخبر ساختم و تمام ارتباطات را قطع کردم. از نظر من منصور دستگیر شده بود. به سرپل برلین (حسن جعفری) زنگ زدم و  گفتم منصور دستگیر شده است. گفت اینطور نیست و منصور خارج شده، باور نمی کردم ولی واقیعت داشت جاسم و منصور باتفاق هم از مرز گذشته بودند و پس از یک ماه همگی ده نفر از کادرهای دعوت شده از داخل برای شرکت در پلنوم به تاشکند رسیدند، اما برگشت دوباره ما به ایران اشتباه بود که خود داستان دیگری دارد و در خور بررسی دقیق و صادقانه است.

 

همآنطور که گفتم وقتی از خانه پیک‌ام خارج شدم پس از چند روز با سرپل برلین (حسن جعفری) تماس گرفتم و داستان را برایش شرح دادم.
در پلنوم با منصور و بقیه رفقا که از تور تعقیب گریخته بودند، ساعت‌ها در این باره صحبت کردیم. هر ده نفری که از ایران آمده بودیم کاملاً احساس خطر می‌کردیم و اما این احساس در شعبه تشکیلات و رفقای رهبری نبود. آنان چنان درگیر اختلافات درونی و رقابت‌های جناحی بودند که گزارشات و جمع‌بست ما ده نفر  حساسیت زیادی را در آنها برنیانگیخت و مسئله داخل بیشتر برایشان جنبه یارگیری داشت. اکثر این ده تن در پلنوم وسیع به عضویت دستگاه رهبری درآمدند. 
منصور نجات خودش را که به طرز معجزه‌آسایی بود این طورشرح داد: ” چند روز بود که دائم تحت تعقیب و مراقبت آشکار قرار گرفته بودم،  بعد از جدا شدن از پیک تو (آرش) به این نتیجه رسیدم که ضدتعقیب بی‌فایده است، یک راست به طرف خانه مادرم رفتم و شب را آنجا سپری کردم و صبح زود از پشت‌بام خانه فرار کرده و همان روز توسط یک ماشین به اتفاق جاسم خاکسار به طرف مرز افغانستان آمده و از کشورخارج شدیم”.
یادم می‌آید که اعضای شعبه تشکیلات باور نمی‌کردند که منصور این چینن سنگین تحت تعقیب قرار گرفته باشد. فکر می‌کردند که او دچار خیالات شده است و من تاکید می‌کردم که وقتی پلیس به نقش کلیدی او پی برده باشد حتماً چنین می‌کند و این تعقیب و مراقبت سنگین غیرطبیعی و خیالی نمی‌تواند باشد. متأسفانه کسی از رفقای ما با بازگشت منصور و جاسم به داخل کشور مخالفت یا ممانعتی از بازگشت آنها نکرد، کسی از آنها نخواست که همآنجا بمانند. منصور و جاسم نیز عجله داشتند که برگردند. روحیه‌ء کذایی انقلابی و تهاجمی که شاید برای پاک کردن خاطرهء  خط‌مشی غلط یک‌سال و نیم‌حمایت از جمهوری اسلامی که در پلنوم حاکم بود یکی دیگر از دلایل بی‌توجه‌ای به مسایل امنیتی ما بود.
همچنین پس از پلنوم قرار بود که دو نفر از  اعضاء هیت سیاسی به ایران بازگردند که با آغاز ضربات مجدد منتفی شد. شور انقلابی پلنوم چنان جاسم را فرا گرفته بود که انگار بهمن دیگری در راه است. جاسم به محض ورود در اولین قرار دستگیر شد. در پلنوم با سرپل ارتباطی‌مان قرار رمز داشتیم که اگر از داخل زندان زنگ زدیم چه بگویم. جاسم از زندان زنگ زد و نصف آن قرار را به سرپل پاریس اطلاع داد ولی شعبه تشکیلات نمی‌توانست باور کند که او دستگیر شده است.

 

سئوال : اساساً میزان و نقش سیاست سازمان قبل و بعد از پلنوم تاشکند در ضربه‌پذیری سازمان چقدر بود؟ حتماً شما واقف هستید که در سال ۱۳۶۱ ماموران رژیم درصدد ایجاد محدودیت برای سازمان نبودند بلکه شاید تبعیت سازمان از حزب توده و تهییج کادرها و اعضای ساده در خارج از کشور و موضع‌گیری و پذیرفتن بیانیه معروف “برای سرنگونی جمهوری اسلامی متحد شویم” توسط سازمان در تغییر موضع رژیم نسبت به سازمان،  آیا نقش‌آفرین نبوده است؟

 

پاسخ : بله، عنصر سیاست همیشه در ضرباتی که حکومت اسلامی علیه احزاب و سازمان‌های مخالف وارد کرده نه تنها موثر  بلکه در مواردی تعیین کننده بوده است. هر چند که حذف دگراندیشان در جوهره نظام دینی نهفته است. مثلاً هنوز سرکوب مقامات پیشین تحت عنوان “طاغوتی” تمام نشده بود که ابتدا فدائیان و سپس در ۳۰ خرداد ۶۰ مجاهدین به دلیل موضع‌گیری روشن سیاسی که علیه حکومت گرفته بودند، بی‌رحمانه مورد یورش قرار گرفتند و در سال ۶۱ رهبران حزب توده را که از “خط امام” قاطعانه دفاع می‌کرد را به دلیل داشتن سازمان نظامی _مخفی و ارتباط با شوروی و کا گ ب یک جا دستگیر کرده و در اردیبهشت ۶۲ تمام حزب توده را مورد یورش قراردادند. 
ولی سازمان ما، نه سازماننظامی _ مخفی و نه ارتباطی با شوروی و کا.گ ب داشت ولی به دلیل موضع‌گیری روشن (پرسش وپاسخ فرخ نگهدار، تابستان ۶۲) علیه رژیم در آستانه ضربه قرار گرفت. پس از اردیبهشت ۶۲ سازمان عملاً در موضع مخالفت سیاسی همه‌جانبه با حکومت قرار گرفت ولی سند سیاسی مشخصی وجود نداشت و در واقع موضع‌گیری‌ها به شکل خودانگیخته، فردی و احساسی بودند.
از سوی دیگر در داخل وزرات اطلاعات همه جناح حکومتی حضور داشتند و شاید آنان می‌بایست مدارک “محکمه‌پسندی” را رو می‌کردند تا امر یورش سراسری به “اکثریت” آغاز می‌شد،  آنها در انتظار روز “حمله” موعود با خیال راحت دست به تعقیب و مراقبت گسترده می‌زدند تا اینکه “بیانیه ای” را حزب توده برای امضا مشترک به سازمان ما پیشنهاد داد. فراموش نکنیم این بیانیه تاکتیک حزب توده برای تسویه حساب با مخالفین درونی خود بود وگرنه کاملاً روشن بود که دوران عقب‌نشینی است و بیانیه بگونه‌ای تنظیم شده بود که انگار شرایط برای سرنگونی آمده شده است.
سیاست سازمان پس از سال ۶۲ دست کشیدن کامل از پشتیبانی از خط امام و در موضع اپوزسیون همه‌جانبه با کل حاکمیت قرار داشت، با این وجود در حال عقب‌نشینی بودیم و این بیانیه اگر به لحاظ استراتژیک درست می‌بود ولی به لحاظ تاکتیکی حالت تهاجمی داشت. بهر حال انتشار بیانیه قطعاً در ضربه ۶۵ موثر بود ولی دلیل اصلی نبود. بیانیه بهانه لازم را بدست رژیم داد و در واقع  زمان ضربه سراسری را جلو انداخت.

 

سئوال : با توجه به اینکه اذعان داشتید که تعقیب و شناسائی امنیتی رژیم بر بخش اعظم سازمان خیلی زیاد شده بود و شما با علم به اینکه آگاهی ماموران امنیتی حکومت از نقش شما در مدیریت اجرائی تشکیلات محرز بود، چطور شد که شما دستگیر نشدید و چگونه و از چه طریقی از چنگ ماموران رهایی یافتید؟

 

پاسخ : واقعیت این بود که توانایی پلیس سیاسی را جدی گرفته بودم و این بخاطر  تجربه سال‌ها کار مخفی و بکارگیری این تجارب در عمل بود . من یک بار درسال ۶۲ از تور پلیس گریخته بودم و با نحوه کار آنها آشنائی داشتم ، اصولاً نحوه کار مخفی من با بقیه بچه‌ها فرق داشت در واقع “چریکی” زندگی می کردم. از اتومبیل و تلفن استفاده نمی‌کردم، ارتباطات با خانواده‌ام را کاملاً قطع کرده بودم و به هیج مکانی دو بار سر نمی زدم و … از سوی دیگر نباید فکر کرد که پلیس همیشه درست عمل می‌کرد و نمی‌شد از تور آن گریخت. پلیس سیاسی در سه بعد کار می‌کرد: جمع‌آوری اطلاعات از همه طرق و با استفاده از تمامی وسایل، نفوذ در سطوح مختلف و شکار افراد کلیدی و شکنجه سنگین و سیستماتیک برای کسب اطلاعات جدید و سپس تعقیب و مراقبت گسترده به منظور  وارد کردن ضربه نهایی! 

 

سئوال : شما به عنوان مسئول بخشی از تشکیلات مخفی در آن زمان بهر حال چهره شناخته شده‌ای برای پلیس امنیتی بودید. چه تدابیری را شما برای مصون ماندن عناصر تشکیلات و مرتبطین‌تان که با شما در تماس بودند اتخاذ کردید و یا اینکه شما چنین موضوعی را در دستور کار خود قرار داده بودید؟

 

پاسخ : سازماندهی بگونه‌ای بود که بطور مثال اگر من و یا یکی از مسئولین دستگیر می‌شدیم و در زیر شکنجه همه اطلاعات گرفته می‌شد، باز هم این موجب دستگیری گسترده نمی‌شد. در واقع یک سیستم پیچیده عدم تمرکز اطلاعاتی را در تشکیلات مخفی پیش بردیم. یک نوع فرهنگ ضداطلاعاتی را ایجاد کردیم و اگر کسی بدنبال اطلاعات اضافی بود خودبخود مورد شک دیگران واقع می‌شد، حتی اگراین شخص مسئول تشکیلات می‌بود، بدینگونه بود که در تهاجم گسترده سال ۶۵ بخش ما سالم ماند و کسی دستگیر نشد. چرا که آموزش کار مخفی را هم‌زمان با تغییر سازمان‌دهی پیش برده بودیم.
این بود آن خاطرات دوران مبارزه مخفی(۹) هر چند که اکنون زمانه عوض شده است و شاید دیگر احتیاجی به مبارزه آنچنانی نباشد، مثلاً بیاد بیآوریم که چگونه برای انتقال یک شماره نشریه “کار” چه راه طول و درازی پیموده می‌شد. مقالات و گزارشات از جاهای مختلف به تاشکند مقر کمیته مرکزی می‌رسید و در همآن‌جا صفحه‌بندی و تایب می‌شد و نسخه اول برای چاپ توسط پیک ماهانه به برلین می‌رفت و از آنجا چاپ و یک نسخه آن توسط مسافرانی به ترکیه و یا ایران می‌رفت و یا با صرف مبالغ زیادی، برای دریافت نسخه اول، پیک به ترکیه اعزام می‌شدند و در آنجا توسط سرپل ارتباطی، نشریات جاسازی، وارد ایران می‌شد و بعد “محموله” توسط پیک با یک تیم موتوری ضدتعقیب تحویل مسئول شبکه قرار می‌گرفت و از تنها نسخه چاپی آن، فتو استنسیل ‌هایی تهیه می‌شد و در بین تیم‌های چاپ و پخش توزیع می‌شد.

 

اما امروز به جای آن  همه  تنها با فشار یک دکمه، فکر از نویسنده به خواننده انتقال می‌یابد ، زمان ،مکان و خطر در این بین گم شده اند.

 

زیرنویس :

۱ ـ در مورد پرتوی ، مسئول سازمان نوید بود که بعد از انقلاب به  سازمان مخفی _ نظامی حزب توده مبدل شد، نظریه دیگر ی است که می گوید : ” پرتوی قبل انقلاب با ساواک و سازمانهای اطلاعاتی غرب کار می کرد و برای آموزش جاسوسی چند بار به شوروی  سفر کرده بود ”  ولی  تردیدی وجود ندارد که پرتوی از بهمن ۶۱ با پلیس همکاری کامل میکرد.

 

انوش مسئول “تشکیلات موازی ” در  فروردین ۶۲ برای تحویل دستگاه چاپ ، قراری به من که  می بایست  وانت خود را بر سر قرار پرتوی  گذاشته و سوئیچ ماشین را روی لاستیک قرار می دادم . پرتوی به ماشین دست نزد ولی  بعداز تحویل وانت بشدت تحت تعقیب قرا گزفتم     

 

۲_ قبل از سال ۶۲ ده‌هزار نفر در تشکیلات سازمان و حدوداً به همین میزان در تشکیلات جوانان سازمان‌دهی شده بودند.
۳ ـ اسامی ده نفر سرشاخه تشکیلات مخفی: 
این ده نفر از کادرهای داخل برای شرکت در پلنوم وسیع (۶۵) به تاشکند دعوت شده بودند. این افراد می‌بایستی از مکان‌های مخفی، بطور قاچاق از مرز افغانستان می‌گذشتند. پس از پلنوم، ۳ نفر در تاشکند ماندند و هفت نفر به داخل بازگشتند و چهار نفر پس از مدت کوتاهی دستگیر شدند و سه نفر مجدداً سالم به خارج برگشتند. حدود ۱۰۰۰ نفر اعضا ی سازمان در بند رژیم گرفتار آمدند که بخشی از آنان در سال ۶۷ در کشتار زندانیان سیاسی به قتل رسیدند.
منصور شوری‌دیانکی (اعدام) ـ جاسم خاکسار (ایران) ـ مطلع سراب (اعدام) ـ ساسان  (خارج) ـ کیانوش توکلی (خارج) ـ علیرضا هاشمی(خارج) ـ طهماسب وزیری (خارج) ـ حمید منتظری (اعدام) ـ سعید شمس (خارج) ـ احمد پورمندی (خارج).

 

۴_مرو راسناد ساواک پس از انقلاب نشان می داد که این سازمان با نام ترسناک خود اطلاعات بسیار محدودی از چریک ها داشت.

 

۵_ صمد اسلامی یکی از مسئول شهر ستانهای فدائیان اکثریت ، در تابستان ۶۲  در خانه ای در تهران دستگیرشد. 
۶ ـ جاسم از داخل زندان به سرپل خارج (ابراهیم ـ پاریس ) تماس تلفنی گرفت و نصف قرار رمز دستگیری خود را گفت و ابراهیم هم این خبر را به شعبه تشکیلات داد و برای اعضای شعبه باور این موضوع سخت بود که جاسم دستگیر شده باشد.

 

۷ ـ تیراژ نشریه کار در سال ۶۴ بین ده تا بیست هزار نسخه بود که در سراسر ایرن توضیح می‌شد و تیراژ اعلامیه‌ها  چیزی در حدود چند صد هزار نسخه می رسید که در اکثر شهرستانها توزیع می شد.

 

۸_  به دلیل مسایل امنیتی _ فنی تشکیلات داخل ، در واقع این شعبه تشکیلات( سه نفر عضو هیت سیاسی و دو نفر کمیته مرکزی) بود که کلیه تصمیمات را در باره داخل می گرفت ، بنابراین مسئولیت ها تمام بعهده این شعبه بوده است.


تاریخ انتشار : ۱۳ اردیبهشت, ۱۳۸۵ ۱۲:۴۰ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

تجاوز اسراییل به خاک میهنمان را محکوم می‌کنیم!

ما ضمن محکوم کردن تجاوز اسراییل به خاک میهنمان، بر این باوریم که حملات متقابل منقطع می‌تواند به جنگی فراگیر میان دو کشور تبدیل شود. مردم ما که در شرایط بسیار سخت و بحرانی زندگی کرده و تحت فشار تحریم‌های ظالمانه و غیرقانونی آمریکا و سیاست‌های اقتصادی فسادآلود و مخرب تاکنونی جمهوری اسلامی هر روز سفرهٔ خود را خالی‌تر از روز پیش می‌بینند، اصلی‌ترین قربانیان چنین جنگی خواهند بود.

ادامه »
سرمقاله

عفریت شوم جنگ را متوقف کنیم! دست در دست هم ندای صلح سردهیم!

مردم ایران تنها به دنبال صلح و تعامل و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز با تمام کشورهای جهان‌اند. انتظار مردم ما در وهلۀ اول از جمهوری اسلامی است که پای ایران را به جنگی نابرابر و شوم نکشاند مردم ما و مردم جنگ‌زده و بحران زدۀ منطقه، به ویژه غزه و لبنان، از سازمان ملل متحد نیز انتظار دارند که همۀ توان و امکاناتش را برای متوقف کردن اسراییل در تداوم و تعمق جنگ و در اولین مرحله برقراری فوری آتش‌بس به کار گیرد.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

دادگاه لاهه حکم بازداشت نتانیاهو، نخست‌وزیر؛ و گالانت وزیردفاع سابق اسرائیل را صادر کرد

دادگاه (لاهه) دلایل کافی برای این باور دارد که نتانیاهو و گالانت «عمداً و آگاهانه مردم غیرنظامی در نوار غزه را از اقلام ضروری برای بقای خود از جمله غذا، آب، دارو و تجهیزات پزشکی و همچنین سوخت و برق محروم کرده‌اند».

مطالعه »
یادداشت

رئیس جمهور پزشکیان، وعده‌هایش و انتظارات مردم…

قراین، شواهد و تحولات جاری در کشور حاکی ازآن است که در صورت مخالفت مسئولان نظام و افراطیون با خواست مردم و درک نادرست از تحولات داخلی، منطقه‌ای و جهانی، جامعه درگیر حوادث و اتفاقات بسیار ناگوار خواهد شد. با این چشم‌انداز از تحولات پیش رو ضروری است تا سازمان‌ها، احزاب، نهادهای مدنی و تشکل های صنفی- سیاسی، با ارزیابی از تحولات ناشی ازحوادث و اتفاقات احتمالی، برای ایفای رسالت تاریخی خود همراه و همسو شوند.

مطالعه »
بیانیه ها

تجاوز اسراییل به خاک میهنمان را محکوم می‌کنیم!

ما ضمن محکوم کردن تجاوز اسراییل به خاک میهنمان، بر این باوریم که حملات متقابل منقطع می‌تواند به جنگی فراگیر میان دو کشور تبدیل شود. مردم ما که در شرایط بسیار سخت و بحرانی زندگی کرده و تحت فشار تحریم‌های ظالمانه و غیرقانونی آمریکا و سیاست‌های اقتصادی فسادآلود و مخرب تاکنونی جمهوری اسلامی هر روز سفرهٔ خود را خالی‌تر از روز پیش می‌بینند، اصلی‌ترین قربانیان چنین جنگی خواهند بود.

مطالعه »
پيام ها
برنامه
برنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
اساسنامه
اساسنامه سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
بولتن کارگری
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

پایان حکومت اسد و پس‌لرزه ‌های آن برای منطقه و ایران!

آموزش آنلاین دوره‌ی چهارم تاریخ جنبش چپ ایران/ مدرس: یاشار دارالشفا

فهیمهٔ آواز ایران و بازخوانی تاریخ زنان…

تحولات نظری چپ نو و تجربه‌های عملی امریکای لاتین…

درس‌هایی از سوریه…

تغییر و تحولات در خاورمیانه و سقوط دولت بشار اسد در کلابهاوس…