در بحث مربوط بە انقلاب تعدادی از فعالین سیاسی بیشتر علاقمنداند کە نە عنصر فقر، بلکە عنصر امید را برجستە کنند و بە آن نقش اساسی تری را نسبت دهند. این فعالین با استفادە از تئوری اندیشمندانی از قبیل دوتوکویل بیشتر مایل اند با طرح امید تودەها بە زندگی بهتر، امر انقلاب را در جوامع انقلابی طرح کنند. طبق این تئوری انقلاب درست در جائی اتفاق می افتد کە بعد از دورانی از تجربە بحران اقتصادی آنگاە کە وضعیت بە نسبە رو بە بهبود می رود، این امید در تودەها زندە می شود کە می توان از طریق عمل انقلابی دستاورهای بیشتر و بهتری را بدست آورد. طبق این تئوری، البتە امید و حرکت درست در جوامعی اتفاق می افتد کە در آن حکومتهای دیکتاتوری وجود دارند و بنابراین زمینە نارضایتی عمیقی از قبل بویژە در بعد نبود آزادیها عمل می کنند. و این شاید مهمترین بند مشترک میان آنان و آن تئوری باشد کە عنصر فقر را برجستە می کند.
البتە نمی توان عنصر امید بە زندگی بهتر را بعنوان یک عامل ذهنی در امر وقوع انقلاب نادیدە گرفت. زیرا کە بدون حضور عوامل روبنائی کە می توان آن را در عنصر ذهنی فرمولە کرد، امر وقوع تمایل بە عمل انقلابی ناممکن می نماید، اما در همان حال باید گفت کە بدون فقر و شرایط بد اقتصادی و اجتماعی (عنصر عینی) اساسا نمی توان تصوری از وجود الزام انقلاب داشت. و می توان گفت کە در مقایسە میان عنصر ذهنی و عینی این عنصر عینی است کە نقش اساسی تری را ایفا می کند. بە بیان دیگر بدون وجود شرایط بد اقتصادی و اجتماعی، اساسا تصور و میل بە تحول رادیکال بوجود نمی آید و همەگیر نمی شود. بگذارید تصور کنیم جامعەای را کە در آن بیشتر مردم از شرایط نرمال زندگی بهرەمنداند، در چنین جامعەای حتی بە صرف وجود افرادی کە مایل بە انقلاب اند اما امر انقلاب تودەای نخواهد شد و صرفا در حوزە محفلهای خاص (روشنفکران) باقی می ماند. این شرایط بد اقتصادی ـ اجتماعی است کە مردم و نیروهای معینی را بە امر انقلاب سوق می دهد و تحت شرایط خاص آن را بە امری فراگیر تبدیل می کند.
در نظرات این دستە از فعالین سیاسی این تحلیل وجود دارد کە در شرایط بد اقتصادی، مردم بیشتر بە زندگی خصوصی، عمل در این حوزە و دوری از حوزە عمل اجتماعی متمایل می شوند. گویا تا شرایط اقتصادی بدتر باشد، گرایش مردم بە امر انقلاب کمتر و کمتر. زیرا آنان بیشتر و بیشتر بە حفظ خود، خانوادە و امر امرار معاش متمایل می شوند، اما آنان فراموش می کنند کە آنچە این گونە مردمان را از عمل انقلابی، علیرغم نارضایتی شدیداشان از وضعیت موجود، دور می کند نە ترس از فقر بیشتر خانوادە، بلکە سرکوب شدید است و تجربە نشان دادە است کە بمحض ظهور شرایط و از جملە بازترشدن شکافهای درون حکومتی آنان دست بە عمل اجتماعی رادیکال می زنند.
از سوی دیگر، سخنان این گونە فعالین سیاسی در این مورد، مستقیم یا غیر مستقیم این امر را بە اذهان متبادر می کند کە خوب است دیکتاتورها همیشە مردم را در فقر نگە دارند، یا اینکە امر بهتر شدن شرایط زندگی آمرامتر صورت گیرد تا امر انقلاب صورت نگیرد! حتی با وجود تولید بیشتر ثروت اجتماعی و بهتر شدن شرایط اقتصادی، گویا برای اینکە امر انقلاب از طریق تزریق امید صورت نگیرد، خوب است تودەها کماکان در فقر و سیەروزی بسر ببرند! در این تئوری در حقیقت ما وارد چرخە بیهودەای می شویم. از یک سو ثروت اجتماعی رشد می کند، و از طرف دیگر باید در بازتوزیع این ثروت، محتاط و فراتر از این کاملا محافظەکار بود! معلوم نیست در جامعەای کە از نظر شرایط سیاسی بستە است، دیکتاتوری حاکم است و از طرف دیگر با تولید بیشتر ثروت و امید بە بهبودی شرایط زندگی در میان مردم، امر تحول در شرف تکوین است، چگونە می توان بە تحول مورد نظر دوستان کە همانا جامعەای عادلانەتر است، رسید.
بنابراین دوستان ما در پارادوکس شیوە تفکر خود زندانی شدەاند. و برای اینکە از چنین پارادوکسی خارج شوند خوب است در توجیە امر انقلاب، بە جای برجستە کردن ‘امید بە بهبود زندگی در میان مردم در شرایط رشد اقتصادی’، بە امر فقر و در کنار آن فعال شدن نیروهای انقلابی بیشتر توجە نشان بدهند.
ظاهرا برای جلوگیری از وقوع انقلاب تنها یک راە باقی می ماند و آن هم رفرم تدریجی است. اینکە بتوان بشیوە مدیریت شدە، گام بە گام چنان تغییراتی را ایجاد کرد کە بتوان بە اهداف رسید بدون انقلاب. بدون اینکە امر تغییرات تدریجی را کم اهمیت جلوە بدهیم، اما تجربە نشان دادە است کە تحول در دیکتاتوری بدون انقلاب ناممکن است. دیکتاتورها بدون فشار از پائین، آن هم در فرم حضور تودەها در خیابان، حاضر بە عقب نشینی نیستند. البتە و می توان در مورد انقلاب در فرم خشونت آمیز آن محتاط بود و آن را مورد نقد قرار داد، اما می توان و باید بە انقلاب مسالمت آمیز اعتقاد داشت و برای آن کار کرد.
در ایران، هم اکنون بعلت تمرکز مردم در شهرها (بنابر اعتراف خود رژیم بیش از هشتاد درصد روستاهای کشور از سکنە خالی شدەاند و بە شهرها کوچیدەاند)، امکان اعتراض در فرم تودەای ـ خیابانی آن بیش از پیش فراهم شدە است. واقعیت این است کە هم اکنون از نظر توپوگرافی جمعیت کشور در شهرهای بزرگ و کوچک متمرکز شدەاند کە در آن حضور طبقات و اقشار ضعیف و فقیر بسیار بارز است، و این همان ساختاریست کە امکان عمل تودەای را در فرم اعتراض خیابانی امکان می دهد. اعمال سیاست تودە در فرم خیابانی آن فاکتوریست کە بدون آنکە بە خشونت دست یازد می تواند با طرح خواستهای خود بر ساختار قدرت سیاسی تاثیرات معین و مهمی بجا بگذارد. تداوم این شکل از اعتراض، در کنار حضور نهادهای مدنی و حضور اصلاح طلبان حکومتی می تواند کشور را وارد مرحلە تغییر نهادهای قدرت کند.
در فرم انقلاب مسالمت آمیز١ است کە می توان بە تفاهم میان اقشار و طبقات پائین جامعە با طبقە متوسط رسید و شاهد عمل اجتماعی هر دو در جهت تحول اساسی در جامعە و قدرت سیاسی شد. در این فرم بر خلاف فرم انقلاب خشونت آمیز کە در آن هر نوع گرایش رفرمیستی هم در درون آن بە کناری زدە می شد و نفی می گردید، رفرمیستها امکان حضور می یابند. انقلاب مسالمت آمیز در خود حامل گرایشات رفرمیستی هم هست در آن حد کە بتواند با تلفیق امر حضور خیابانی با خود، امر انقلاب مسالمت آمیز را بە منصە ظهور برساند.
زیرنویس:
ـ سازمان اکثریت در برنامە خود با دوری گزیدن از امر انقلاب و رفرم بە گزینە تحول خواهی رسیدە است. باید گفت همانطور کە اعتدالخواهی یک گفتمان مستقل نیست و بیشتر یک روش است، تحول طلبی هم از همان سرشت اعتدالخواهی بهرەمند است. یعنی بیشتر یک روش است تا یک گفتمان مستقل. شاید انقلاب مسالمت آمیز آن گفتمانی باشد کە در حقیقت تحول خواهی بدنبال آن است. گفتمانی کە در آن می توان گفتمان اصلاح طلبی را هم جای داد. زیرا کە انقلاب مسالمت آمیز در روش بە اصلاح طلبی نزدیک می شود، اما در ماهیت بە تغییرات اساسی.