آیا واقعا مسخره و نوعی پریشان فکری نیست که یک مدعی اپوزیسیون حکومت اسلامی به نهادی چون سپاه به مثابه ریسمان نجات و اهرم گذار از نظام جمهوری اسلامی دل به بندد؟!. آنهم نه یک دل که صد دل!. بیش از چهل سال است که این نهاد ضدمردمی بجان مردم ایران افتاده و بهعنوان نیروی نظامی- ایدئولوژیک و خط شکن و گاردویژه حافظ نظام، بیشترین نقش را در سرکوب و حفظ و بقاء حکومت جبار و قرون وسطائی ولایت فقیه داشته است و از بیشترین عنایت ویژه سیستم هم برخوردار بوده است، بهطوری که تصور بقاء نظام بدون چنین تکیهگاهی ناممکن است. جنایت های سپاه را با آب هفت دریا هم نمیتوان شست، اما رضا پهلوی با شیفتگی خاصی ضمن اشاره به نقش سپاه در جنگ ایران و عراق و جانبازی آن و پاک کردن رنگ اقدامات تروریستی از پیشانی آن، بر آن شده است تا جنایات فراموش نشدنی ایننهادِباصطلاح بازوی توانمند جمهوری اسلامی را بهشوید و بهپوشاند و خاک بر چشم مردم ایران بهپاشد. مردمی که هر روز و هرساعت در زندان و بیرون زندان و خیابان و محل کار و یا در محل زندگی در معرض تهاجم همین نیرو بوده و تا کنون بهای سنگینی را برای مقاومت های خود پرداخته اند و می پردازند. بهاین ترتیب سپاه پاسداران بهدلیل جنگ ارتجاعی بین دو دولت ایران و عراق با یک میلیون کشته و بی شمار مجروح و ویرانی های عظیمی که به بارآورد و هنوز هم بازسازی آنها تمام نشده است، غسل تعمید پیدامیکند. البته فراموش نکردهایم که شخص رضا پهلوی در همان زمانهم، حال بهشوخی یا جدی، بهعنوان خلبان خواهان شرکت در جنگی شدهبود که رژیم با شعار جنگ جنگ تا ظهور مهدی و فتح بیت المقدس از کربلا می گذرد، حاضر نبود بهآن آتش بس بهدهد. ناگفته نماند که ماهیت اختاپوسی نهاد سپاه، متفاوت از نهادهای نظامی متعارف و رابطه ایشان با قدرت و حتی رابطه ارتش و قدرت در زمان شاه سابق است. در حقیقت با توجه بهعملکردآن، بهچیزی بیش از ساده لوحی نیاز است تا کسی ادعا کند چنین نهادی در مجموع و در وجه غالب خود از رژیم حاکم ناراضی بوده و آماده جداشدن از آن و پیوستن به صفوف جنبش مردماست، و گویا بهدریافت امان نامهای از «پادشاه آینده ایران» برای اطمینان خاطر از گزند خشم مردم نیاز به عفو ملوکانه دارد تا از «معلق بودن بین زمین و آسمان» در آید و بهتواند با عوض کردن زین در خدمت ایشان قرارگیرد!. بهاین ترتیب رژیم مرده هم، با کشیده شدن عصای زیر بغلش ساقط میگردد و نیازی به برافکندن آن از پایین نیست.
اما حقیقت چیست؟. سپاه پاسداران و ضمائم آن بهعنوان یک نهاد نظامی-ایدئولوژیک و حافظ حکومت اسلامی همواره بخش مهمی از ساختار قدرت بوده است. یک نهاد امنیتی، نظامی، اقتصادی و سیاسی و دارای رسانه ها و شاخههای گوناگون و تشکیلاتی پیچیده و کارآمد که با گذشت زمان پیوندش با حاکمیت تنگاتنگ ترهم شده و مزه منافع اقتصادی و مناصب سیاسی را تؤامان چشیده است. اکنون بهویژه با پوست اندازی های جدید رژیم، این« میدان» است که سکان اصلی سیاست را در کنترل خود دارد. اگر بهفرض این نوع پریشان گوئیها جدی گرفته شود، معلوم نیست رژیمی که چندین دهه است با زمین و زمان در گیر و در کشاکشاست، با تکیه بر کدام نیروی غیبی توانسته است به یکه تازی اش ادامه دهد؟ و یا شاید هم رژیم واقعا مرده است و تنها با تکیه بر عصای زیر بغلش –سپاه- هنوز روی پای خود ایستاده و کافی است که کسی، اگر کاوه ای نیست اسکندری، پیدا شود و این عصا را از زیربغل او بیرون بکشد.
وقتی از جهان فانتزیها و این نوع پریشان گوئیها فاصله بگریم، آنچه مشاهده میکنیم واقعیت سرسخت ساختار قدرت و سلطه «میدان» است. قدرقدرتی، نافذ در نهاد دولت از جمله کنترل کامل وزارت کشور و استانداریها و یا بر قوه قضائیه بهعنوان پرونده سازان و ضابطان آن. کنترل وزارت کشور و استانداری ها و حوزه سیاست خارجی، کنترل تسلیحات هسته ای و موشکی و ماهواره ای و کنترل نهادهای مهم اقتصادی و امنیتی و اطلاعاتی، جملگی در ید سپاه پاسداران هستند. سطح فوقانی سپاه اکنون به عنوان اولیگارش های نظامی- اقتصادی- امنیتی و دارای منافع درهم تنیده با نظام، ضمن دفاع از نظام از منافع خود نیز دفاع می کنند و بالعکس. اما در حوزه سرکوب و جنایت، حتی بدنه سپاه و بسیج نیز مشارکت فعال داشته و دارند. بدیهی است که چنین نهادی هرچه زودتر باید منحل گردد و بیتردید در فردای پیروزی انقلاب مردم ایران نیز نه فقط آنرا منحل که تمامی دست اندرکاران چندین دهه خشونت و کشتار را در یک دادگاه قانونی و صالح محاکمه و پاسخگوی جنایاتشان خواهند کرد. معلوم نیست که رضا پهلوی بهنمایندگی از جانب چه کسانی از هم اکنون به آن ها امان نامه میدهد و حفاظت از امنیت و زندگی و جان و مال مردم و نیز حفاظت از کشور و مرزها را به دست نهادی با چنین پیشینه ای می سپارد؟ گوئی که نه خانی رفته و نه خوانی آمده. یا شاید بهتر باشد بگوئیم تنها خانی رفته و خوانی آمده است!. جز اینکه رضاپهلوی در تصورات خویش و بدون داشتن عِده و ُعده لازم، بهسودای بازپس گیری قدرت غصب شده خاندان سلطنت توسط نهاد روحانیت و مدافعان اسلام سیاسی و ترمیم تروما، کوتاهترین و بی دردسر ترین مسیر را تصاحب ارتش ویژه ولایت فقیه میداند. البته اینکه چهکسانی و مشاورانی این آسانترین مسیر را به او ارائه کرده اند و این خربزه را زیر پای او انداخته اند، هنوز در پرده ابهام است.
در جهان فانتزی رضا پهلوی، اگر فلش بکی به انقلاب بهمن بزنیم، این زخم و «ترومای» عمیق سلطنت که با سپردن آسان زمام ارتش و کلیه نهادهای نظامی و سرکوبگر و نیز سرنوشت کشور بهخمینی و حواریون وی، توسط دولت آمریکا و تمکین شاه به آن صورت گرفت هیچ گاه التیام نیافته است، و حالا گویا برای ترمیم آن در یک وارونگی تاریخیِ دیگر، قرار است بهوساطت سپاه، ارتش ویژه نهاد ولایت فقیه، قدرت از حکومت اسلامی به فرزندهمان پادشاه سرنگون شده تحویل داده شود تا که «تاریخ» وارونه شده به هیچکدامشان بدهکار نباشد و هر دو کفه معامله یر به یر شوند!.
اما در جهان واقع، سرمایه گذاری روی سپاه بهعنوان فرزند ناتنی و پدیده ای جدا از ساختار قدرت و درهم تنیده با آن، فراتر از یک وهم مرتبط با ترومای سلطنت، یک رویکردبهشدت مسموم و مخرب هم هست که در ادامه این سطور به جوانبی از آن خواهیم پرداخت. جدا از اینکه دخیل بستن به سپاه بهعنوان ابزار انتقال قدرت، توسط یک مدعی مخالف نظام کنونی تا چه حد واقعی است یا موهوم، وجود چنین سودائی بهخودی خود بیانگر همان سندروم چرخه استبداد، مارپیچ گذر از استبدادی به استبداد دیگراست. چرخه پناه بردن از شر مار غاشیه به عقرب جرار و بالعکس. همان پدیده استبداد خوی گرفته و کهن در«شیوه تولید آسیائی) که تحت عنوان معضل چرخه استبداد در مقاله شش محور صورت بندی مبارزه ضد استبدادی*بهآن پرداخته شده است. تصویر همراهی سپاه و حمایت قاطبه آن از رضا پهلوی در شرایط سلطه حکومت اسلامی، بهخودی خود تصویری است سبک سرانه و با هیچ منطق و عقل سلیمی جور در نمی آید که در آن واحد نهادی هم بیشترین سهم را در کشتار و سرکوب و حفاظت از نظام داشته باشد و هم دل در گرو«اپوزیسیون» داشته باشد و یا مضحکتر و نزدیکتر به واقعیت، «اپوزیسیون» دل در گرو آن داشته باشد!. اگر فرض واهی بودن اصل نفوذ و ادعای کذب را کنار بهگذاریم، فرض دیگر آنست که کل ماجرا مربوط میشود بهوجودعناصرمعدودی در سپاه، و یا هر نهاد دیگری، که البته وجود چنین نفوذی توسط قدرت های رقیب و یا حتی اپوزیسیون فی نفسه امر غیر عادی نیست، اما رضا پهلوی و مشاورانش بر آن شدهاند که با آن دوپینگ سیاسی بهکنند. رسانه و گوینده و مفسری* که در این نوشته به آن استناد شده است، بهسهم خو در اشاعه و تقویت این نوع دوپینگ های سیاسی و رنگ و لعاب زدن بهآنها مشارکت فعال دارد، وقتی احساس می کند که یاوه سرائی هایش باور پذیر نیست و کل ماجرا با عقل سلیم جور در نمیآید، برای آنکه توهمِ واقعیت پنداری «یک کاسه ماست و یک دریا دوغ ملانصرالدین» را به خورد شنوندگانش بهدهد و بهآنها حظ لحظه ای دوپینگ شدگی را بهچشاند؛ برای تیز کردن گوش شنوندگان ابتدا به طرح این پرسش میپردازد که «آیا در سپاه پاسدارن برنامه ریزی خاصی برای بازگشت شاهزاده پهلوی در کار است»؟ و سپس خود در پاسخ بهآن با بی شرمی در کسوت یک رسانه سرنگون طلب، اراجیفی بهنقل از «بسیاری از کارشناسان» مطرح میکند که بر طبق آن سپاه نیروی حذف نشدنی از آینده ایراناست!. همچنین با اشاره به نفوذ جدی اسرائیل در سپاه از پایین تا بالای آن، این سؤال را مطرح میکند که آیا اسرائیل از چنین نفوذی برای سوق دادن هرچه بیشتر آن به سمت «شاهزاده رضاپهلوی» استفاده خواهد کرد؟. بهاین ترتیب این رسانه خواسته و ناخواسته از منشاء دلگرمی و ابراز اطمینان رضا پهلوی و خاندان او نسبت به سپاه و تدارک بازگشت سلطنت به ایران از چنان پروژه ای پرده برداری میکند. چنانکه میدانیم بخشی از این جهان فانتزی پریشان گویان نسبت به زمزمه بازگشت سلطنت، سخنانی است که توسط فرح دیبا همسرشاه سابق- سوای جدی و شوخی بودنش- تحت عنوان حمایت و خواست مردم از خاندان سلطنت ابراز شده است. علاوه بر آن، شاید بخش دیگری از این «سناریوی دلگرم شدن» به معجزه سپاه، ناشی از القاء نفوذی های خودرژیم باشد که از جمله وظایف آنها دامن زدن به این نوع توهمات و چه بسا باد کردن بیش از اندازه بالن های سیاسی «شبه اپوزیسیونی» است که پس از ترکیدن آنها و به اصطلاح خراب کردنشان، از خوشحالی در پوست خود نگنجند!. برای آنها گِل آلوده کردن فضای سیاسی و تبدیلکردن عرصه سیاست به بازارمکاره و بساز بفروش مقاطعه کاری، با هدف ایجاد یأس و بدبینی در میان مردم و آشفتن صفوف جنبش ضد استبدادی و رهائی، بهعنوان بخشی از وظایف آنها در «مهندسی اپوزیسیون» محسوب میگردد. آنگونه که مثلا در مقیاس کوچکتری برای روح الله زم ساده اندیش و خوش باور تله گذاشتند و با نفوذ و رلهکردن خبرهای جعلی وی را مدیریتکرده و خط و ربط مورد تمایل خود را بهاو القا میکردند. البته می دانیم که رژیم در این نوع مهندسی ها سابقه طولانی دارد.
چشمه دیگری از سیاست «مهندسی اپوزیسیون» دوگانه سازی حاکمیت بین خود و خطر بازگشت به گذشته است که در مقام سخن و تبلیغ به انحاء مختلف مطرح میشوند و اخیرا هم پس از سخنان خامنه ای بهوسیله نماینده او در سپاهپاسداران هم مطرح شد. اما برای افشاء این نوع دوگانه سازیها و مهندسی اپوزیسیون همین بس، که حاکمیت در مقام عمل بیشترین تلاش و تکاپوی خود را صرف سرکوب گسترده جنبش های اجتماعی، معلمان و کارگران و دیگر فعالین و پیشروان و کنشگران میدانی و رادیکال میکند. چرا که آنها را مهمترین خطر تهدید کننده میداند. زمانی هم رژیم ز همین منظر بر مجاهدین تمرکز داشت. در زمان شاه سابق هم دقیقا همین سیاست در سرکوب نیروهای رادیکال و کارگران و چپها و دموکراتهای انقلابی و روشنفکران ترقیخواه پیگیری میشد و زندانها، انباشته از آنها بودند، در حالی که روحانیت میدان فراخی برای جولان خود داشت. هدف حاکمیت از این دوگانه سازیهای کاذب آشفتن صفوف جنبش و ممانعت از شکلگیری یک جنبش سراسری علیه استبداد و رهائی است.
»بازگشت» با مشت آهنین؟
ظاهرا خودشان هم بهفانتزی های خودساخته باور پیداکرده و با اطمینان از آن سخن میگویند!. چنانکه رضا پهلوی میگوید: « با خود من بسیار ارتباط برقرار میکنند و احساس میکنم که واقعا می خواهند… آنها نمیخواهند با این کشتی غرق شوند… من تکیه گاهم روی همین نیروهای نظامی است و همین سپاهیان و پاسداران، همین بسیجی ها و نظامی ها» و اضافه میکند که «با اصلاحطلبان حکومتی کوچکترین ائتلاف و اتحادی ندارم ولی در باره سپاه نظرم فرق میکند، آنها نه تروریست که جزئی از مردم ایران هستند، جنگ کرده اند و جانباز دارند…». با شنیدن آنها، این پرسش مطرح میشود که آیا واقعا این سپاه است که به ایشان دلبستگی دارد یا برعکس، ایشان هستند که به سپاه دلبستگی پیدا کرده اند؟!. از آنجا که تکرار تاریخ و بازگشت آن به گذشته عموما در اشکال کمیک-تراژیک و بعضا با مشت آهنین ظهور و بروز پیدا میکند، بعید نیست در این «بازگشت» نیز، ایشان سوار بر اسب زین کرده سپاه، که گفته میشود در صفوفآن رضاخانهای حزب اللهی هم یافت میشود، بروز و ظهور داشته باشند.
از این نوع مطایبه ها و پریشان گوئیها که بگذریم، اصلا یک لحظه فرض کنیم که همه آنچه را که رضا پهلوی در مورد دلبستگی سپاه به وی و سلطنتش میگوید عین حقیقت باشد و مو لای درزش نرود هیچ سنخیتی هم با بازگشتهای اشارلاتانهای مثال به «هخا» در گذشته هم نداشته باشد، آنگاه چه؟ آیا نباید از همین حالا نگران فردای پس از سرنگونی نظام باشیم که همچنان سروکار ما با همان اختاپوسی خواهد بود که آکبند و دست نخورده، تنها ارباب عوض کرده است؟ آیا از حالا نباید نگران حال خود و این مملکت نفرین شده و آن جنبشی باشیم که میخواهند بار دیگر این چنین از بالای سرش با تاخت زدن به نیروهای نظامی نظام موجود با آن برای انتقال قدرت معامله نمایند؟.! خوشبختانه وقوع همه این وقایع در جهان فانتزی است و ربطی بهتحولات جهان واقعی ندارد!
البته بیرون از جهان فانتزیها، هذیانها و یا دوپینگهای سیاسی در مصاف بین جنبش مقاومت مردم و ارتجاع حاکم، اینکه بخشی از بدنه سرکوب در گرماگرم مبارزه از نهاد سپاه و یا دیگر نیروهای نظامی وانتظامی فاصله بهگیرند و به صفوف انقلاب بهپیوندند، به خودی خود امرناممکنی نیست و از قضا به عنوان تاکتیک شکاف در صفوف دشمن و هموار کردن مسیر پیشروی دشمن بخشی از تاکتیکهای یک نبرد بزرگ است. اما اتخاذ تاکتیک شکاف در صفوف دشمن و تلاش برای تحمیل آنها در گرماگرم مبارزه هیچ ربطی بهاین نوع خیال پردازیهای «دستیابی به یک دریا دوغ با یک کاسه ماست» و اگر بهشود چه میشود ملانصرالدین ندارد. چنین تاکتیکی اولا تنها میتواند در گرماگرم مبارزه جنبش مردم ایران علیه کلیت سیستم و در مسیر سرنگونی آن بکار گرفته شود یعنی به عنوان نتیجه تبعی یک نبرد اصلی. و ثانیا هیچگاه نمیتواند جایگزین یک ارتش مردمی و وفادار به آنها و برخاسته از متن خودجنبشرهائی باشد. اگر داستانسرائی رضا پهلوی را راستهم بیانگاریم، چنین ارتشی در بهترین حالت فرضی ارتش شخص رضاپهلوی و تابع فرامین ایشان خواهد بود و ربطی بهیک ارتش مردمی و یا وفاداربه مردم نخواهد داشت، هرچند که با لوازم عروج یک استبداد سلطنتی و مطلقه سنخیت داشته باشد.
پرسشی که میماند ایناست که متوسل شدن به این نوع فانتزیها و دامن زدن به توهم «دستیابی به یک دریا دوغ» از کجا سرچشمه می گیرد؟: در اساس دو عامل نقش مهمی دارند:
الف– انتهای این ماجرا بیانگرچیزیاست که میتوان آنرا دکترین «کمترین تکان» نامید که بیانگر میل نیرومندی است برای دست بهدست شدن قدرت از بالای سر مردم با کمترین تکان در پائین و وضعیت عمومی جامعه که با جولان رسانه ای و فضای مجازی بهدنبال ایجاد قلمرو و برانگیختن امیدبهاحیاء و بازگشت سلطنت است و میل درو ماندگار چرخه از یک استبداد مطلقه به استبداد مطلقه دیگر. که خود با سه گزاره و سه ضلع تهدیدکننده ساختاربندی میشود: نخست، « با این محاسبه که فاکتور اصلی در کم هزینه ترین راه تغییر نظام بر میگردد به نقش نیروهای نظامی و انتظامی کشور در لحظه تغییر. من تکیه گاهم روی همین نیروهای نظامی است، همین سپاهیان و همین پاسداران و همین بسیجی ها» و دودیگراین سه ضلعی، ادعای «ناراضی بودن» خیل سپاهیان از نظام از یکسو و نیز «مردمی» بودن آن از سوی دیگر است. البته رضا پهلوی هنوز توضیحی در اینمورد که پس حکومت اسلامی با تکیه بر کدام نیروی سرکوب و نظامی است که این چنین یکه تازی میکند نداده است. شاید هم همانطور که گاهی خود رژیم ادعا می کند واقعا بهدلیل امدادها و حمایت نیروهای غیبی است که بر سر پا است!. بههرصورت، فعلا مشغله رضا پهلوی مشق کردنِ مهندسی معکوس سناریوی سرنگون شدن پدرش و التیام ترومای سلطنت برای هموار ساختن مسیر بازگشت مجدد به قدرت است!. این است سرمنشأ کشف سپاه بهعنوان تسمه نقاله انتقال قدرت و برپایی یک پروپاگاندای تبلیغاتی و رسانه ای حولآن برای مطرح ساختن نماد نظام آینده!. مدتی پیش رضا پهلوی با چرخشی آشکار در مواضع خود ادعا کرد که آلترناتیو رژیم خود مردم داخل کشورند که البته بعضا موجب سوء تفاهم حامیانش بهدلیل نادیده گرفتن وظایف و مسئولیت و جایگاه والای خویش گشت. یکی نوشت که فرمانده باید فرمان بدهد! و شاید برخی هم آنرا به نوعی شکستهنفسی ویا سرخوردگی از حامیان خارج نشین تفسیرکردند. و حال آنکه او داشت با یک تیر چند نشان میزد: از یکسو برای تثبیت موقعیت خویش بر فراز اپوزیسیون و دور زدن و رها کردن گریبان خود از سهم خواهی آنها در رهبری از طریق وصل مستقیم خویش به «مردم»، و نیز مطرح کردن خود در سپهر سیاست. از سویدیگر، همانطور که اکنون روشن شده است، مراد وی از تمرکز بر داخل گرچه با دادن آدرسغلط تحت عنوان «مردم» صورت می گرفت، اما چیزی جز همین دخیل بستن بهسپاه و دوپینگ سیاسی از اینطریق نبوده است. در حالی که رانت سیاسی ناشی از ادعای سربسته و دهان پر کنی چون القاء نفوذ گسترده در سپاه که هیچ کس بطور واقعی از کم و کیف و درستی و نادرستی آن با خبر نمیشود ونیز برانگیختن امید کاذب ولو موقت در لایه های موسوم به خاکستری نسبت بهموقعیت و جایگاهخویش از دیگر اهداف آن بهشمار می رود.
ب– اما دومین عامل تولید این نوع فانتزیها که از قضا از اولی هم مهم تراست پرکردن شکافی است که میتوان آنرا شکاف اجتماعی و گفتمانی و برنامه ای و شعائرسلطنت طلبان با جامعه معترض و ماهیت اجتماعی و گفتمانی و نیز مطالبات و شعارهای جنبشها و معترضان کف خیابانی نامید. هرکسی اندکی بر اعتراضات و مطالبات خیابانی مردم ایران اعم از کارگران و معلمان و پرستاران و دانشجویان و زنان درنگی کردهباشد و نیز بر واقعیت جامعه پلورالیستی و چندملیتی ایران نگاهی افکنده باشد، بی درنگ متوجه این شکاف بزرگ میگردد. بهعنوان مثال طرح خواست های رادیکالی چون ضدیت با خصوصیسازی و کالاسازی و برابری و آموزش رایگان و تأمین اجتماعی و دهها مطالبهدیگر در بیگانگی کامل با برنامه و مطالبات و ماهیت طبقاتی سلطنت طلبان داشته و بازتابی هم در آنها پیدانمیکند. چنین شکافی تنها میتواند با حرکت از بالای سر مردم و تلاش برای منجمد کردن آنها نادیدهگرفته شود. از این رو رضاپهلوی و مشاوران و اتاق فکر او که بهواقعیت این شکاف بزرگ بهخوبی واقف هستند، میدانند که از تکیه بر این جنبشها و تکانههای از پائین، آبی برای سلطنت گرم نخواهد شد و فراتراز آن، آنها یک بار هیبت انقلاب و غلیان جوشش مردم و لو مصادره شده از پائین را دیده اند و از آن مثل جن از بسماله گریزانند. از همینرو بهدنبال سودای یافتن راه میانبری از بالا برای دستیابی به قدرت، به «کشف بزرگی »چون نقش تسمه نقاله سپاه در انتقالآن نائل شده اند. اینکه چه کسانی این پوست خربزه را زیرپای او انداخته اند روشن نیست، اما هرچهکه باشد امید دستیابی «بهیک دریا دوغ، با یک کاسه ماست را» در او زنده کرده اند!.
جنبه مسموم و مخرب دخیل بستن بهسپاه
کاوه ای پیدا نخواهد شد، کاشکی اسکندری پیدا شود !اگر از وجه فانتزی و وهمناک این ادعاها بگذریم که از آن آبی برای کسی گرم نخواهد شد و حتی چه بسا منجر به حساسیت و هوشیار کردن رژیم نسبت به پاکسازی بیشترناراضیان در نهادهای سرکوب خود گردد. علیالقاعده در یک مبارزه جدی و عقلانی و مسئولانه اگر ریگی به کفش کسی نباشد و حبابی برای هواکردن، اگر چنین نفوذی واقعا وجود میداشت، قاعدتا نباید برملا میشده و در چهار گوشه عالم جاز زده میشد. اما آنسوی تبلیغات گسترده و رسانه ای کردن اینگونه توهمات و ادعاها صرفنظر از این که تا چه حد واقعی باشند یا نه اگر وجهمثبتی ندارد، اما متأسفانه خالی از جنبههای منفی نیست. چرا که میتواند در تخریب جنبش مقاومت و اشاعه توهمِ امکان تغییر بدون پرداختن هزینه، آنطور که رضا پهلوی برای هموار کردن مسیر فروپاشی با تکیه بر سپاهیان و نیز دخیل بستن به دولتها و قدرت های خارجی ادعا میکند، و رسوخ ایننوع فانتزیها در میان برخی لایه ها، بیتأثیر نباشد. از این منظر پروپاگاندای سلطنت طلبان بشدت مسموم و مخرب بوده و حتی میتواند به سود تقویت رژیم باشد.
۲.۲۲.۰۸.۲۷
منابع:
*- وحشت نظام از همکاری سپاه با شاهزاده رضا پهلوی برای پایان دادن به حکومت جمهوری اسلامی-کانال کوچه
https://www.youtube.com/watch?v=I63tZCeTkok
*- شش محور صورت بندی مبارزه ضد استبدادی و دخیل در ماهیت خروجی و دموکراتیک
و توضیحاتی پیرامون چند انتقاد
http://taghi-roozbeh.blogspot.com/2022/07/blog-post_26.html#more