طغیان ستارگان
بانگی نبود بر بام من جز شیون مادران داغدار
غمانگیز چون ستارگان آویخته
از پس جنبشی سبکبار در هامونهای بزرگ
قدسیان مژدهگو میخواندند آیات عاج و یشم را
در هر دم عنبردان خیال با عودی خوشبو میسوخت
از آن لحظهها
زمزمه تنها ترانههای مویهگر بود
در سراشیبی سالها
آستانهها فرود میآمد
با اقیانوسی جهنده از نور
چون نهنگان بزرگ برای شنا در کهکشانها
ماجرا تمامی نداشت
آن سوی دیوار سیاه بغض و تعصب پر بود از گفت و گوی سوسماران
با ثناگویی شیپورهای تندروی در رمههای تبافروز
اما ستارگان، توانبخش در رویای شرار خورشید
با غرشی خاموش گام در راه نهاده بودند
در مرمر چشمانشان رقص جاری بود
بیاعتنا به خوشاب شیادان و اهریمنان
با امیدی جاوید
به سوی پرستندگان ستارگان
با ملاحتی از تسلای قبه آسمان بر ستون نور
آه ای یادهای مخملی در زندان خاطره
آه ای آراستگان خانهٔ داد و آزادی
شمشیر شعاعتان بر طبق دریا همچنان پدیدار است
کودکان آن ستارگان شکوه نیلگون گنبد را افروختهاند
چون خورشیدی پر گشود، چون سیمرغی از بلور
با بانگ زن زندگی آزادی در رزم و پیکار
برای پایان شب و غروب زهر
زنده باد این نغمهخوانان
زنده باد این ستارگان بر بوم کهکشان
عباد عموزاد – بهمنماه ۱۴۰۱