سخن از دیروز نیست
سخن از امروز است.
گذر از ضحاک زمان
شرط اول اتحاد است، اتحاد
یک منشور، یک پلاتفرم
که ره نشان دهد
…
باده ی دیروز، گر چه گس بود
مرهمی بود در آن زمان
آنچه بود، رویائی بود
غزلی بود بر بربط زمان
چنگ و چونش سپردم به زمان.
…
آن غزل، آن شراره ها، عالمی در مستی بود
نطفه ای بود پر از آغاز و شرر
مثل بوس اول که آتش می زند بر جان
چتری بود.
…
درد ما باران بود، که بشوید آن زمان پنجره ها
آما افسوس
سیلی آمد، که بر باد داد.
…
حال امروز
ما هنوز در چمبر خیال هستیم، چون دیروز.
در خاطرات جوانی، هنوز مانده ایم
گرچه به عمر، شکسته است چهره ها
بر سر، باغی از برف نشسته است
در آیینه نگاه.
آما هنوزدر خم یک کوچه ایم.
…
گاه خودرا نهیب می زنم.
ما چه کردیم با خود
وکه هستیم امروز؟