پنجشنبه ۱ خرداد ۱۴۰۴ - ۲۱:۰۲

پنجشنبه ۱ خرداد ۱۴۰۴ - ۲۱:۰۲

قرمطی
ناگاه جَست و خیز خرگوشی همه را به وَجد می‌آورد. این همان تِم زندگی‌ست... هرکس به رویای خویش فرو می‌رود، در پرده‌ای از افکار اندوه‌بار پوشیده شده در سرنوشت این...
۱ خرداد, ۱۴۰۴
نویسنده: پهلوان
نویسنده: پهلوان
تا تشکیل دولت مستقل فلسطین، پانزدهم ماه مه زخمی ماندگار برپیکر عدالت است
شورای مرکزی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت): سازمان ما همراه با همه مردمان آزاده و عدالت خواه جهان، خواهان احقاق حقوق پایمال شده فلسطینیان و تشکیل دو کشور هم جوار...
۳۰ اردیبهشت, ۱۴۰۴
نویسنده: ‌شورای مرکزی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: ‌شورای مرکزی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
خاطراتی از «ابوالقاسم طاهرپرور» در چهارمین سال درگذشت او
فرشین کاظمی‌نیا: اساساً روحیه‌ی مشدی او را در زمره‌ی افراد ویژه‌ای قرار می‌داد که عقیده‌شان را مقدم بر خود می‌شمرند و درک‌شان از جامعه در نسبت‌های پدیدارشناختی از عدالت و...
۳۰ اردیبهشت, ۱۴۰۴
نویسنده: فرشین کاظمی نیا
نویسنده: فرشین کاظمی نیا
اشتغال زنان در ایران؛ چالش‌ها و پیامدهای یک نابرابری پنهان
گروه کار زنان سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت): تغییر این وضعیت، مستلزم اصلاح قوانین کار، اجرای دقیق حمایت‌های قانونی، آگاه‌سازی عمومی نسبت به ارزش واقعی کار زنان، و به‌رسمیت شناختن...
۲۹ اردیبهشت, ۱۴۰۴
نویسنده: گروه کار زنان سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
نویسنده: گروه کار زنان سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
۱۶۰ نفر از اعضای خانواده‌ام را در غزه از دست داده‌ام اما امیدم را نه
احمد حلو: باور دارم که تنها همکاری بین‌المللی و مبارزه‌ی بدون خشونت است که می‌تواند اشغال را پایان دهد و صلح را محقق سازد. می‌دانم که تندروهای دو طرف می‌خواهند...
۲۹ اردیبهشت, ۱۴۰۴
نویسنده: احمد حلو
نویسنده: احمد حلو
فلسطینیان در محاصره: بحران انسانی، کوچ اجباری و سکوت جهانی
سیاوش قائنی: آنچه امروز در غزه در حال وقوع است، نه صرفاً یک بحران انسانی، بلکه آزمونی جدی برای وجدان جهانی و اعتبار نهادهای بین‌المللی به شمار می‌رود. استفاده از...
۲۹ اردیبهشت, ۱۴۰۴
نویسنده: سیاوش قائنی
نویسنده: سیاوش قائنی
سانحه در نمای نزدیک
ناتان ترال، نویسنده و تحلیل‌گر برجسته، با سابقه‌ای بیش از یک دهه در گروه بین‌المللی بحران و پوشش مستقیم تحولات فلسطین، این روزها در پی اثرگذاری بر افکار عمومی از...
۲۹ اردیبهشت, ۱۴۰۴
نویسنده: ماه‌فرید منصوریان
نویسنده: ماه‌فرید منصوریان

جنگ و گلهای یاس مادر (۳۰)

گاهی وقتها از ترس بچەگانە خودمان خندەمان می گرفت، و پدر بە شوخی کلی بە ما طعنە می زد. و تمام آن بهار تن و جان ما بە تندر عادت نکرد کە نکرد، و همچنان با هر جرقەای در آسمان بر خود می لرزیدیم. پدر گفت کە سال پر برکتی است و تاکید کرد کە مدتهاست چنین بهاری را تجربە نکردە است. و انگار باران می خواست با حضور سیل آسای خود، تن شهر را چنان از گردوغبار و خون خشک شدە حوادث ماههائی کە گذشتند پاک کند کە گوئی هیچ جنگی درنگرفتە بود.

 

هفتەها گذشت و شهر تغییر چندانی نکرد. نە کسی از اهالی، تا جائی کە من می دانم، بە خانە و کاشانەاش برگشت و نە شهر آنچنان امن و امان شد کە نتوان گاهی اوقات آژیر خطر پادگان، صدای ترسناک هواپیماهای جنگی و یا انفجارهای خفە دوردست را نشنید! بنابراین خیلی سریع امید پدر بە یاس تبدیل شد. و این یاس چنان بود کە مدتی ذوق گوش دادن بە رادیو را از دست داد و بیشتر مشغول امورات خانە شد. با آوردن شیشەهای سالم از خانەهائی کە در و دیوارشان بنوعی جان سالم بدر بردە بودند، پنجرەها را مثل سابق کرد و در حیاط نیز مشغول باغچە شد. پدر استفادە از شیشەهای سالم مردم را دزدی بە حساب نمی آورد و کاملا با وجدانی آسودە آن را انجام می داد. معتقد بود کە خانەهای خراب باید در فکر ماندگاری خانەهائی باشند کە هنوز بوی زندگی از آنها بر می خواست. تازە هیچ اطمینانی هم وجود نداشت کە بخشهای سالم باقیماندە همان بلائی کە بر سر ویرانەها آمدەبود، بر سرشان نائل نیاید.

و درمورد باغچە باید گفت کە خوشبختانە از سال قبل مقداری بذر سبزیجات در صندوق کوچکی کە در زیرزمین قرارداشت، ماندە بود. پدر بعد از کندن باغچە با بیلی قدیمی، آنها را با دقت خاصی کە ویژە خودش بود، کاشت. او استعداد خاصی در این مورد داشت. ما هر سال بە گاە تابستان بهترین سبزیجات محلە را داشتیم. البتە مادر هم در این مورد نقش اساسی داشت. این او بود کە بعنوان دستیار شوهرش مسئولیت اصلی حفظ و نگهداری باغچە را بر عهدە داشت. و آن بهار، فصل پر بارانی بود. بیشتر روزها باران می  بارید و آسمان از صدای هولناک و غران رعد و برق در خود می پیچید. و تنها تن آسمان نبود کە می لرزید. تندر ما را بە یاد صدای ترسناک هواپیماها می انداخت و هر بار کە شتابان بر شهر فرو می آمد، بی اختیار از جا می پریدم و اضطرابی سخت چند ثانیەای ما را در بر می گرفت.

گاهی وقتها از ترس بچەگانە خودمان خندەمان می گرفت، و پدر بە شوخی کلی بە ما طعنە می زد. و تمام آن بهار تن و جان ما بە تندر عادت نکرد کە نکرد، و همچنان با هر جرقەای در آسمان بر خود می لرزیدیم. پدر گفت کە سال پر برکتی است و تاکید کرد کە مدتهاست چنین بهاری را تجربە نکردە است. و انگار باران می خواست با حضور سیل آسای خود، تن شهر را چنان از گردوغبار و خون خشک شدە حوادث ماههائی کە گذشتند پاک کند کە گوئی هیچ جنگی درنگرفتە بود. و من آن بهار گاهی اوقات زیر باران می رفتم و خود را بە دانەهای خیس بیشمار آن می سپردم. و آن بهار بود کە برای اولین بار حس یگانگی با باران در من بە وجود آمد، و دانستم کە انسان در حقیقت زیاد از طبیعت دور نیست، بشرطی کە آن را بە یاد داشتە باشد. و صدای شر شر ناودانها در فضای شهری کە ماهها بود بە سکوت و تنهائی خود خو گرفتە بود، آوازی بود کە در جان می ریخت.

در یکی از همین روزها تصمیم گرفتم کە سری بە محلەهای جنوب بزنم. و من با اینکە اهل این شهر بودم، اما هیچوقت بە این محلات پا نگذاشتە بودم. محلاتی کە اهالی آن عمدتا از مردم کوچیدە بە شهر از دهات اطراف بودند با خانەهای گلی با فواصل معین و گاە زیاد با هم، کە انگار سقف آنها کوتاهتر از خانەهای داخل شهربودند. محلەای کە در میان تپەهای ماهور دامنە کوهی کە در پشت آن قرار داشت جاری می شد. و رودخانە کە از بخشی از آن می گذشت، با درختان بید کوچک و بزرگ و نیزاری کە تابستانها چنان لبریز از پشە و مگس می شدند کە زندگی را بر اهالی دشوار می کردند.

و من آنجا را دیدم. از فواصل میان خانەها کە زیاد بە کوچە نمی ماندند، گذر کردم. قدمهای مرددم را مهمان خیابانهای آسفالت نکردەاش کردەام، و بە همە چیز بە دقت نگریستم. آرە، درست بود، اینجا هنوز مردمان زیادی زندگی می کردند. با مرغ و خروس و گاوهایشان،… با الاغهائی با توبرە و با گاری. با مردانی کە روزها بە دهات اطراف شهر می رفتند، و غروب بر می گشتند. آدمهائی کە آذوقە دولتی می گرفتند و انگار آمادە نبودند تحت هیچ شرایطی خانە و کاشانەاشان را ول کنند. زنانی کە شلوار کردی روی لباس زنانەاشان می پوشیدند و مرتب مشغول کار و رسیدگی بە خانە و بچەهایشان بودند.

و بچەهائی کە با لباسهای ژندە در کوچەها بازی می کردند. و عجیب اینکە این بخش شهر مثل قسمتهای دیگر ویران نبود. و شاید علت آن همان فاصلە خانەها از همدیگر بود. فواصل از شدت تخریب خانەها توسط بمبها می کاست. و ناگهان حس عجیبی بە من دست داد. احساس تعلق بە این مردم منزوی از شهر مرا در خود گرفت. و براستی هم چنین بود. و یادم آمد کە پدر من هم از همان تبار بود، تنها اینکە او در بخش دیگری از شهر زندگی می کرد و سرنوشت این فرصت را بە او دادەبود کە بعنوان سرایدار مدرسەای شروع بە کار بکند کە زندگی او را گونەای دیگر کردەبود. و اگر بە غیر از این بود، حتما من هم حالا جزئی از این محلە و مردمان آن بودم. بە خودم گفتم کە پدر این را می داند و برای اینکە سرانجام بە چنین جائی کوچ نکند شهر را ترک نکردەاست!

و پدر همیشە امید داشت کە روزی دوبارە بە سر کارش بر می گردد، کاری کە حائل میان او و کوچ بە این محلە بود. لبخند تلخی انگار بر لبانم ظاهرشد. و سعی کردم پدر را درک کنم. و ناگهان چنان احساس تعلقی بە این محلە مرا در خود گرفت کە انگار سالهاست با کوچە پس کوچەهای خیالی آن آشنا هستم. و مردها و خانمها بە من خیرە شدند. مثل اینکە مدتها بود غریبەای را در میان خود ندیدە بودند. و من بر سرعت قدمهایم افزودم، و سعی کردم هر چە سریعتر از آنجا خارج شوم. انگار بیشتر از هواپیماها باعث اضطرابشان می شدم. در درونم خودم از آنها معذرت خواهی کردم.

ابرها در آسمان دوبارە گرد هم می آمدند و انگار باز در فکر غوغائی دیگر بودند. و در این اثنا من بە انتهای خیابانی خاکی رسیدم کە با گذر از آن، محلە را پشت سر می گذاشتم. و درست آنجا، ناگهان چیزی توجهم را بخود جلب کرد. نوشتە سیاە رنگ درشت و بزرگی بود کە روی ستون میان دو مغازە خودنمائی می کرد “نابود باد جنگ!” نوشتەای با خطوط کج و معوج کە انگار نویسندە آن زیاد فرصت نکردە بود روی نوشتن آن وقت کافی بگذارد.

و پیش خودم تکرار کردم “نابود باد جنگ!” واقعیت آن بود کە شهر پر از شعارهائی در دفاع از جنگ دفاعی و محکوم کردن دشمن بود، شعارهائی کە با اینکە نوید شکست دشمن را می دادند، اما انگار با مقدس کردن آن، همزمان آن را همچون هدیەای الهی هم می دانستند! دوبارە بە شعار اندیشیدم. و راستی چرا تا حالا راجع بە چنین موضوعی نیاندیشیدە بودم! و دانستم کە من در تمامی این ماهها بە جنگ همچون پدیدەای عادی، مانند همە پدیدەهای دیگر نگریستە بودم. و با اینکە همچون پدر خواهان پایان آن بودم، اما بە نابودی آن فکر نکردە بودم! و در این نوشتە، جنگی بود درست مانند خود جنگ. شعار ندا سر می داد کە برای پایان جنگ باید کاری کرد، واللا پایانی ندارد. پس میان پایان و نابودی، از زمین تا آسمان تفاوت وجود داشت.

در حالیکە شعار کاملا مرا در خود فرو بردە بود، چند قدمی نگذشتە کە دیدم هیکلی آشنا از روبرو می آید. ابتدا زیاد بە آن توجە نکردم، اما نگاهم مرا با خود برد. و همدیگر را بازشناختیم. یک آشنای قدیمی سال اول دبیرستان کە مدتها بود ندیدە بودمش. و چقدر تغییر کردە بود! یکی دو سال از من بزرگتر، با سبیلی پرپشت و سینەای پر مو کە از چاک پیراهنش کاملا پیدا بود. قدمهایمان را آهستە کردیم و با هم ابتدا با کمی تردد سلام علیک کردیم. و چقدر سریع همان حال و هوای قدیمی بازگشت. و او در همین محلە زندگی می کرد. از چهرەاش، درست مانند ما، می شد تحمل روزهای جنگ را خواند. اما چیز دیگری را هم با خود داشت کە انگار زیاد میل بە خودنمائی نداشت. من از خودم گفتم و او هم از خودش. و بلافاصلە فصل مشترک ما کە خود را در ماندگاری درون شهر می دید، چنان برجستە شد کە انگار سالهاست با هم رفیق بودیم. تعارف کرد کە همراهش بە خانەاشان بروم. و من قول دادم کە دفعە بعد حتما بە او سری بزنم.خیابان خاکی نسبتا طولانی بود، و تا سر کوچەای از نگاە من گم شد چند باری برگشتم و نگاهش کردم. بە خودم گفتم جنگ همە را مثل هم می کند. انگار از یک مادر زائیدە شدە بودیم!

تاریخ انتشار : ۶ مهر, ۱۴۰۱ ۵:۴۸ ب٫ظ
لینک کوتاه
مطالب بیشتر

نظرات

Comments are closed.

بیانیه‌های هیئت‌ سیاسی‌ـ‌اجرایی

پیام به مناسبت سالگرد بنیان‌گذاری نهضت آزادی ایران!

ما، به عنوان یک نیروی چپ، عدالت‌خواه، دموکرات و مردمیِ خواهان آزادی و دموکراسی و برپایی جمهوری‌ِ متکی به آرای ملت در کشور، هرچند در بنیان‌های نظری و تحلیل اجتماعی و سیاسی تفاوت‌هایی با دیدگاه نهضت آزادی ایران داریم، اما در عین حال باور داریم که در مسیر دفاع از آزادی‌های سیاسی، حقوق بشر، برابر حقوقی زنان، رفع هرگونه تبعیض،گردش متوازن قدرت و پاسداری از حق حاکمیت مردم ایران، همسو و همراهیم.

ادامه »
سرمقاله

ریاست جمهوری ترامپ یک نتیجهٔ تسلط سرمایه داری دیجیتال

همانگونه که نائومی کلاین در دکترین شُک سالها قبل نوشته بود سیاست ترامپ-ماسک و پیشوای ایشان خاویر مایلی بر شُک درمانی اجتماعی استوار است. این سیاست نیازمند انست که همه چیز بسرعت و در حالیکه هنوز مردم در شُک اولیه دست به‌گریبان‌اند کار را تمام کند. در طی یکسال از حکومت، خاویرمایلی ۲۰٪ از تمام کارمندان دولت را از کار برکنار کرد. بسیاری از ادارات دولتی از جمله آژانس مالیاتی و وزارت دارایی را تعطیل و بسیاری از خدمات دولتی از قبیل برق و آب و تلفن و خدمات شهری را به بخش خصوصی واگذار نمود.

مطالعه »
سخن روز و مرور اخبارهفته

قالیباف و موضوع “حجاب و عفاف”: تاکتیک یا تحول؟

در شرایط کنونی، نشانه‌هایی چون پیروزی چهره‌ای چون پزشکیان در انتخابات ریاست‌جمهوری، افزایش تمایل به مذاکره، و تغییر نسبی در لحن مقامات، توجه‌برانگیز است. با این‌حال، این تغییرات، اگر با اصلاحات بنیادین همراه نباشند، از جمله بازنگری در قانون‌گذاری به‌ویژه در حوزه‌هایی چون حجاب، توقف برخوردهای سلیقه‌ای و امنیتی با جامعه مدنی، گشایش در عرصه‌های فرهنگی، احترام به آزادی‌های دموکراتیک و اصلاح رویه‌های پلیسی، نمی‌توان از آن‌ها به‌عنوان نشانه‌ای از بلوغ سیاسی یا اجتماعی یاد کرد.

مطالعه »
یادداشت

قتل خالقی؛ بازتابی از فقر، ناامنی و شکاف طبقاتی

کلان شهرهای ایران ده ها سال از شهرهای مشابه مانند سائو پولو امن تر بود اما با فقیر شدن مردم کلان شهرهای ایران هم ناامن شده است. آن هم در شهرهایی که پر از ماموران امنیتی که وظیفه آنها فقط آزار زنان و دختران است.

مطالعه »
بیانیه ها

پیام به مناسبت سالگرد بنیان‌گذاری نهضت آزادی ایران!

ما، به عنوان یک نیروی چپ، عدالت‌خواه، دموکرات و مردمیِ خواهان آزادی و دموکراسی و برپایی جمهوری‌ِ متکی به آرای ملت در کشور، هرچند در بنیان‌های نظری و تحلیل اجتماعی و سیاسی تفاوت‌هایی با دیدگاه نهضت آزادی ایران داریم، اما در عین حال باور داریم که در مسیر دفاع از آزادی‌های سیاسی، حقوق بشر، برابر حقوقی زنان، رفع هرگونه تبعیض،گردش متوازن قدرت و پاسداری از حق حاکمیت مردم ایران، همسو و همراهیم.

مطالعه »
پيام ها

جان شما، جان ایران و سوگ شما، سوگ ایران است!

سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) وقوع این فاجعۀ شوم را به مردم میهن‌مان، به شهروندان بندرعباس و خانواده‌های داغ‌دار و آسیب‌دیده تسلیت می‌گوید. ما در این لحظات سخت همراه و هم‌دوش مردم  بندرعباس سوگوارِ جان‌های از دست رفته و نگران و چشم‌به راه بهبود زخمی‌های این حادثه‌ایم.

مطالعه »
شبکه های اجتماعی سازمان
آخرین مطالب

تا تشکیل دولت مستقل فلسطین، پانزدهم ماه مه زخمی ماندگار برپیکر عدالت است

خاطراتی از «ابوالقاسم طاهرپرور» در چهارمین سال درگذشت او

اشتغال زنان در ایران؛ چالش‌ها و پیامدهای یک نابرابری پنهان

۱۶۰ نفر از اعضای خانواده‌ام را در غزه از دست داده‌ام اما امیدم را نه

فلسطینیان در محاصره: بحران انسانی، کوچ اجباری و سکوت جهانی