اگر قله نبود وما همین جا می ماندیم چه می شد
بازگشت ورفتن، وبودن و شدن
دراین روزها، درحالیکه گردش امورانتخابات ریاست جمهوری را در– ایران دنبال میکردم، گفتارهای تلویزیونی کاندید ها را نیز مستقیما از دهان خودشان شنیدم. یک نکته یی که توجه را جلب میکند اینستکه ایران بزودی میتواند کاندیدها یا ریاست جمهورهایی را نیزبسته بندی کرده وبعنوان صادرات “سخت- نرم” وارد بازار بین المللی کند. حتما سوال اینستکه برداشت چه بوده وچرا این توصیه برای تجارت وصادرات چنین کالا هایی.
واقعیت اینست که، تقریبا تمام کاندید ها قابل صدورنیزمیباشند زیرا درگقتارهای آنها تقریبا – باستثنای مواردی- روشن نیست که در باره کجا وکدام واقعیت ومسایل وآدمهای حقیقی یی صحبت می کنند. تورم، بیکاری، بیمه سلامت، مسکن، ومشابه اینها عملا درهر کشوری امروز وجود دارند، بنابراین نکته دراین نخوابیده است که کسی بیاید واینها را بعنوان موارد ویژه یی مطرح کند، مثل اینکه کشفی انجام گرفته باشد.
خوب با یک جلد کتاب اقتصاد سنجی ولفاظی انتخاباتی بنام تبلیغات هرکسی میتواند درهر کشوری کاندید ریاست جمهوری شود واگر هم دری به تخته یی خورد، انتخاب نیز بشود. تقریبا شبیه داستان باز پرانی وانتخاب “حسن کچل” درقصه های کودکی- این توهین به هیچکس نیست بلکه تکیه براین نکته است که اگر امروزه خود ویژگیها ازقلم بیفتند، چون مسایل تمام کشورها دهه هاست که حول همین چند مورد میگردند، ویک فرمول کلی پاسخگویی هم درکتابهای اقتصاد سنجی واقتصادی- اقتصاد کمی و نه اقتصاد کیفی- نیز برایشان درنسخه پیچی های “قالب” وجود دارند- بقیه اش توان مطرح کردن “جذابانه” این موارد است، وگوشهایی برای شنیدن، و بالاخره خوش شانسی یا بد شانسی کاندید مورد نظر.
خوب با توجه به موارد فوق، لازم است که سری به اموربزنیم وببینیم چرا واقعا چنین است. برای اینکار ضروری است که سطح انتزاع را ارتقاء داده تا مقیاس نقشه ها تغییر کنند، وبعد برای ما این امکان بوجود آید که بدنبال تعمیر لوله کشی یک آپارتمان به نقشه یکهزارم ویا نقشه جهان مراجعه نکنیم، ویا برای کانال کشی ها واسکله سازیها وموج شکنها، درخلیج فارس یا مثلا سواحل اقیانوس ها، به نقشه یکصدم آب انبارهای قدیمی وتنبوشه کشی های مناطق قدیمی شهر موجود ناموجود، مراجعه نکنیم.
بنابراین شاید یکی یا کلیدی ترین معیار این باشد که کی با چه مقیاس نقشه یی و برای انجام چه کاری به بازار وارد شده است.
لیست کردن مسایل – دشمنانه یا دوستانه، رقیبانه یا رفیقانه – کاریست که صبح تا غروب همه مشغول آن هستند- آنچه که مسئله میباشد اینست که ازموارد این لیست چگونه وبچه طریقی میتوان کاست. یک واقعیتهایی وجود دارند که دیگر جنبه عام دارند هرچند بروزهای مشخص و خاص همیشه آنها را بیان یا نمایندگی می کنند. صندلی بعنوان “مفهوم” عام است اما هیچ استاد نجاری نمیتواند کارگاهی باز کند که “صندلی مفهومی” را تعمیر کند یا بسازد. نجاری مانند هر حرفه دیگری یک کار معین و مشخص است که تعریف معین ومشخص خود را دارد، و به دانش عملی معین و مشخصی درشخصی حقیقی معین و مشخصی نیز محتاج است. نه میشود کارگاهی راه انداخت که “صندلی مفهومی” را تعمیر کند و بسازد، ونه کارگاهی راه انداخت که تمام صندلی های حقیقی را تعمیر کند و بسازد.
زیرا نه اولی واقعیت است و نه دومی، بلکه هردو درسرزمین توهمات قرار دارند که اگر زیادی تکرار شوند و یا دردرون شخصی لانه کنند، حتا بدون بروز بیرونی، موجب ازهم پاشیدگی هم مفهومی وهم حقیقی صندلی بعنوان یک وسیله رفع احتیاجی معین در شرایطی معین و مشخص می شوند.
گفتیم که مقیاس را عوض کنیم وسطحی بالاتر ازانتزاع را مورد بررسی قرار دهیم.
ما همگی از قرن بیستم وپدیده یی بنام “جنگ سرد” می آییم. درجنگ سرد ظاهرا سیاه وسفید تنها مانده بودند، وخاکستری وسایه روشن هایش حتا “حضور مفهومی” نیز نداشتند. بهمین دلیل، باصطلاح رفتار انعکاسی ویا اپوزیسیون این وضعیت، گریختن به دنیای خاکستریها وسایه روشن هایشان شده بود. حال که اصل برقله هاست، پس دامنه ودره ودشت ها باید مطرح باشند – نه بز کوهی بلکه آهوی دشت وبیابان. خوب سرگذشت بشرهمیشه درابتدای ورود وگذارازتحولات بزرگ ناشی ازنقد های بزرگ تر، چنین نمود ووانمود پیدا کرده است. مثل اینکه عدیه یی کوهنورد با هزار زحمت و رنج به بالای قله میرسند تا کشف کنند که برای همه آنها در آنجا جایی کافی وجود ندارد، پس دو راه بیشتر نیست، یا بازگشت و یا پایین رفتن از سمت دیگر قله- بجز آنهایی که با رسیدن به قله خود نیز درهدف شان منتفی میشوند، بقیه به دودسته تقسیم میشوند، که یکی باز گشت کنندگان است ودیگری ادامه دهنده گان، یا درحقیقت فرود روندگان می باشد.
خوب این سه گروه، که یکی شان تکلیف اش در همان آخرین قدمهای بالاآمدن به اتمام میرسد و منتفی میگردد، دیگری چرخیده یا نچرخیده، رو به باز گشت رهسپار میشود، وبالاخره سومی، نیز چرخیده یا نچرخیده، شروع به فرود از جانب دیگر قله بسمت دره و دامنه وبالاخره دشت وبیابان نادیده، می کند.
منتفی شده دیگرموجودی خاطره یی شده است، ومدتی بعد تبدیل به ارزش میشود که ما عادتا “قهرمان” مینامیم وبا عکسی یا پرچمی یا تکه سنگی ماندگارش می کنیم. اما بازگشت کنندگان وادامه دهندگان سرگذشتی بسیارمتفاوت پیدا می کنند. اولین اتفاقی که برای هردومی افتد اینست که هریک درابتدا به دوقارچ تقسیم میشوند، قارچ واقعیت وقارچ مفهوم واقعیت.هردومجزا از یکدیگر، با خاطره های پیشین سرازیر میشوند، که یکی خصوصیت اش اینستکه دره ودشت ها را میشناسد زیرا از آنها امده بود، ودیگری، دره ودشتها را نمی شناسد زیرا تازه بسمت آنها درحال فرود است. یک چیز قطعی است که هردو دیگر آنچه بوده اند نیستند، تنها با یک تفاوت، اینکه بازگشتگان دربین واقعیت ومفهوم واقعیت دچار انشقاق نمیشوند (بطریفی به یکپارچگی پیشین میرسند)، با همان احساس قهرمانی (بعنوان چسب یا ملاط بازیابی یکپارچگی پیشین) دستیابی به قله براه خود ادامه میدهند، در حالیکه ادامه دهندگان دچارانشقاق واقعیت و مفهوم واقعیت میشوند. بازگشتگان با از دست دادن جایگاهشان، ادامه دهندگان با حضور جایگاه های دیگران روبرو میشوند. حال اگرما سطح انتزاع یا مقیاس نقشه را باز هم تغییر دهیم طوریکه قادرباشیم هردو سمت قله با دره ودشتها و بیابانهایشان واین سه گروه را در وضعیت حقیقی کارکردیشان مشاهده کنیم، میتوانیم کاندیدها ی پیشین وحال وآینده را درحین اجرای نقش کارکردی و حقیقی یشان نیز ببینیم.
این ستیزوجنگ بین واقعیت ومفهوم واقعیت، برای دوگروه باقیمانده، وهم تمام گروه ها ی بالا رونده، بازگشتی، ادامه دهندگان وحتا منتفی شدگان آینده پیچیده ترین وضعیت هم برای ما مشاهده کنندگان و هم خود آنها میباشد زیرا ترکیبی است بسیاردرهم تنیده از واقعیت ومفاهیم واقعیت ها، ازتصورواقعیت ها ومفاهیم این تصورات ازاصل خود واقعیت ها، وبالاخره خود کلیت اینها بعنوان واقعیت، ومفاهیم این کلیت ازخود واقعیت. این شیوه بررسی ومشاهده، به دو صورت کلان واجزایش، درسرگذشت بشرتظاهر پیدا کرده اند، که به یکی میگوییم الهیات ودیگری را نیز فلسفه می نامیم. آنچه تاریخ مینامیم، درحقیقت، ایندودرهستی کارکردی شان میباشد بعنوان خوانشی نقادانه برای پاسخگویی به ضروریات حقیقی انسانهای حقیقی ومشخصی که در بروزهای بسیار متنوع علت و معلولی، وتدایی گرایانه انعکاسی واقعیتی را تشکیل میدهند که هستی مینامیم و در این انتزاع آخری، آنرا در “بودن” و “شدن” شان مشاهده کردیم. به علم و روش بررسی و اسنتاجات این موارد نیز “نظریه پردازی” میگوییم.
کاندیدا ها باید ازدل این “بودن” و “شدن”، وخوانش نقادانه تنیده درآنها بیایند که هم واقعیت وهم مفهوم واقعیت به آنها خود ویژگی لازمی را بدهد که دیگر نه قابل وارد کردن باشند ونه قابلیت صادر کردن داشته باشند – درسرگذشت انسان درقرون اخیر، به این وضعیت “نه وارداتی” و “نه صادراتی”، شکلگیری “دولت” (استیت) میگوییم. ریشه این از یکسو به فرعونیسم وتجزیه آن بازمیگردد، واز سوی دیگر، درواقعیت دنیای صنعت وپیشرفت – ابدی شدن انسان مختار- با نام عقیدتی آن، “دولت مدرن” (مادرن استیت) تجربه شده است، ودرهگل بیان “دولت” (استیت) بعنوان مفهوم این واقعیت ادراک میشود.
در پایان بد نیست اشاره یی به یک بحث در “زبانشناسی” (لینگویستیک) بمعنی وسیع، وسمانتیک و ریشه ومفهوم شناسی بطور خاص نیزبکنیم. بیشتر بعنوان بحثی دیگر برای زمانی دیگر. ایا کلمات ازمفهوم تام برخوردارند، ویا در زمینه ها یشان، مفهوم گرفته یا پیدا می کنند. که این بحث درحقیقت همان بحث کل وجزء، جامعه وفرد، عام وخاص، سلسله مراتب مقیاسها ونقشه ها هستند در زمینه های دیگر “جهد انسانی” (هیومن پراکسیس).