ایرانیان تبعیدی در دهه های گذشته نا امید از دیدار وطن غالبا درگیر تلاشی فرساینده برای یافتن راهی بودند که بتوانند هویت خود را به نحوی با شرایط سرزمین میزبان هماهنگ کنند و در میان آنهمه تضاد و فرهنگ نا آشنا نقاط مشترکی با آنچه که خود به آنها خو گرفته بودند پیدا کنند. برای برخی از این افرادمفهوم این تلاش استحلال تدریجی و ناگزیر در جامعه و فرهنگی بود که هیچگونه همخوانی با فرهنگ، تاریخ و گذشته آنها ندارد. مبارزه سهمگینی برای یافتن راهی میانه در بین تضادهای موجود، تضادهایی که در تمام وجوه زندگی خودنمایی میکنند، در محیط کار، چگونگی رفتار با همکاران در محیط خانواده برای تربیت فرزندان، در جشن ها، در عزاداری ها و خلاصه در هرانچه که از ان بتوان به عنوان رابطه اجتماعی نام برد.
در هر حرکت بیم ازارتکاب اشتباه از دیدگاه اطرافیان، تلاشی اغلب ناکام برای برخورد با مسایل اجتماعی به روشی که به ان عادت داشتیم، اینها واقعیت زندگی صد ها هزار هموطن ما در سرزمینهای دور است که در بسیاری از موارد بیش از دو دهه است ادامه دارد.
ناگفته پیداست که زندگی در چنین شرایطی تاثیرات متفاوتی بر روحیات انسانها میگذارد، گروهی در کوره این مبارزه چنان آبدیده شدند که همزمان با کسب موفقیت هایی در محیط کار و زندگی اجتماعی توانستند آنچه را که در زندگی خصوصی خود درست تشخیص میدادند حفظ کنند. گروهی برای پیشرفت در محیط کار و اجتماع مجبور به قربانی کردن زندگی خانوادگی شدند، طلاقهای فراوان در بین زوجهای ایرانی خصوصادر پنج سال اول اقامت در خارج شاهدی بر این مدعااست. گروهی دیگر بر عکس در این گیر و دارارجحیت را بر حفظ اساس خانواده قرار دادند و در خارج از این محیط به کمتر قناعت کردند. در این میان در صد اندکی هم هیچگاه نتوانستند بر این مشکلات غلبه کرده و این تضاد ها را بشناسند،افراد این گروه یا با قبول تمام عواقب به وطن برگشتند و یا در غربت دچار انواع ناهنجاریهای روانی شدند .
آری اشاره من به نسلی است که در سال ۵۷ در خیابان ها با فریاد آزادیخواهی صفحات انقلاب بهمن را ورق زد و در سالهای پس از ان سهم خود را با تحمل زندان، شکنجه، اعدام و ترک اجباری وطن دریافت دشت.
اماهمزمان با خیزش مردمی در اعتراض به کودتای انتخاباتی ۲۲ خرداد سال گذشته جنبش غریب و ناشناخته ای هموطنان غربت زده تشنه دیدار وطن رادر بر گرفته، امیدی که این جنبش عظیم مردمی در دل میلیونها ایرانی خارج از میهن زنده کرد، موجب دگرگونیهای گاها شگرفی در زندگی این گروه از ایرانیان شده است.علاوه بر امید رهایی وطن ، امید دیدار هم نسلان هم سرنوشتی که در پاره ای موارد بیش از بیست سال است همدیگر را گم کرده اند دررفتار این نسل در میان تظاهرات و گردهمایی هاواقعادیدنی است. من خودم در هر گرد همایی به امید دیدار این عزیزان از همان روزهای اول بی پروا هر قیافه ای که به نظر آشنامی آمد را بازجویی میکردم. ابتداتصور میکردم که تنها من به دنبال گمشده ها میگردم ،اما بتدریج متوجه شدم که این احساس و این تلاش در بین نسل ما را شاید به یک اپیدمی میتوان تشبیه کرد. البته در این مدت گمشدگان زیادی را باز یافتم ولی از همه جالب تر اینکه خوشبختانه در این مدت توانستم افرادی را در آغوش بگیرم وبدون هیچگونه تردید و ملاحظه ای بر شانه هایشان اشک سرور بریزم که سی سال پیش بندرت زبان هم را می فهمیدیم . شوق آزادی وطن در وهله اول و بعداز ان امید دیدار یاران امروزچنان بخش بزرگی از نسل غربت زده را به جنبش درآورده است که سختی هر راهی راتحمل میکند که گامی در راه آزادی وطن بردارد وگاهی بادیدار عزیزی گمشده یا لبخندی ازآشنایی ناشناس گذری به اعماق خویشتن بکند.
برای خیلی از افراد این درعین حال فرصتی است که خستگی بیش دو دهه تلاش را از تن بدر کرده وبرای دوره بعدی آماده گردند. دورانی که در ان دیگر قبل ازهر چیز دهانت را نمی بویند تا بداند که به کدام حزب و جریان وابستگی داری. دورانی با معیار هایی نوین، بنا شده بر اصل جستجوی نقاط مشترک و احترام به دیدگاههای مخالف برای عمل مشترک. البته هستند بسیار نادر کسانی که هنوز از راه دورتلاش دارند دهانت را ببویندتا ببینند آیا صلاحیت دریافت درودی و لبخندی داری یا نه؟ البته همانگونه که گفتم اینان شماری اندک هستند که ایمان دارم در جریان پویای این حرکت مجبور به درک این معیار های نوین خواهند شد. به شرطی که آنان که به این درک رسیده اند همگی با عمل خود با شکستن تابو های چند دهه گذشته و با عمل خود در نهادینه کردن این شیوه نوین برخورد با همدیگر قدم بردارند. واگر قبول کنیم که این نسل گذشته از هر آنچه که در گذشته انجام داده گنجینه ای گرانبها از تجربیات گوناگون را در سینه خود دارد یقینا به اهمیت جذب تشویق و سازماندهی این گروه توسط تمام نیروهای سیاسی، برای تداوم این شور ایجاد شده پی خواهیم برد.
نهم سپتامبر۲۰۱۰