مردم، اگر انقلاب نمیشد، به خدا نزدیکتر بودند. و یعنی: انقلاب مردم را از خدا راند و مردم را به سمت نفرتی ناگزیر از مقدسات و مذهب هدایت کرد و آنچه را که باقی گذاشت پوستهای آذین شده به شعارهای پوک و سطحیِ مذهبی است. به هیاهوی مداحان و مرثیه خوانان و روضه خوانان و پیدا شدن هفده هزار امامزادهی تازه تأسیس دقت کنید!
گفتن این «ای کاش» برای همچو منی بسیار ناگوار است. اما میگویم برای آنانی که در پی انقلابند. معتقدم: دگرگونیهای ناگهانی – بیآنکه از رشد و پختگیِ جمعی بهره مند باشند – هدردهندهی سرمایههای ملیاند. این دگرگونیهای ناگهانی، هم جمعیت نخبگان و شایستگان را از پا درمیآورند و به حاشیه میبرند، و هم اندوختههای ملی و مالی کشور را ضایع میکنند.
براستی اگر در سال پنجاه و هفت انقلاب نمیکردیم، اکنون – در سال نود و یک شمسی – در کدام نقطه و در کجا ایستاده بودیم؟
۱ – اگر انقلاب نکرده بودیم، امروز حداقل پنج نیروگاه هستهایِ پیشرفته در پنج نقطه از کشورمان دایر بود. این نیروگاهها با آنکه پیمانکارانشان آلمانیها و ژاپنیها بودند، علاوه بر تأمین برق، سطح علمی ما را خواه ناخواه ارتقا میبخشودند. و همچنین سطح مشاغل حرفهای و علمیِ متخصصین ما را، و مرتبتِ جهانیِ اندیشمندان ما را.
۲ – اگر انقلاب نشده بود، امروز وزنِ علمیِ دانشگاههای ما در مقایسه با دانشگاههای مطرح خاورمیانه و حتی شرق آسیا، از رتبه و اعتبار قابل اعتنایی برخوردار بود. همچنانکه میانگین سطح علمی دانشگاههای تهران و شریف (آریامهر) و شیراز و اصفهان و مشهد و تبریزدر سال پنجاه و شش بسیار فراتر از سطح علمی دانشگاههای مطرح منطقه بود.
۳ – اگر انقلاب نکرده بودیم، امروزه ظهور چند بچندِ شخصیتهای برجسته و نام آور ایرانی در زمینههای علمی و فرهنگی و اقتصادی و هنری، نام ایران را در اذهان مردمان جهان با احترام و تواضع همراه کرده بود. همچنانکه در این سی و سه سال، ما انقلاب کردهها، عمدتاً از تربیت شدگان و فراوردههای علمی و تخصصیِ رژیم گذشته در اغلب زمینهها سود برده ایم و بر سر جهانیان منت نهاده و فخر باریده ایم. حتی روحانیان انقلاب کردهی ما نیز تربیت شده در فرهنگ آن دوره بودهاند و از همان فرهنگ بهرهها داشتهاند. بهرهای که در این سالها هرگز نصیب کسی نشد. آزادی را میگویم. با همهی کمبودهایش در آن دوره. و چیزی که نیست در این دوره.
۴ – اگر انقلاب سال پنجاه و هفت صورت نمیپذیرفت، سطح صنعتِ ما با عنایت به شتابی که تا سال پنجاه و هفت گرفته بود، ایران را در تراز کشورهایی چون کرهی جنوبی، و حتماً برتر از ترکیهی فعلی قرار میداد. در سالهای پس از انقلاب، ما غیرمنصفانه کیفیتِ صنعتِ پیشین را بسیار کوفتیم. که: آن صنعت، صنعت مونتاژ بود. شما بگو اکنون چیست؟ کدام صنعت است که استعدادها را برنیاورد و راههای ناگشوده را پیش روی نیاورد؟ انقلاب اسلامی، مردان و زنان کارآمد خود را از کجا آورد؟ مگر نه این که همگانشان درس آموخته و کارآزمودهی همان دوران بودند؟
۵ – اگر انقلاب نمیشد، امروزه کشور ما در بخش صنعت نفت و صنعت پتروشیمی، به یکی از قطبهای محوریِ جهان تغییر چهره داده بود. تجربههای ناشی از قدمت صنعت نفت در ایران، و ظهور صنعت نوپای پتروشیمی در این اواخر، میرفت که ایران را ابتدا در منطقه و بعد در کل دنیا، در تراز یکی از قطبهای مسلمِ استخراج و تولید فراوردههای نفتی قرار دهد.
۶ – اگر انقلاب نمیشد صنایع نظامی ما با همهی وابستگی اش به آمریکا، کیفیت مطلوب تری میداشت. حداقل این که از صنایع کم کیفیت چینی و کرهای (شمالی) برتر بود. با کارشناسانی که همان صنایع را پشتیبانی میکردند. و با این ترجیح که: مشکل قطعات یدکی نیز نمیداشتیم. هم درصنایع نظامی وهم درسایرصنایع. شاید بصورت ظاهر من خیلی بیرگ و بیغیرت شده ام که وابستگی به حضورخارجیان را نوعی برتری نسبت به وضعیت موجود میدانم. اما کدام استقلال؟ شما بگو استعماریعنی چه؟ این بلایی که روسها برسرما باریدهاند مگرآیا استعمارنیست؟ مگر روسها ما را کم دوشیدهاند وچیزی درکاسهی گدایی وبی کیاستی ما ننهاده اند؟ در این سالها ما عمدتاً بر بومی سازی تکنولوژی تأکید کرده ایم و لابد به توفیقاتی نیز نائل آمده ایم. شما بفرما من چگونه نخندم به این عبارتِ بینوای “بومیسازی دانش هستهای”؟
۷ – اگر انقلاب نمیکردیم، آبادانی و رفاه عمومی و رونق اقتصادی حتماً بسیار مطلوب تر از امروز بود. به دلایلی که برشمردم. تجلی سرمایه و کار و علم و فرهنگ و هنر، حتماً به معیشت و امنیت و رفاه و رشد میانجامد.
۸– اگر انقلاب نمیشد، روحانیان و اساساً نظام حوزهها حتماً از امروز مقبول تر و با آبروتر بودند. چرا که روحانیت، در تمام دورهی پنجاه سالهی پهلوی، علاوه بر ساماندهی مراتب مذهبی مردم، نقش ناظر منتقدی را داشت که در سمت مردم قرارگرفته بود و حاکمیت باید مراعات همان مردم را – و به تبع مردم مراعات روحانیت را – میکرد. اگرانقلاب نمیکردیم، برای نخستین بار دست روحانیان درتاریخ به خون مردم آلوده نمیشد. وساحتِ آنان به دزدی ودروغ، وترویج ریاکاری وبرآوردن آدمهای کودن نمیآلود. واین البته خسارت کمی نیست. روحانی وآدم کشی؟ به عکسها وفیلمهای خلخالی ازیکسووچهرهی فلاحیان وحسینیان ازدیگرسوی بنگرید!
۹ – انقلاب اگر نشده بود، خدا و اسلام و قرآن، و پیامبران و امامان و کل مقدسات از امروز خواستنی تر و عمیق تر و دلنشین تر بودند. بهمین خاطر، سطح ایمان و ادب و فرهنگ مردم نیز بسیار فراتر از امروز بود. یعنی مردم، اگر انقلاب نمیشد، به خدا نزدیکتر بودند. و یعنی: انقلاب مردم را از خدا راند و مردم را به سمت نفرتی ناگزیر از مقدسات و مذهب هدایت کرد و آنچه را که باقی گذاشت پوستهای پوک و آذین شده به شعارهای پوک و سطحیِ مذهبی است. به هیاهوی مداحان و مرثیه خوانان و روضه خوانان و پیدا شدن هفده هزار امامزادهی تازه تأسیس دقت کنید!
۱۰ – اگر انقلاب نمیشد، رفته رفته در سایهی فهم وخواست مردم میزان اقتدار رژیم سلطنتی از یکسوی و میزان وابستگی و سرسپردگی اش به اجانب از سوی دیگر کم رنگتر میشد و حتی به حداقل میرسید. و قانون و اجرای قانون سال به سال مظهریت بیشتری مییافت. درست برخلاف رویهای که در این سی و چهار سال باعث شده ما به معبری از نقطهی آغازین یک جامعهی مدنی نیز ورود نکنیم. در یک قلم به زبونی و خفت نمایندگان مجلس دقیق شوید. کجاست “مدرّس”ی که در زمان رضا شاه به تجلی درآمد و از اقتدار او نهراسید؟ و در قلم بعدی به خمیرگونگی دستگاه قضا بنگرید!
۱۱ – اگر انقلاب نمیشد، جنگی درنمیگرفت و بهترین و صادق ترین و قانع ترین جوانان ما شهید و مجروح نمیشدند و سالها به اسارت نمیرفتند و امروز صحیح و سالم در کنار ما بودند و همانها شتاب رشد کشورشان را صد چندان میکردند.
۱۲ – اگر انقلاب نشده بود، امروز حجاب بانوان از اعتباربیشتری بهره داشت. چرا که آزاد بود و اختیاری. و حتماً حرمت و احترام فراوان تری نیز داشت. برخلاف امروز که متأسفانه با خدشهی اجبارِ حاکمیت، آسیب بسیار دیده است.
۱۳ – اگر انقلاب نمیشد، حتماً خدای خوب به ما لبخند بیشتری میزد. و راههای کشف نشده را پیش پای ما میگشود. برخلاف امروز که ما او را به خاک انداخته ایم و از جانب او برای خود او و مردم بیپناه و گرفتار این سرزمین تعیین تکلیف میکنیم.
و اما سخن پایانیِ من: افسوس که ما انقلابیون، از نعمت عقل، بهرهی فراوانی نداشتیم. و با انقلابی غیرضروری، بختِ مهیا و عنقریبِ خود را تاراندیم. جوری که هم خود را و سرمایههای خود را تباه کردیم، و هم اعتبار خدا و دین خدا را در این ملک فروکاستیم.
محمد نوری زاد
دهم بهمن ماه سال نود و یک
منبع: وبسایت محمد نوریزاد