مقدمه:
کشورمان ایران روزهای پر جوش و خروش و پر تنشی را از سر میگذراند. واقعیت های زمینی بار دیگر ثابت می کنند، که یکی از ابعاد اصلی دوران گذار امروزین جامعه ما، هنوز و با قدرت تمام ابعاد ضد استعماری و استقلال طلبانه آن می باشد. همانطور که بر سر کار آورده شدن پروژه جمهوری اسلامی ایران بواسط توافقات کنفرانس گوادلوپ، یک پروژه استعماری بود، قدرتمداران استعماری امپریالیستی امروز نیز با شیوه های به مراتب پیشرفته تر، گسترده و قدرتمندتری مستقیما وارد میدان های پیکار های سیاسی اجتماعی کشورمان شده اند تا باز هم بر امواج طوفانی خشم ها و خروش های توده ای سوار شده و دوباره پروژه های جدید دست چین و پرورش و ومهیا کردن افکار عمومی جهت انتصاب یک حکومت مزدور، دست نشانده و جایگزین در کشور مان پیاده نمایند.
معضل دوم سیاسی اجتماعی ما چگونگی گذار کلان قدرتمداری سیاسی حاکمه از نظامی ارتجاعی و عقب مانده فعلی به جامعه ای سکولار، آزاد و عادلانه ای می باشد که بر پایه های اراده های سازمان یافته، مدنی و مردمی استوار بوده باشد، تا از این طریق اردوگاه کار و زحمت از طریق متشکل شدن در نهادهای صنفی سیاسی خویش بتوانند نهادهای قدرتمداری هدایت سیاسی اجتماعی را در دستهای خویش بگیرند. در این مسیر گذار، دو جایگزین مختلف و متفاوت با همدیگر در رقابت می باشند.
یکی از این آلترناتیو های جایگزین را با تمام رنگارنگی و تفاوت در گروهبندی های سیاسی ساختاری مختلف و متنوع آن را میتوان در چهارچوبه “نئو لیبرالیسم” خلاصه نموده و جای داد. پیروان این شیوه از پروژه گذار، از نیروهای به اصطلاح چپ و بالاخره رادیکال اسلامی گرفته تا راست فاشیستی، از نیروهای مّلی گرفته تا اصلاح طلبان حکومتی، از مشروطه خواهان گرفته تا سلطنت طلبان، نه تنها همه شان به نوعی در تلاش می باشند تا نظام حاکمیت قدرتمداری سیاسی خویش را از طریق همدستی و همراهی با قدرتمداری های کلان سرمایه داری استعماری و پشتیبانی و حمایت آنها به مرحله اجرا در بیاورند، بلکه بعد از احتمال سر کار آمدن خویش، خواهان بازسازی نظامی سیاسی سرمایه سالارانه ای می باشند، که مناسبات نزدیک خویش را با بلوک استعمارگران سابق ترمیم و تثبیت نماید. میدانیم که، یکی از اولین کارهایی که این جبهه پس از روی کار آمدن خواهند کرد، کمونیسم زدایی و غیر قانونی کردن هر گونه فعالیت های مارکسیستی در جامعه ایران خواهد بود.
آلترناتیو دوم، جایگزین گذاری در مسیر حاکمیت قدرتمداری سیاسی کارسالاری و بازسازی نظام های توسعه “سوسیالیستی ” کشور می باشد، که خواهان مدیریت سیاسی نظام جایگزین، توسعه علمی اقتصادی فنی فرهنگی اجتماعی بر پایه های ارزش مداری انسان محوری و کارسالارانه می باشد. این نظام بر پایه های استقلال سیاسی امنیتی کشور و استفاده از پتانسیل های علمی فنی اقتصادی داخلی و خارجی جهت مدیریت پروژه های توسعه همه جانبه کشوری، به نفع کارگران، زحمتکشان و تمامی دیگر آحاد جامعه ایران استوار می باشد. طبیعی است که با توجه به سابقه غارتگرانه و قساوتگرانه چندین صد ساله حاکمیت های قدرتمداری های استعماری و دست نشانده های امپریالیستی، رهروان این شیوه آلترناتیو گذار، خود را با سایر کشورهای جهان سومی که مسیر گذار استقلال طلبانه و غیر وابسته به امپریالیسم و استعمار را طی می کنند، و دیگر کشورهای با حاکمیت سیاسی سوسیالیستی نزدیک تر می یابند.
از جمله تجربیات سیاسی چندین ماه پیش
خودمان را گول نزنیم. رهبری اکثریت غالب اعتراضات، تظاهرات و کمپین های خارج از ایران که در کشورهای غربی به مرحله اجرا در آمد، توسط نیروهایی بود که نه تنها از زاویه دیدگاهی نئولیبرالی به این مساله وارد شده بودند، بلکه غالب شخصیت های رهبری آنها نیز در ارتباطی تنگاتنگ با قدرتمداری های کشورهای استعماری سابق و امپریالیستی امروزی بوده و هستند. بقیه نیرو ها و کسانی که با انگیزه کاملا متفاوت و مردمی انسانی در این تظاهرات شرکت میکردند، مشابه و به مانند سال پنجاه و هفت، جهت حفظ شعار “وحدت کلمه” آقای خمینی این کار را می کردند، که مبادا شکافی در وحدت جبهه اپوزیسیون به وجود آمده باشد. غافل از اینکه در تدوام تکمیل همین پروژه آنها، پینوشه ها، یا سوهارتو ها، ساکاشویلی ها، یا حمید کرزای، اشرف غنی های دیگری در ایران بر سر کار آورده خواهند شد.
چندین دلیل باعث شده است تا خصوصا از زمان خیزش جنبش سبز در ایران تا به حال، نئولیبرالیسم وابسته به استعمار توان پیروزمندانه ای در تسخیر اذهان عمومی ، تسخیر افکار و هدایت آنها داشته باشد. یکی از دلایل اولیه و پیشینه این امر، شکست، قتل عام سوسیالیستها و کمونیست ها و بالاخره افکندن تخم تفرقه عمیق میان نیروهایی بود که به نحوی جزو پیروان آرمانخواهی سوسیالیستی طی چهار دهه گذشته می باشند. این موضوع، پیش زمینه و بستر مناسبی را برای موفقیت پروژه تسخیر اذهان عمومی توسط نئولیبرالیسم، رسانه های استعماری امپریالیستی و چیدمان رهبری پروژه استعماری آنها فراهم می نماید.
شیوه های پیشرفته، تخصصی مایکرومدیریتی اذهان و تبلیغات هالیوودی و مدیریت رسانه های امپریالیستی، قادر بوده اند تا اهالی تمامی کشورهای غربی را از طریق بمباران های دائمی و بلاانقطاع شبانه روزی تولیدات گفتمان ها و روایات تبلیغاتی هالیوودی خویش شستشوی مغزی بدهند. آنها قادر میباشند تا از هیچ، دروغ داستان سازی نموده و از طریق تکرار مکرر شبانه روزی آنها، دشمن تراشی نموده و از دشمن خویش شیطان های خونخواری بسازند، و خود را نمایندگان دنیای آزاد معرفی نمایند، در شرایطی که طی بیش از یکصد سال پیش، بطور دائم و مداوم و بلاانقطاع در جنگ و کشتار و غارت مردم کشورهای جهان سوم بوده اند.
جدای از اینکه قدرت امکانات رسانه ای نئولیبرال استعماری در میان ایرانیان به مراتب بیشتر از اردوگاه رقیب پیروان آرمانخواهان سوسیالیستی میباشد، بیماری های مزمن درون اردوگاه پیروان آرمانخواهی سوسیالیستی، از قبیل کیش شخصیت و قدرت پرستی دگماتیسم، شیوه مناسبات طایفه ای، قبیله ای، دسته بندی شده و بالاخره مهندسی های دموکراتیک مناسبات درونی، موجب میگردد تا آنها نتوانند آنطور که ضرورت تاریخی ایجاب می کند، در مسیر پالایش، رشد طبیعی، همگرایی واقعی و جمع شدن زیر یک چتر حرکت نمایند. چنین وضعیتی موجب میگردد تا نه تنها امکانات و پتانسیل های اردوگاه آرمانخواهان سوسیالیستی نتواند بصورت منسجم تر و با بهره وری های بهتری حداکثر ثمره و نتیجه فعالیت ها را نسیب جنبش نماید،، بلکه شخصیت هایی با پتانسیل های شایسته تری جهت هدایت این بخش از اپوزیسیون در میدان پیکار نقش آفرینی نمایند.
از نقاط مثبت جنبش های چندین ماهه گذشته میتوان به این مورد نیز اشاره نمود که، جنبش کارگری به موازات خیزش های مردمی در میدان پیکار حضوری فعال داشته و نقش آفرینی نموده است. جنبش کارگری ایران، بدون اینکه به دامن جو سازی ها و بازی های سیاسی نئولیبرالیسم وابسته به استعمارگران افتاده باشد، استقلال خویش را با متانت و سنگینی تمام حفظ نموده است. در این پیکار، خیلی از فعالین کارگری دستگیر و زندانی شده اند، سازمان یابی صنفی کارگران منسجم تر و قدرتمند تر شده است. متاسفانه اگر آلترناتیو سیاسی سوسیالیستی قدرتمند ایران با ویژگی ضد استعماری، آزادیخواهانه و عدالت جویانه ای نتواند در صحنه سیاسی کشور قدرت نمایی بکند، اعتصابات سراسری کارگران میتواند به سیاهی لشکر نئولیبرالیسم تبدیل شده و در خدمت بر سر کار آورده شدن یک حکومت دست نشانده استعماری به کار گرفته شده، مورد سوء استفاده قرار بگیرد.
از جمله تجربیات خیابانی
یک – جنبش مدنی مطالباتی خشونت پرهیز
جنبش مطالباتی مدنی خشونت پرهیز، از یک طرف خواهان تداوام پیکار در چهارچوبه صنفی، سیاسی و مدنی بوده و از طرف دیگر تلاش می نماید تا دگرگونی ها و تحولات سیاسی را از طریق بحث و استدلال، انسجام تشکیلاتی و فشار مدنی از پایین و فراهم کردنزمینه برای دگرگونی و تحول خشونت پرهیزانه در پیکارها و چالش های سیاسی اجتماعی پیگیری نماید. فرهنگ اتکا به روش های خشونت گرانه پیکار، میتواند همچنان به بازتولید خشونت در بافت فرهنگ سیاسی جامعه آینده نیز ادامه یافته و به نسل های بعدی و حکومت های بعدی منتقل گردد.
دو – جنبش رادیکال با هدف سرنگونی
جنبش رادیکال با هدف سرنگونی را میتوان به چندین بخش تقسیم نمود. بخش اول شامل آن دسته از نیروهای سیاسی و طیف های اجتماعی می باشند، که معتقد می باشند نه تنها نظام جمهوری اسلامی ایران تغییر پذیر نمی باشد، بلکه تمامی روش های مدنی، اصلاحاتی، فرصت دادن ها و انعطاف در مقابل آن نه تنها هیچگونه تغییر در رفتار سیاسی اجتماعی این حکومت پدید نیاورده است، بلکه روش های سرکوب و کشتار قهر آمیز حکومتی، به موازات فساد اقتصادی اجتماعی قدرتمداران حاکمه، چیزی جز فلاکت برای مردم به ارمغان نیاورده است. این دسته شرایط انقلابی را آماده، یا نزدیک و فراهم می بینند. این طیف فکر می کنند در هر صورت بعد از عبور از جمهوری اسلامی ایران، یک حکومتی دموکراتیک و سکولار بر سر کار خواهد آمد، یا اصلا به فکر اینکه حکومت جایگزین داری چه ترکیبی خواهد بود، اصلا اهمیت نداده و فکر نمی کنند. آنها فقط می خواهند این حکومت سرنگون گردد. به همین دلیل این دسته به راحتی میتوانند به دام جبهه نئولیبرالیسم افتاده و به سیاهی لشکر پروژه های حکومت سازی استعماری تبدیل گردند.
بخش دیگر شامل طیف هایی از جامعه می باشند که پاسخی قصاص گونه و متقابل در مقابل خشونت های نظام جمهوری اسلامی آنها را به میدان خشونت های خیابانی می کشاند. طیف هایی از این بخش را میتوان در میان لمپن پرولتاریا و خرده بورژوازی عقب مانده اجتماعی یافت که هیجان های ویران گری خیابانی آنها را به راحتی به سیاهی لشکر دیگر نیروها تبدیل می نماید. این نیروها به راحتی میتوانند به مزدوران پروژه های امپریالیستی تبدیل گردند.
بخش بعدی، کسان و نیروهای مستقیما مزدور کشورهای امپریالیستی می باشند که بصورت هدفمند، تحت هدایت شبکه ها، رسانه ها به خشونت همه جانبه دامن می زنند، تا زمینه را برای دخالت های قدرت های استعماری در اشکال متفاوت آن فراهم نمایند. به این دسته میتوان بعضی از نیروها و شبکه های سیاسی – نظامی منطقه ای ناحیه ای را نیز اضافه نمود، که استراتژی بلند مدت خویش را در پیوندی دائمی با کشورهای استعماری می یابند.
سه – عدم تغییر در سیاست های سرکوبگرانه جمهوری اسلامی ایران
باز هم تیراندازی های نیروهای سرکوب نظام جمهوری اسلامی ایران جان صدها نفر از زنان، جوانان و مردم ایران را گرفت. هزاران نفر زخمی و به همان نسبت هزاران نفر دیگر دستگیر و زندانی شده اند. حکومت هیچگونه عقب نشینی نکرده و هیچ کدام از نهادهای ارتجاعی سانسور و سرکوب های مردمی را منحل نکرده است. سیاست نظام همچنان بر این پایه استوار می باشد که با سرکوب های خشن و مستدام می تواند مردم را از خیابان ها جمع کرده به خانه هایشان روان کند. در صورتی که تجربه نشان میدهد که طی یک دهه گذشته، هر دور از جنبش های آزادیخواهانه در مقایسه با خیزش های قبلی، پیکارهای مردمی شکل وسیعتد، انقلابی تر، رادیکال و ویران گرانه تری به خود میگیرد.
این امر نشان می دهد، که مسیر گذار از جمهوری اسلامی ایران به یک سیستم حکومتی استوار بر ارزش مداریهای ازادی خواهانه، انسانی، سکولار و عدالت جویانه به همان میزانی که احتمال پتانسیل های گذاری مدنی را در خود حمل می نماید، میتوان به شیوه خشن و انقلابی و ویران گرانه ای نیز به وقوع بپیوندد.
در یک چنین شرایطی میباشد که، اگر چه نیروهای پیروان آرمانخواهی سوسیالیستی اولویت کامل خویش را بر شیوه گذار مدنی، مطالبه محور و خشونت پرهیز استوار می نمایند، که با حد اقل خسارت های اجتماعی انسانی این گذار را ممکن می سازد، باید خود را برای واقعیت های انقلابی خارج از اراده خویش در پیکارهای خیابانی نیز آماده نمایند.
پیش زمینه
هرگونه دگرگونی های درون نظام جمهوری اسلامی ایران بصورت طبیعی در مسیر گذار به نوعی از حاکمیت قدرتمداری سیاسی حقوقی نئولیبرالیستی خواهد بود. همین امروز هم اگر رنگ و لعاب ظاهری حکومتی را کمی خراش داده باشیم، تمام مظاهر مدیریت حقوقی اقتصادی نئولیبرالی را میتوان در آن مشاهده کرد.
بهتر است اینطور بگوییم که اگر تا به امروز خصومت های آمریکا وغرب استعماری با این حکومت به این اندازه خشونت آمیز نبود، تحریم های اقتصادی سیاسی ایران تحت تحریکات اسرائیل و با فرمان آمریکا به صورت حصومت آمیز تداوم پیدا نمیکرد، از خیلی وقت پیش ها مناسبات قدرتمداران حکومت ایران با کشورهای امپریالیستی خیلی نزدیک تر می بود. از طرف دیگر، با تغییر اولویت های ژئوپولیتیک غرب در منطقه، گذار مرکز ثقل نگاه امنیتی آنها از خاورمیانه به روسیه و چین، با قطعیت تمام نمیتوان گفت که از دیدگاه غرب استعماری هنوز تاریخ مصرف جمهوری اسلامی ایران از بابت تامین منافع آنها بطور قطعی به پایان رسیده است.
از طرف دیگر، زمینه های عینی شرایط جنبش انقلابی در ایران، آمادگی جبهه اپوزیسیون نئولیبرال غرب نشین جهت به دست گرفتن کنترل ذهنی این جنبش بستر مناسبی را جهت سرعت بخشیدن به اتمام تاریخ مصرف حکومتی و تسریع گذار به یک حکومت دست نشانده استعمارگران غربی فراهم تر می نماید.
در چنین شرایطی می باشد که بخشی از نیروهای چپ که اقشار متوسط اجتماعی را نمایندگی می نمایند، از خیلی وقت ها پیش با سوسیالیسم خداحافظی نموده و نه تنها گذار به لیبرال دموکراسی را به ایده آل خویش تبدیل نموده اند، بلکه به دنبال دوستان خویش در شبکه های قدرتمداری های استعمارگران سابق می جویند. این نیروها تنها در ردیف های آخر نیروهای جبهه نئولیبرالیسم قرار گرفته فقط به عنوان بخش کوچکی از سیاهی لشکر نئولیبرال های اصلی نقش آفرینی خواهند نمود.
چه میتوان کرد
همگرائی اردوگاه پیروان آرمانخواهی سوسیالیستی در مسیر تبدیل شدن آنها به جبهه فراگیر قدرتمند کار و سوسیالیسم از چندین مسیر می گذرد. یکی از این مسیرهای گذار بر محور آفرینش دگرگونی های فرهنگی نوین استوار می باشد که در آن همه گنجایش پذیرش دیگری به عنوان عضو دیگری از خانواده واحد، که طور دیگری فکر می کند، داشته باشند. پیش شرط گذار به چنین فرایندی لازمه شکسته شدن و تغییر و تحول در یک سری از باورمندی های فرهنگی کریستالیزه شده و شکل گرفته طی تاریخ بیش از نیم قرن گذشته جنبش سوسیالیستی کمونیستی ایران میباشد. باز کردن گستره مناسبات هم زیستی به صورت خانواده ای واحد جهت فراهم کردن زمینه های لازم برای نزدیکی بیشتر ایجاب میکند که بستر های گفتگو و همزیستی و همکاری ها و تلاش های مشترک هر چه بیشتر به مرحله عمل در بیایند. شکل گیری فرهنگ خانوادگی مشترک، زایش ارزش های فرهنگی واحد نوین جهت آفرینش مناسبات قدرتمند نوین رفیقانه همگانی، بر بستر چنین روندی میتواند شکل بگیرد.
شکستن تبوهای ساختارهای دسته بندی شده عشیره ای طایفه ای قبیله ای، کیش های شخصیتی شکل گرفته طی سالهای طولانی و مهندسی های دموکراتیک درون ساختاری به هیچ وجه کار راحتی نخواهد بود. تنها دامن زدن به گفتگو های عمومی رفیقانه بدنه ای و از پایین و تداوم پیوند های ریشه ای میتواند زمینه ها را برای چنین تحولات بنیادین فرهنگی عمومی فراهم نماید. تنها در چنین شرایطی می باشد که تمامی پیروان آرمانخواهی سوسیالیسم در ایران خود را متعلق به یک اردوی واحد، خانواده جبهه کارسالاری سوسیالیستی در مقابل قدرتمداری سرمایه می یابند.
خوشبختانه امروزه شرایط عینی پیش زمینه های گفتمان های نظری در مورد چگونگی گذار سوسیالیستی در میان نیروهای اردوگاه سوسیالیستی از چنان شکاف انتاگونیستی مانند پنج دهه گذشته برخوردار نمی باشد. گنجینه تجربیات عظیم تلخ و شیرین چندین دهه گذشته این جنبش، راه های مختلف و متفاوتی را که سوسیالیستها در کشورهای مختلف برای گذار انتخاب نموده اند به نمایش می گذارد، که گنجینه های عظیمی را برای گفتمان درونی میان سوسیالیستها و کمونیستها فراهم می نماید. اختلاف نظرات درونی ما نه تنها ما را از بابت نظری غنی تر می نماید، بلکه اشتراکات ما در مسائل محوری موجب خواهد شد تا ما بتوانیم بصورت دستهای در هم گره خورده ای در میدان پیکارهای اجتماعی سیاسی ظاهر گردیم.
هنوز درجه همکاری های عملی در میان نیروهای پیروان آروانخواهی سوسیالیستی در میزان حد اقل خویش می باشد. برآمد های مشترک آنها در مناسبات مشترکی تاریخی مانند اول ماه می، سالگرد تاسیس فرقه کمونیست ایران، سالگرهای کشتار و اعدام رهبران جنبش و غیره به هیچ وجه مشاهده نمی گردد. اعلامیه های با امضای مشترک نیروهای با آرمانخواهی سوسیالیستی در عرصه های تحولات سیاسی روزمره اصلا مشاهده نمیگردد. به نظر میرسد که این تغییرات نه از بالا، بلکه از طریق فشار از پایین ممکن بوده و شرایط را برای تحولاتی بنیادین به پیش میتواند فراهم نماید.
ایران احتیاج به جبهه قدرتمند سومی از پیکارگران سوسیالیستی و کمونیستی دارد، تا بتوانند گستره های نظری، برنامه ای و نظام باورمندیهای ارزشی خویش را برای کارگران، زحمتکشان و تمامی مردم ایران گسترده و با آنها در میان بگذارند.به همان اندازه که شکل گیری این جبهه واحد یک ضرورت تاریخی می باشد، کنش منسجم و واحد سیاسی آن در عرصه های اجتماعی سیاسی ایران نیز یک ضرورت تاریخی می باشد. عدم قابلیت پاسخگویی به این ضرورت تاریخی، میتواند به به ادامه تکرار تسلسل اشتباهات تاریخی رهروان آرمانخواهی سوسیالیستی منجر گردد.
با در نظر گرفتن اینکه افول و شکست نظام های کلان سرمایه داری در عرصه های اقتصادی اجتماعی در پاسحگویی به نیازهای اجتماعی زیست محیطی و غیره، شرایط را بخصوص در کشورهای جهان سومی مانند ایران تسریع می نماید. با درک این مهم، ضرورت تاریخی تشکیل اردوگاه و جبهه واحد کاروان پیکارگران سوسیالیستی – کمونیستی از هر زمان دیگری بیشتر احساس میگردد. ما اعضای خانواده ای واحد می باشیم، که با همدیگر قهر بوده و حرف نمی زنیم. بیایید به این قهر، کینه و جدایی های کودکانه پایان داده، بار دیگر بصورت خانواده ای واحد با همدیگر به گفتگو پرداخته، در غم و شادی همدیگر شرکت فعال نموده برای سعادت آینده پیکارگران آزمان سوسیالیستی و کارگران و زحمتکشان کشور زیر چتر واحدی گرد همدیگر بیاییم.
دنیز ایشچی
۴ دسامبر ۲۰۲۲