حزب گریزی تنها مختص ایران نیست. در یک جزوە نروژی بە اسم ‘دمکراسی در خطر’ نوشتە ‘بورد لاشن’، گفتە می شود کە اتحادیە ماشینهای کامپینگ بریتانیا بە تنهائی بە اندازە همە احزاب این کشور عضو دارد!
پس ما در دورانی زندگی می کنیم کە میل افراد برای زندگی حزبی و یا فعال بودن در آن سیر نزولی داشتە و مردم بشیوە دیگر حضور خود را در سیاست و کشورداری، اگر بتوان از این واژەها در سطح مطلوبی استفادەکرد، اعلام می کنند. شیوەای کە از جملە می تواند در عدم حضور برجستە شود!
از جملە پیامدهای حزب گریزی، پوپولیسم و تسلط بیشتر نخبە است بر شریانهای سیاسی و کانالهای تصمیم گیری های کلان. در چنین شرایطی مردم بیشتر بە مقام رای دهندە تنزل پیدا می کنند، البتە آن هم با درصدی کە بهیچ وجە مطلوب نظامهای دمکراتیک نیست، و یا بە فعالان نهادهای مدنی موجود در جامعە
اما حزب گریزی در یک کشور مدرن و دمکراتیک در مقایسە با کشوری کە در آن سیستم دیکتاتوری و استبدادی حاکم است، پیامدهای بشدت متفاوتی دارند. در کشورهای دمکراتیک و مدرن با توجە بە اینکە سیستم قانونگرائی جایگزین شدە، نهادهای مدنی استحکام پیداکردەاند و مردم تا حدود زیادی در فضای دمکراتیک و آزاد زندگی می کنند؛ و از تداوم همین شرایط هم، علیرغم همە فراز و نشیبها، بنوعی اطمینان دارند، حزب گریزی بظاهر تبعات سنگینی برای آنها ندارد. هرچند پایین آمدن سطح مشارکت در احزاب بطورکلی پدیدەای منفی است و در ذات خود حامل بی توجهی بیشتر بە سرنوشت کشور و جامعە.
پیامدهای حزب گریزی، چنانکە اشارەشد، از جملە برای کشورهائی نظیر ایران بمراتب بسیار بیشتر از کشورهای دمکراتیک است. آن هم بە این دلیل سادە کە در اینگونە کشورها هنوز اساسی ترین بنیانهای دمکراتیک و آزادانە جامعە پی ریزی نشدەاند و حزب گریزی عملا بە معنای تحکیم وضع موجود و تشدید بیشتر ازخودبیگانگی انسانها نسبت بە سرنوشت و ابراز آگاهانە خوداست.
بی گمان ریشە حزب گریزی چە در کشورهای دمکراتیک و چە در کشورهای استبدادی (علاوە بر هزینە سنگینی کە حزبیت در کشورهای دیکتاتوری با خود دارد)، تقریبا مشابەاند و آن هم عدم اعتماد بە احزاب موجوداند. در کشورهای دمکراتیک مردم تفاوت زیادی میان آنها نمی بینند و در کشورهای دمکراتیک اطمینانی بە بهترشدن شرایط در صورت بە قدرت رسیدن احزاب دیگر، موجود نیست. بنابراین میل بیشتر انسانها در مسیر فردگرائی و اهمیت یافتن بیش از اندازە زندگی فردی سیر می کند.
چنین وضعیتی بە این منجر شدەاست کە زندگی انسانهائی کە کماکان در کشورهای دیکتاتوری (چە در داخل و چە در خارج کشور) در احزاب فعال اند، بیشتر شکل تراژیک پیداکند و عمدتا انگیزەهای افراد فعال بە درستی پایبند ماندن بە ایدەهای خودشان برگردد تا بە میزان تاثیرگذاری آن بر افراد و یا گرفتن رسپونس و یا عکس العمل از جانب جامعە. بە این ترتیب عنصر اخلاق در حزب گرائی و سیاست پیش فعالان بشدت برجستە می شود و نوعی رمانتیسم در همە عرصەها، علیرغم عقلانی تر شدن افراد نسبت بە گذشتە، بیشتر خود را نشان بدهد.
باید گفت حزب گریزی نشانەای جدی از جمع گریزی انسانها، عدم اعتماد آنها بە یکدیگر، تشدید فردگرائی، کوتاەبینی در زندگی روزمرە و برجستەشدن جاذبەهای زندگی روزمرەاست. این پدیدە باعث شدە کە احزاب و یا جریانات موجود در کشورهای عقب ماندە و استبدادی برای حفظ موقعیت خود بیش از پیش بە ابزار پول، نیروی امنیتی، دروغ و عدم شفافیت متوصل شوند. ابزارهائی کە بە نظر می رسند هر روز بهتر از روز قبل کارائی خود را نشان می دهند.
بە این ترتیب جامعە و قدرت، بعنوان دو عنصر در هم تنیدە، بیش از پیش همدیگر را بە طرف فساد و اضمحلال بنیانها هل می دهند. حزب گریزی جدی ترین نماد سیاست گریزیست. و جامعەای کە سیاست گریز است، هموارە سرنوشتش از جانب آنهائی کە او دوستشان ندارد رقم زدە می شود. و فوش دادن، جک ساختن و بدوبیراە گفتن هم علیرغم تاثیری کە در سبک کردن بار روانی انسانها می تواند داشتەباشد، اما عملا هیچ دردی را دوا نمی کند.
حزب گریزی، داستان تکرار تاریخ و نماد برجستە ارادەگریزی است.