خوشه ها را از جنسشان، باید شناخت
از هر نوع …
گندمند، یا جو، یا که انگورند
هر کدام باشند، خوبند.
انگور باشد، دانه هایش درهم تنیده،
باده می و آن چنگ و طرب
لحظ هائی را از زندگی پر می کند
خاطره ها، مثل پیچک، در ما می پیچند
چون شعاعی از گس و عطر
نرمک نرمک، همچون امید، می گشایند راه،
می نمایند رخ …
آن پرچین نگاه، راه را بر دل باز می کند
آرزوی، چیدن یک بوسه
بغض دل را میشکند
و شکوه میبخشد …
جو باشد یا که گندم،
سفره، گرچه رنگین نیست، اما خالی نیست
اجاقی روشن، بوی نان
گشنه ای را سیر می کند
شرمگین نیست مادر
کودکش گر از راه برسد
لقمه نانی به دستش خواهد داد
اما
بغض پنهان، هنوز نبض جان است،
آماس ذهن …
حکایتی دیگر …